در ابتدا لازم ميدانم از برگزار کنندگان محترم صميمانه تشکر کنم و به شرکت کنندگان عزيز و ميهمانان ارجمند خوش آمد بگويم. در شرايط بحراني و بلکه بسيار بحراني جهاني و منطقه اي کنوني به چنين نشست هايي به شدت نياز داريم و اينکه براي حل بحران هاي موجود و يا لااقل کاهش شدت آن، با يکديگر همفکري و همکاري کنيم. بخشي از دلائل بوجود آمدن شرايط دشوار کنوني عدم مشورت هاي جدي در بين کساني است که ديدگاه ها و مصالح مشترکي دارند. بسيار اميدوارم اين کنفرانس بتواند زمينه هاي واقعي چنين همکاري هايي را فراهم آورد.
در اينجا ميکوشم بر اساس مطالعات، ارتباط ها و نيز تجربيات متعدد و فراوانی که داشته ام موضوع«فرصتها، چالشها و راه کارهاي ارتقاء همکاري ها» را به اختصار مورد بررسي قرار دهم.
1- در اواسط 1991 به عنوان سفير کشورم به واتيکان اعزام شدم. چند ماهي پس از پايان اشغال کويت و در آستانه فروپاشي بلوک شرق و تجزيه اتحاد جماهير شوروي. جريان اخير پي آمدهاي فراواني در صحنه اروپا و به ويژه در روابط بين کليساهاي مختلف و خصوصاً دو کليساهاي مختلف بزرگ کاتوليک و ارتدوکس داشت.
توضيح حتي بسيار کوتاهِ تحولات بين دو کليساي کاتوليک و ارتدوکس در اين دوران به طول مي انجامد. نکته قابل تأمل براي اينجانب دريافت منطق فکري و رفتاري کليساي ارتدوکس بود که در آن زمان در موقعيتي بحراني، انفعالي و دفاعي قرار داشت. براي کشف اين منطق مي بايست مقالات آنان را مي خواندم و به سخنان شان، اعم از روحاني و غير روحاني، با دقت و همدلي گوش فرا مي دادم. چه در آنجا که به تاريخ و فرهنگ و عقائد و تاريخ معاصر شان و تجربه سخت شان با رژيم هاي کمونيستي باز مي گشت، و چه در آنجا که به مواضع و گلايه هايشان از کليساي کاتوليک و رسانه ها و نشرياتشان راجع مي شد.
اين نخستين برخورد جدي نگارنده بود با واقعيت کليساي ارتدوکس. کليسايي که در سال هاي نخست دهه نود کمتر گوشي در اروپا آماده بود که سخنانش را بشنود. موج انتقاد از کمونيسم آنچنان فراگير و نيرومند بود که در قلمرو بلوک شرق آن زمان هيچ نقطه مثبتي ديده نمي شد و کليساي ارتدوکس هم به مثابه بخشي از نظام حاکم سوسياليستي نگريسته مي شد و اينکه در خدمت منافع و تحکيم موقعيت او بوده است. واقعيت اين است که اين گونه نگرش و اين گونه تبليغات جهان مسلمان را هم تحت تأثير قرار داده بود و جنگ بالکان و بوسني هم آن را تشديد مي کرد.
2-واقعيت بدان گونه نبود که تصوير مي شد. احتمالاً ايران سريع تر از ساير کشورهاي مسلمان اين نکته را دريافت و کوشيد سياست بازتر و فعالتري در قبال کليساهاي اروتدوکس در پيش گيرد. در اوج جنگ بوسني ملاقات هاي متعددي بين سفير ما در سارايوو و پاتريارک فقيد کليساي ارتدوکس صرب، پاوله، انجام شد. در کنار اين ابتکارات ملاقات هايي هم بين مقامات سياسي و مذهبي ما و اسقف زاگرب، کاردينال کوهاريچ و نيز اسقف سارايوو که به تازگي به مقام کاردينالي رسيده بود، پوليچ، صورت گرفت.
مهم در اين میان آن بود که ايران به فراست دريافت که براي حل مسئله بوسني و يا لااقل کاهش تشنج مي بايد از ابزارهاي ديني استفاده کند و ثانيآً دريافت که کليساي ارتدوکس را در اين ميان سهمي اساسي است و نبايد تحت تأثير تبليغات مورد غفلت قرار گيرد. به اين ترتيب ايران در مورد برقراري ارتباط با کليساي ارتدوکس صرب نه تنها در بين ممالک اسلامي که در مجموع پيشگام بود. تا آنجا که به ياد مي آورم کشورهاي بزرگ غربي، و به ويژه امريکايي ها و انگليس ها، مدتي بعد کوشيدند با کليساي صرب رابطه برقرار کنند.
کم و بيش در همين ايام بود که ايران به اهميت کليساي ارتدوکس روس پي برد. به عنوان بزرگترين کليساي ارتدوکس و به مثابه پشتوانه فرهنگي و تاريخ و هويتي ملت روس و نيز به عنوان واقعيتي که مي تواند به گسترش و تعميق رابطه دو جانبه کمک کند و در صحنه داخلي مي تواند رابطه مناسبتري بين اقليت مسلمان روس و جامعه و حکومت روسيه ايجاد نمايد. به ويژه در آن ايام که مشکلاتي در منطقه قفقاز و قفقاز شمالي وجود داشت، مشکلاتي که به شکلي فراينده افزايش مي يافت و متراکم مي گرديد.
اينجانب در پاييز 1993 سفري به مسکو داشتم و با پاتربارک فقيد روسيه، الکسي دوم، ديدار کردم و از نزديک با بخش هاي مختلف ديني و آموزشي اين کليسا آشنا شدم. متعاقب همين ارتباط بود که نماينده کليساي روس در ايران، عاليجناب کشيش زرکش اف که هم اکنون ارتقاء مقام يافته است، تعيين شد. همچنانکه گفتگوهاي دو جانبه ديني آغاز گرديد که خوشبختانه همچنان ادامه دارد.
عليرغم آنکه ايران گفتگوهاي فراواني با کليساهاي مختلف داشته و دارد ولي گفتگويش با کليساي روس يکي از منظم ترين و نهادينه شده ترين ها است. اين نشان دهنده مفيد بودن آن و نيز عزم طرفين براي ادامه اين ارتباط ها است.
حال سوال اين است که آيا اين رابطه مي تواند فعال تر و سازنده تر شود؟ و چه راه کارهايي براي آن متصور است.
3-روسيه واقعيتي است اورو آسيايي. اين واقعيت عليرغم فراز و نشيب هاي تاريخي پيوسته وجود داشته و در آينده هم وجود خواهد داشت. چه در زمان تزارها و چه در دوران حکومت سوسياليستي و چه پس از آن.
مشکل کنوني غرب و روسيه تا حدودي به دليل همين واقعيت تاريخي و هويتي است. آنها خواهان روسيه اي اروپايي هستند و نه اورو آسيايي. روسيه اي که با معيارهاي اروپايي سياست گذاري و سياست پردازي کند. و روسيه مي خواهد روسيه باشد و روسيه بماند. از اين ديدگاه موضع اين کشور هم راستاي موضع همه کسان و همه کشورهايي است که خواهان زندگي بر اساس فرهنگ و هويت خويش اند.
به جز اين روسيه از معدود کشورهايي است که در برابر سلطه همه جانبه غرب مي ايستد به راه خود مي رود. نمونه بارز آن سياست خاورميانه اي روسيه پس از تحولات بهار عربي است. نکته ديگر اينکه ويژگي اورو آسيايي اين کشور و نگاه به آسيايش موجب تقويت وزن آسيا در روابط بين الملل خواهد شد. بدون شک همکاري نزديک تر روسيه و ممالک آسيايي و نيز چين و هند اين وزنه را سنگين تر خواهد ساخت و اين به نفع ما و همه آسيائيان و خود روسيه است.
در اينجا نمي توان به تمامي نکاتي که به واقعيت اورو آسيايي روسيه مربوط مي شود اشاره کرد و نتايج مترتب بر آن را باز شمرد. اجمالاً مي توان گفت که اين همه به نفع ما و ساير کشورهاي مستقلي است که مايلند با تکيه بر خود و فرهنگ و قابليت هاي خود زندگي کنند. مهم در اينجا اين است که کليساي روس به طور مستقيم و غير مستقيم پشتوانه بزرگ اين واقعيت است. کليساهاي ارتودوکس و منجمله کليساي روس به مراتب شرقي تر از دو کليساي کاتوليک و پروتستان است، اين ويژگي ذاتي اين کليسا است.
4-نبايد فراموش کرد که روسيه وسيع ترين کشور جهان است و در خود اقوام و اديان و فرهنگ هاي مختلفي را جاي داده است. مطمئناً کليساي روس جايگاه خاص خود را دارد اما اين نبايد موجب به حاشيه راندن اديان و فرهنگ هاي ديگر شود. اسلام و فرهنگ اسلامي نيز بخشي از واقعيت و بلکه بخشي از هويت روسيه است. همچنانکه ويژگي اورو آسيايي او تا مقدار قابل توجهي مرهون اسلام و ميراث اسلامي او است.
از اين گذشته اگر روسيه بخواهد در صحنه بين المللي سياست مستقل و بدور از سلطه غربي را در پيش گيرد مي بايد متحدان و يا لااقل همفکراني داشته باشد. مطمئناً در بين کشورهاي مسلمان کشورهاي فراواني هستند که مي توانند و مي خواهند در کنار او قرار گيرند و اين در صورتي ممکن است که اقليت مسلمان اين کشور جايگاه و پايگاهي متناسب با شأن خود داشته باشند.
از اين ديدگاه پرداختن به اقوام و اديان ديگر و منجمله اسلام يک ضرورت است. اگر چه پرداختن به اين مهم به مقامات دولتي و حکومتي مربوط مي شود، اما کليساي ارتدوکس مي تواند نقشي سازنده و تسهيل کننده داشته باشد. مطمئناً همکاري ايران و اين کليسا مي تواند براي اين کليسا مغتنم و بلکه بسيار مغتنم باشد.
همچنانکه اين همکاري مي تواند در چاره سازي براي تعديل انديشه تکفيري و گروه هاي افراطي موجود در روسيه موثر واقع شود. بخشي از دلائل گسترش انديشه تکفيري عدم عمق معلومات ديني است. بدون شک ايران به لحاظ غناي فکر ديني و فلسفي و عرفاني يکي از بهترين کشورها براي جبران اين کاستي ها است.
5-مشکل مي توان در يک مقاله کوتاه تمامي موارد قابل همکاري را بر شمرد. مطمئناً همکاري هاي علمي و آکادميک يکي از مهم ترين ها است. هم اکنون تعداد فراواني از متون ديني غربي، اعم از آنکه توسط مقامات مذهبي نوشته شده باشد و يا توسط اساتيد غير مذهبي، به زبان فارسي ترجمه شده است. حال آنکه به ندرت مي توان ترجمه متون ارتدوکسي اي که توسط خود ارتدوکس ها تدوين شده باشد، سراغ گرفت. اين سخن در مورد تحقيقات مسيحي هم صحيح است. کتابها و رساله هاي فراواني درباره تاريخ و فرهنگ و اعتقادات دو کليساي پروتستان و کاتوليک نوشته شده، اما نمونه هاي ارتدوکسي آن بسيار نادر است.
نمونه ديگر مسئله حضور و تداوم حضور مسيحيان خاور ميانه اي است که عمدتاً ارتدوکس هستند. اينان بخشي از تاريخ و فرهنگ اين منطقه اند وخصوصاً در سامان دادن ادب و فرهنگ جامعه معاصر عرب نقشي بيش از نسبت عددي شان داشته اند. اما چالش هاي ناشي از بهار عربي موقعيت آنان را سخت متزلزل کرده است. حال آنکه حضور آنان به دلايل مختلف به نفع تعادل اجتماعي و فرهنگي و عدم قطبي شدن فکري و سياسي اين جوامع است. اگر اينان نقش اجتماعي و فرهنگي فعال تري مي داشتند، انديشه تکفيري بدين گونه در نمي آمد و اين چنين يکه تاز نمي شد.
خوشبختانه مسيحيان منطقه و بويژه ارتدوکس هايش فاقد گرايش هاي تبليغي هستند و اين نکته مهمي است. چرا که چنين گرايش هايي خود آماده کننده زمينه براي گسترش افکار سلفي است. بدون شک همفکري و همکاري ايران و کليساي روس و ساير کليساهاي منطقه مي تواند به بهبود شرايط کمک شاياني کند.
اگر چنين مشاورت هايي از آغاز بحران در سوريه وجود مي داشت موقعيت عمومي اين کشور و نيز موقعيت مسيحيانش از آنچه هم اکنون هست، بهتر مي بود.
واقعيت اين است که زمينه هاي همکاري به مراتب بيش از آن مقداري است که ذکر شد. ضمن آنکه با توجه به شرايط دو کشور و نيز شرايط بين المللي و منطقه اي اگر اين همکاري به طور آغاز
شود، زمينه هاي جديدتري پديدار خواهد شد. مهم اين است که طرفين با اراده اي جدي و با توجه به واقعيت ها، و نيز محدوديت ها، هم فکري و هم کاري را آغاز کنند و به پيش روند.
16/05/93- محمد مسجد جامعي
نظر شما