«بچههای نسبتاً بد» با داستانی که بومی شده ژانر «نوآر» است به پیش میرود. از این نظر، ادامه یک سری از مجموعههای دیگر مقدم است مثل «زیر هشت» اما از لحاظ بصری، کاملاً متفاوت است که این تفاوت فقط در چارچوب نماهای اغلب غیرمعمول مجموعه نیست که به نظر میرسد در سالهای اخیر به مشخصه اصلی کارهای مقدم بدل شدهاند. این اثر مقدم، به سینما یعنی سینمای پر تحرک و متکی به کارگردانی و کمتر بر اساس پیشفرضهای فیلمنامه، خیلی نزدیک شده است. زمان نماها کوتاهتر شده و تدوین نقش مؤثرتری را در کار دارد.
داستان البته چندان تازه نیست همچنان که نام مجموعه، که یادآور فیلمهایی چون «بچههای بد» و «پسرهای بد» است. باز یک سرقت داریم و آدمهایی که نقشه کشیدهاند و گاهی هم به هم نارو زدهاند با این همه سکانس سرقت هم به دلیل نوع تدوین و کارگردانی و فیلمبرداریست که در ذهن جا خوش میکند نه از نظر «ایده» و قصه، که با امکانات کم تلویزیون ایران، میتوانست به پاشنه آشیل کار بدل شود که نشد. از این نظر میتوان گفت که این مجموعه به متر و معیارهای تولید استاندارد سریال در جهان خیلی نزدیکتر است تا مثلاً مجموعهای مثل «ماتادور» که پرهزینهتر وارد گود شد.
مجموعه البته از نظر افراط مقدم در به کارگیری نماهای غیرمعمولی که معلوم نیست که نگاه دوربین ، نگاه چه کسیست آسیب دیده است مثل زمانی که یکی از شخصیتها دارد به زخم چاقوی شخصیت دیگری نگاه میکند و بعد دوربین جای زخم چاقو و از پارگی پیرهن به شخصیت نگاه میکند! یعنی ما داریم نگاه زخم به بیرون را میبینیم؟! زمانی هیچکاک در مصاحبه معروفاش با تروفو شدیداً به این نوع نماها حمله کرده بود و این نماها را مُخِل باورپذیری صحنه میدانست. لااقل در 5 سال گذشته، مجموعههای مقدم پر بوده از این نماها و حالا در این مجموعه جدید، کار، واقعاً به افراط کشیده شده. درست است که این نماها به دلیل غیرمعمول بودن، تا حدی زیبا به نظر میرسند اما زیبایی تنها دلیل کاربرد یک نما نمیتواند باشد. این را مقدم هم به خوبی میداند که حتی در آثار سوررئالیستی هم این نوع نماها که به نماهای شاعرانه تعبیر میشوند درصد مشخصی از حجم زمانی فیلم را در بر میگیرند که زیاد هم نیست این درصد.
متن و دیالوگها به قوت متن و دیالوگهای سعید نعمتالله در «زیر هشت» نیست. پیمان عباسی فیلمنامه بسامانی در اختیار مقدم گذاشته اما دیالوگها آن قدرت تلخ و «ماندگاری در ذهن و زبان جامعه» را که فیلمنامههای نعمتالله داشتند، ندارند که کاش میداشتند. سعید نعمتالله در این نوع فضاها، خیلی خوب روابط را به کُنشهای دراماتیک و اغلب تراژیک میکشاند و گاه حتی با رد و بدل کردن دو جمله، کاری را میکند که خیلی از فیلمنامهنویسان فعلی کشور، در نیم ساعت زمان فیلم یا سریال هم قادر به انجام آن نیستند.
بازیها روان است.بازیگرها به شکل فردی عمل نکردهاند و بازیهاشان از هم و به شکل پینگ پنگی جواب میگیرد که غیر از رویکردهای فردی بازیگران، حاصل مدیریت هوشمندانه کارگردان است که بازیهای خوب، همیشه از امتیازهای انکارناپذیر آثار وی بوده است.
نظر شما