۰ نفر
۱۶ تیر ۱۳۹۳ - ۰۶:۵۶

محمدرضا مهاجر

در این سن و سال امیدی نداشت. خودش و همسرش سالها در کنار هم زندگی کرده بودند بی آن که فرزندی داشته باشند. می دانست که ديگر هیچ گاه بچه دار نمی شوند،با اين حال خیلی دوست داشت پسری داشته باشد که راهش را بعد از خودش ادامه دهد. از سر انجام مردم پس از خودش می ترسید.

دست هایش را رو به آسمان دراز کرد و گفت: "پروردگارا! من پیر و سالخورده شده ام و استخوان هایم ناتوانند و موی سرم سپید گشته . و ای پروردگار من! هرگز از در دعای تو ناامید نبوده ام. من پس از خویش از بستگانم بیمناکم و زنم نازا است، پس از جانب خود جانشینی به من ببخش که از من و خاندان یعقوب ارث برد و او را  پسندیده گردان.


بعد از گذشت مدتی در سالخوردگی خداوند به او فرزندی داد که اسمش را یحیی گذاشت.



*با نگاهی به درخواست حضرت زکریا از خداوند در سوره مریم (3-6) و به مناسبت ولادت حضرت یحیی

 

1717

کد خبر 364036

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 10 =