۱ نفر
۲۴ مهر ۱۳۹۲ - ۱۹:۳۰

جواد حیران نیا

نظریه های روابط بین الملل مبتنی بر ارزشهای سکولار و لیبرال هستند که ناشی از اصول و ارزشها حاکم بر قرارداد وستفالی است. نظریه های انتقادی و سازه انگاری هم اگرچه توجه به موضوع ارزشها در بررسی پدیده های بین المللی دارند ولی در قالب ارزشهای انسانی چنین ارزشهایی قابل توجیه است.
بر این اساس می توان ادعا کرد نظریه های روابط بین الملل امکان نظری پرداختن به دین به عنوان یک متغیر مستقل در بررسی پدیده های بین المللی را بر اساس مفروضات خود ندارند.
اگر به موضوع دین در نظام بین الملل پرداخته شده یا در قالب فرهنگ، یا در قالب ارزشها و یا در قالب منافع ملی و امنیت ملی و ... بوده و در واقع دین به این عوامل فروکاسته شده است.

ارزشها و اصول وستفالی
در پایان جنگ‌های 30 ساله مذهبی کنفرانس‌های صلح وستفالیی تشکیل شد و قریب 400 شاهزاده‌نشین آلمانی که جزئی از امپراتوری مقدس رم- ژرمنی بودند حق اعلان جنگ و صلح مستقل پیدا کردند.
این استقلال نسبی شروع دولت‌های ملی را نوید می‌داد که از این پس سنگ پایه بنای نظم بین‌المللی محسوب می‌شدند.این واحدهای جدید به تدریج رشد کرده و با تعریف ملت در انقلاب کبیر فرانسه معنای واقعی خود را یافتند. دولت‌های ملی تا سال‌های اخیر اهمیت خود را حفظ کرده‌اند.اما امروزه نسبت به استمرار یا ختم نقش‌پردازی آنها تردیدهایی بوجود آمده است.
معاهدات وستفالی عبارت بودند از دو معاهده «مونستر» و «اوزنابروک» که در پایان جنگ های سی ساله مذهبی در منطقه وستفالی آلمان به امضاء رسید. زمینه ساز این معاهدات جنگ های سی ساله مذهبی بود و دستاورد آن علاوه بر آزادی مذهبی که پیش از این هم به تأیید امپراتوری مقدس رم - ژرمنی و پادشاه فرانسه رسیده بود عبارت بود از تأیید حق شاهزادگان در امضای آزادانه پیمان های صلح یا اعلان جنگ، به این ترتیب پوسته امپراتوری شکاف خورد و چهارصد شاهزاده نشین به حاکمیت و استقلال دست یافتند. چنین بود که وستفالی سمبل و نماد عصر جدید و نقطه آغاز دولت های ملی قلمداد شد. به عبارت دیگر، وستفالی نماد رنسانس در حوزه ی روابط بین الملل بود.

باید توجه داشت که نظم وستفالی یک نظم سکولار است که مبتنی بر ارزشهای سکولار نیز ابتنا یافته است. این نظم جدایی نهاد دین از نهاد دولت و سیاست را تضمین می کند.
سکولاریزم در روابط بین الملل به معنای عدم نقش آفرینی دین به عنوان یک عامل تعیین کننده در اداره امور بین المللی و تدوین و اجرای سیاست خارجی است. سکولار شدن روابط بین الملل نیز عبارت از پیگیری اهداف و مقاصد غیرمذهبی چون قدرت، امنیت، ثروت، طلح، ثبات و توسعه اقتصادی، بدون توجه به انگیزه های مذهبی و عدم تلاش برای حفظ و ترویج مذهب است.
نوع رابطه ای که بین مرجعیت و اقتدار سیاسی و مذهبی پس از وستفالیا در روابط بین الملل شکل گرفت، متضمن این موارد است: الف- دولتها و کشورها تنها نظام سیاسی مشروع و مقبول در نظام بین الملل هستند؛ ب- کشورها برای تغییر رابطه بین مذهب و سیاست در سایر کشورها تلاش نمی کنند؛ ج- متولیان دین و مذهب کارکرد و نقش اندک و ناچیزی در سیاست داخلی و سیاست بین الملل ایفا می کنند؛ د- کشورها در جهت پیگیری و تأمین اهداف و منافع دین و مذهب تلاش و اقدام نمی کنند.

مبتنی بر ارزشها و هنجارهای ناشی از نظم وستفالی نظریه های روابط بین الملل تبیین کننده نظم موجود هستند. تأکید رئالیستها بر دولت محوری و تأکید بر ارزشها و انگاره های لیبرال در نظریه هایی چون لیبرالیسم و سازه انگاری بر اساس نظم نوین وستفالی قابل توجیه است. همچنین تأکید نظریه های سنتی و خردگرا چون رئالیسم و لیبرالیسم بر حفظ وضع موجود ریشه در نظم وستفالی دارد که هر عامل بر هم زننده این نظم را تهدیدی علیه امنیت و منافع ملی کشورها تلقی می کند.
باید توجه داشت که مبنا و مفروض کلیه نظریه های سکولار روابط بین الملل مبتنی بر عدم تأثیرگذاری دین به تحولات و نتایج بین المللی را نقض و باطل می سازد؛ چون هیچ یک از این نظریه ها، نقش تعیین کننده برای دین در سیاست بین المللی قائل نیستند.

رویکرد نظریه های خردگرا به نقش دین در روابط بین الملل
پارادایم واقع گرایی، اعم از کلاسیک و ساختاری، به طور کلی نقش علی عناصر و ساختارهای غیر مادی، ایده ها و انگاره ها را در سیاست خارجی و روابط بین المللی انکار می کند، زیرا کشورها، فارغ از ایدئولوژی و نظام ارزشی حاکم بر آنها، درصدد تأمین منافع ملی خود و بیشینه سازی قدرت هستند.
رهیافت و پارادایم قدرت و امنیت محور، رئالیسم، دین را به مثابه یک تهدید امنیتی می پندارد. به طوریکه دین و مذهب را ابزاری برای پیگیری اهداف و منافع ملی و مادی در دست دولتها و گروههای ستیزه جو تلقی می کند و که نظم و امنیت بین المللی را تهدید و به چالش می کشد.

کنت والتز بنیانگذار نظریه نورئالیسم (نو واقعگرایی) فرهنگ و دین را از نظریه ساختارگرای خود خارج کرده و آنرا در نظریه سیاست بین‌الملل نادیده می‌انگارد. والتز در نظریه صرفه‌جویانه خود جایی برای نقش دین قائل نیست. والتز معتقد است که این متغیرها برای نظریه او که حالت "صرفه‌جویانه" دارد مناسب نیستند و در نظریه سیاست بین‌الملل باید تأکید بر فرض اساسی یعنی رابطه میان "ساختار" و "فرایند" باشد.
در میان نظریه های واقعگرایی نو کلاسیک نیز دین مورد توجه در تبیین پدیده های بین المللی نبوده است. برای مثال استفن والت از پیشگامان نظریه واقعگرایی تدافعی، در نظریه خود به "موازنه تهدید" و نظریه قدرت توجه دارد و یا رابرت جرویس از نظریه پردازان واقعگرایی تدافعی نیز در نظریه خود به بحث معمای امنیتی می‌پردازد.
جک اسنایدر استاد روابط بین‌الملل و علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا و از پیشگامان نظریه واقعگرایی تدافعی در گفتگو با نگارنده سطور اظهار داشته که پس از حوادث 11 سپتامبر دین به یک مؤلفه مهم در سیاست بین‌الملل تبدیل شده است و نمی‌توان آنرا نادیده گرفت. به رغم این موضوع دین به عنوان یک متغیر هنوز در نظریه‌های روابط بین‌الملل مفهوم بندی نشده است.

اسنایدر تصریح می کند که یکی از دلایلی که دین در نظریه‌های روابط بین‌الملل مورد غفلت واقع شده، حاکمیت جریانی اصلی در نظریه‌پردازی بوده که نظریه‌پردازان آن ادغام دین و موضوعات مرتبط با دین را در چارچوب مفهومی خود سخت و دشوار می‌یافته‌اند.
نظریه های لیبرال مانند صلح دموکراتیک و نهادگرایی نولیبرال نیز، اگرچه نقش مستقلی برای ارزشها و هنجارها در روابط بین الملل قائلند، ولی انحصاراً بر ارزشها و هنجارهای لیبرالی به عنوان عوامل ثبات بخش در نظام بین املل تأکید می ورزند. مکتب انگلیسی که حد واسط لیبرالیسم و رئالیسم است و برای جمع بین اصول و مفروضه های این دو پارادایم تلاش می کند نیز، در تبیین نقش دین و ارزشهای مشترک دینی با چالش مواجه است. چون این نظریه بر ارزشها و هنجارهای مشترک جهانی که ماهیتی لیبرال و سکولار دارند تأکید دارد.

یکی از دلایلی که اندیشمندان لیبرال نقش دین را کم اهمیت تلقی می‌کنند این است که آنها نظریه مدرنیزاسیون توسعه سیاسی لیبرالی را مورد پذیرش قرار می‌دهند. بر اساس نظریه تاریخی نوسازی (مدرنیزاسیون) نوسازی فرایندی طولی است که در این فرایند تمام اجزا و عوامل لیبرال مانند سرمایه‌داری، سکولاریسم و دموکراسی در کنار یکدیگر توسعه و پیشرفت می‌کنند. بر اساس این دیدگاه دین از موضوع مدرن شدن و دموکراتیک شدن جوامع حذف می‌شود و از قلم می‌افتد.
نظریه نهادگرایی نولیبرال رابرت کیون نیز توجهی به مفهوم دین نداشته است. کیون در اثر خود تحت عنوان "پس از هژمونی" به بررسی بنیانهای تسهیل کننده همکاری میان بازیگران بین‎المللی از جمله دولتها می‌پردازد. او در این اثر به بررسی نقش نهادهای چندجانبه در تسهیل همکاری میان دولتها می‌پردازد. به گفته کیون این نهادها با افزایش اطلاعات میان بازیگران به افزایش اعتماد میان آنها و سرانجام به همکاری میان آنها منجر می‌شوند. کیون در این اثر هیچ اشاره و توجهی به مفهوم دین نداشته است.

رویکرد نظریه سازه انگاری به نقش دین در روابط بین الملل
نظریه سازه انگاری به علت قائل بودن بر نقش تکوینی برای ارزشها، ایده ها و انگارها در قالب ساختارهای غیر مادی امکان نظری تبیین نقش دین در روابط بین الملل را اگرچه دارند اما به واسطه تأکید بر ساختارهای اجتماعی و غیر مادی ساخته دست بشر و اجتماع انسانی، قادر به تبیین ساختارها و نهادهای استعلایی و الهی نیست.
سازه انگاری به رغم تأکید بر نقش مستقل ایده ها و انگاره های فرهنگی و دینی، دین را عامل منازعه و جنگ در روابط بین الملل تلقی می کنند و به اعتقاد "کوبالکوا" امکان تبیین رابطه متقابل دین و روابط بین الملل در نظریه های جریان اصلی و حتی سازه انگاری متعارف وجود ندارد.

اگرچه اثری منسجم و یگانه از دیدگاه سازه‌انگاری وجود ندارد که بتوان آنرا به مثابه یگانه توصیف کننده این مکتب فکری در نظر گرفت ولی می‌توان کتاب "نظریه اجتماعی سیاست بین‌الملل" اثر الکساندر ونت را یک اثر مهم و قابل توجه که در آن این نظریه به طور مبسوط تبیین شده، در نظر گرفت.
توجه اصلی و محوری "ونت" بر روی واحدهایی است که این سطح بین‌المللی "فرهنگهای آنارشی" را در نتیجه تعامل با یکدیگر می‌سازند. لذا نظریه اجتماعی و سازه‌گرای او خیلی انس و الفتی با دین نمی‌تواند داشته باشد. حتی اگرچه طبقه‌بندی فراخ و گسترده او به نظر امکان وجود نقش دین در فرهنگ بین‌المللی را امکان‌پذیر می‌سازد.
اما سازه انگاری قاعده محور "نیکلاس اونف" امکان مطالعه کنش و واکنش دین و روابط بین الملل، ضمن حفظ استقلال هستی شناسی آنها را مهیا می سازد. این نوع سازه انگاری، یک نوع علم انسان شناسی اجتماعی است که چگونگی تأثیرگذاری قواعد بر وجوه و ابعاد غیر زبانی حیات بشری را توضیح می دهد.

سازه انگاری قاعده محور، کلمات، کنشهای کلامی و قواعد را به عنوان عناصر عمده تعامل بشر و دیدگاه او نسبت به جهان، تعریف و تلقی می کند.
نظریه ها مارکسیستی نیز با توجه به هستی شناسی مادی خود، نقش و جایگاهی برای دین در پدیده های بین المللی قائل نیستند. نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت هم، علی رغم نقد پروژه روشنگری و مدرنیته در تأمین آرمانهای بشر از طریق عقل ابزاری، علم تجربی و فناوری، ماهیتی سکولار دارد و قائل به جدایی دین از سیاست بین المللی است. پست مدرنیسم نیز مانند دیگر نظریه های روابط بین الملل، بیش از حد سکولاریست بوده و به از بین رفتن نقش مذاهب الهی و سنتی باور و امید دارد.
در مجموع باید توجه داشت که مبنا و مفروض کلیه نظریه های سکولار روابط بین الملل مبتنی بر عدم تأثیرگذاری دین به تحولات و نتایج بین المللی را نقض و باطل می سازد؛ چون هیچ یک از این نظریه ها، نقش تعیین کننده برای دین در سیاست بین المللی قائل نیستند.

4949

کد خبر 317875

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین