18 دی ماه سال 92، حادثه تلخ انفجار پشت صحنه فیلم «معراجیها» منجر به کشته شدن 5 نفر شد و ماحصل آن از دست دادن سرپرست خانوادههایی بود که برای به تصویر کشیدن بخشی از هنر هفتم تلاش میکردند.
زندهیاد محمد جواد شریفیراد که به گفته همسرش شاید یک درصد کارش را صرف این هنر کرده و مابقی عمرش را صرف خنثیسازی بمب و نجات جان مردم کرده است، یکی از این افراد بود.
بخشهایی از سخنان خدیجه آرشی، همسر مرحوم شریفیراد:
-«پرونده حادثه پشتصحنه «معراجیها» از سوی آقای رضوی تهیهکننده این فیلم در حال پیگیری است و تمام تلاششان را انجام دادهاند که بتوانند از طریق بیمه، حق این خانوادهها پرداخت شود اما شهرک سینمایی دفاع مقدس به 25 درصدی که مقصر شناخته شده است، اعتراض کرده است چون در این حادثه 55 درصد تهیهکننده فیلم و 20 درصد هم آقای شریفیراد به عنوان شخص حقیقی متهم غیرعمد شناختهاند بنابراین روند پرونده باید دوباره از اول سپری شود.»
-هر کس، هر کاری که از دستش برمیآمد از آقای ایوبی، جوشقانی و ....گرفته تا هرکسی که به نوعی دستش در کار بوده برای خانواده ما انجام داده است اما در حال حاضر در این مرحله هستیم و انگار که هیچ کاری انجام نشده است!
-چون شریفیراد چنین گذشتهای داشته است، حقش نبود که 30 سال زحمات آن مرحوم برای مردم و این سرزمین کنار گذاشته شود. بابت خنثی سازی این همه بمب، کسی نیامد بگوید که این قطعه زمین به پاس زحمات شما که جانت را کف دستت گذاشتی تا خانوادهات در آن زندگی کنند.
-این منزلی که در آن زندگی میکنیم از سهمیه یک بنده خدایی که جزو ایثارگران نیروی هوایی بود و برای این خانه ثبت نام کرده بود، خریداری کردیم و پرداخت اقساط آن با سال 1380 مصادف شد که مرحوم شریفیراد در یک حادثه حین کار دچارسوختگی شد که در نهایت اقساط آن را به سختی پرداخت کردیم.
-چرا کسی نیامد بگوید این مبلغ به عنوان پاداش شما برای 30 سال خنثیسازی، البته در حال حاضر هم کسی چیزی نمیخواهد اما هنگامی که میگویند وضعیت مالی شما به چه شکلی است؟ آیا میتوانید دیه پرداخت کنید؟ برای من آزار دهنده است. به عمد میخواهند جنگ روانی راه بیاندازند و هر روز من را با این رفتار آزار میدهند. به چهلم آن مرحوم نرسیده مرا در موقعیت جنگ اعصاب قرار دادند. من آدمی نبودم که به این زودی شکسته شوم.من برای این زندگی به پای همسر و فرزندانم جنگیدم تا همسرم به ایدهآلهایش برسد. مگر مرحوم شریفیراد میتوانست بدون آنکه من از خانه و زندگیام محافظت کنم به دنبال کارهای دیگر برود. زخمی شدنهای او را دیدم. من به بچهها میگفتم طوری زندگی کنید که هرگاه پدرتان از خانه بیرون رفت، منتظر بازگشت آن نباشید.
-این درست نیست که بچه من خون گریه کند و دیگران به شادیشان برسند و از خودشان هم نپرسند که امنیتمان را مدیون چه خونها و چه کسانی هستیم؟! و زمانی که میگویند شما باید بابت خون کسانی که از دست رفتهاند دیعه پرداخت کنید واقعا ناراحت میشوم و برایم قابل هضم نیست.
-مگر از من بابت دوری همسرم برای خنثیسازی بمبها تقدیر کردند که حالا بیایند، محاکمهام کنند. هر بار که به کار آن مرحوم اعتراض میکردم، او در جواب به من میگفت، من هر بار که به دنیا بیایم همین کار را انجام میدهم چون کارم و مردم کشورم را دوست دارم. میدانید چقدر به او پیشنهاد کار در خارج از کشور را میدادند. آیا اهمیت داد؟ چون دین، مردم و اعتقاداتش را دوست داشت و تا انتها پای کارهایش ایستاد.
-یکی از اعضای خانوادههای قربانیان این حادثه به من میگفت، باید حتما چنین حادثهای اتفاق میافتاد تا مشخص شود که چنین آدم بزرگی در این مملکت زندگی میکرده است؟!
-همسرم برای فیلمی مانند «هشدار برای کبری 11» از دست نرفت. او برای به تصویر کشیدن صحنههای جنگ و دفاع مقدس کشته شد و آیا در حال حاضر حقش نیست که آن را شهید اعلام کنند؟! حالا سکوت میکنند تا ببینند همسرم مقصر هست یا نیست؟ آن هم مرحوم شریفیراد که جان این همه مردم را در مملکت نجات داد!
-هیچگاه یادم نمیرود که عراقیها بعد از فتح خرمشهر از رادیو میخواندند که تا سه روز دیگر تهران هستیم. استرسی به مردم این مملکت وارد شد که نگو و نپرس، جوانانی چون همسر من این مملکت را حفظ کردند. اگر شریفیراد تا این زمان زنده بود به دلیل آن بود که خدا میخواست چون او جان بسیاری از آدمها را نجات داد.
-بعد از فوت مرحوم شریفیراد جشن عروسی اولین پسرم به هم خورد و ضربه روحی بدی خورد، چون زمانی که این حادثه رخ داد او بلافاصله سر صحنه رفت و با پیکر پدرش مواجه شد. او بعد از آن اتفاق نسبت به همه چیز بدبین شده استپسر دوم هم که در حوزه جلوههای ویژه بصری و انیمیشن کار میکند بعد از فوت پدرش، شرکت خود در شهر رشت را رها کرده و برای حمایت از خانواده به تهران آمده است.
-پرهام پسر کوچکم هم بعد از این حادثه دچار مشکلات روحی شده است و هربار که درباره این مسائل صحبت میشود میگوید، مامان این صحبتها مرا ناراحت میکند؛ داخل اتاقش میرود و در را میبندد. آن وقت او را از طرف مدرسه، برای اردو و به نام شهرک سینمایی غزالی برای نشان دادن لوکیشن فیلم «معراجی ها» به شهرک سینمایی دفاع مقدس بردهاند، از آنجایی که خدا با ما همراه است، یکی از کسانی که در شهرک کار میکرده، پرهام را میشناسد و همراه خودش به بخش دیگری میبرد و از یک فاجعه روحی جلوگیری میکند. هنگامی هم که از مسئولان مدرسه پسرم دلیل این کار را جویا میشوم، پاسخ قانع کنندهای نمیشنوم! نمیدانم چرا برخوردها با ما این چنین است؟
-در حال حاضر تنها درآمد خانواده ما حقوق بازنشستگی نیروی هوایی مرحوم شریفیراد است.
23231
نظر شما