امروز صبح، همین سه ساعت قبل، پسرم را بردم پلی کلینیک تخصصی 22 بهمن تا پسرم هم که از دفترچه نویسندگان و پدیدآوردگان من استفاده میکند، از فواید نویسنده بودن پدرش استفاده کند که گفتند مبلغ لطف کنید! سهشنبه قبل دفترچه را عوض کرده بودم و دقت نکرده بودم که پاییناش چاپ شده «مشمول فرانشیز»! گفتم قبلاً که این طور نبوده گفتند حالا که این طور شده! و خبر دادند که کلاً روی هواست این بیمه و از خدمات تأمین اجتماعی ِ خیلی خیلی زیادی که در دولت قبلی مشمول نویسندهها میشده حالا به شکل خیلی خیلی محترمانهای، خیلی خیلی کم شده!
خُب، پیش میآید دیگر! وقتی که از «هیچ» ، کلمهی «هیچ» هم کم شود خیلی خوش میگذرد که جای شما خالی آقای وزیر ارشاد! پسرم را که گذاشتم مهد، آمدم سری زدم به فضای ضاله گوگل که آخرین خبرها را بگیرم که این خبر را هم در سایت خبری «اعتدال» دیدم:«خانم «پ. الف » یکی از بینندگان اعتدال در پست الکترونیکی که برای ما ارسال کرده است مینویسد:متاسفانه در مراجعه به یکی از شعبات تامین اجتماعی برای تمدید قرار داد بیمه تحت عنوان نویسندگان و پدیدآورندگان متوجه شدم این سازمان دیگر قراردادی با نویسندگان متاخره و یا نویسندگان جدید منعقد نمیکند و تنها نویسندگانی که پیش از این قرارداد بیمه داشتهاند میتوانند آن را ادامه دهند.مسولان تامین اجتماعی علت این مساله را بدهی 12 میلیاردی وزارت ارشاد به تامین اجتماعی عنوان کردند.در حالی که پیش از این وزیر ارشاد در رسانهها اعلام کرده بود که مشکل حل و تنها یک وقفه دو هفتهای وجود داشته است.»
در پلیکلینیک هم البته آن خانمی که نوبت میداد همین را گفته بود که این بیمه مثل صاحباناش کلهپا شده! ماه آینده باید بروم برای پرداخت مبلغ 6 ماه بعدی و معلوم نیست چه مبلغی یا اصلاً چه خبر خوش دیگری در انتظارم است! احتمالاً آن 9 درصدی هم که ارشاد میداده، به نفع دهکهای پایینتر جامعه حذف شده و ما مرفهین بیدرد هم، برای غازچرانی در املاک خصوصی خود باید یک فکری بکنیم!
آقای وزیر ارشاد! شما که آمدید ما خیلی خوشحال شدیم چون حرفهای خوبی میزدید و میزنید و ما که در دوره وزیر قبلی، هم به سرمان گل زده بودند و هم به جاهای دیگرمان و دکتر حسینی در احترام به ما کارهایی کرده بود که به تبعیت از«ادب مرد به ز دولت اوست» نمیتوانیم بگوییم، گفتیم دیگر «رَستَم از این دام بلا، زنده بلا مرده بلا!» اما ظاهراً ماه عسل ما، با شما هم، کم کم دارد تمام میشود!
آخر برادر عزیز! مؤمن! زورت فقط به ما رسیده؟! یعنی توی این مملکت جای دیگری، کس دیگری، کسان دیگری نیستند که کسر بودجه از محل آنها کم شود؟ توی این مملکت که وقت عزا، نویسنده روی سفره است وقت عروسی نویسنده روی سفره است وقتی هم که همه با هم در آتشبس هستند باز نویسنده است که باید تخم طلایاش بشود اُملت و نیمروی دوستان، چه کنیم که این قدر به ما احترام نگذارید و با ما هم مثل بقیه کمی، نه بیشتر، مدارا کنید؟! ما که حقی نداریم در این کشور، لطف کنید لگدتان را آرامتر بزنید!
البته اینها که عرض کردم زر زیادیست که زدم، وگرنه نویسنده و غلط زیادی؟! همین که وقتی با ما صحبت میکنید بخندید و بگویید:«گوگولی!» ما راضی هستیم!
نظر شما