«دیگر دارم مشکوک میشوم، مگر خبری است که اینقدر با من عکس میگیرید!» این جمله را خندهوار خطاب به کسانی میگوید که در حیاط مؤسسه دین و اقتصاد از او عکس میگرفتند. در عرض یکساعتو٣٠ دقیقه گزارش تاریخی دقیقی را از کارنامه اقتصاد ایران در دوران جنگ به تصویر میکشد. در ابتدای جلسه فرشاد مؤمنی میگوید؛ مهندس بهزاد نبوی واقعا بزرگواری کردند که دعوت ما را پذیرفتند و به مؤسسه آمدند؛ البته اگر میدانستند که باید این چهار طبقه از پلهها بالا بیایند، شاید تردید بیشتری در حضور به اینجا داشتند. اما در جواب به مؤمنی میخندد و میگوید: در بالارفتن از پلههای ساختمان تردید داشتم که این پیرمردها بگویند نمیتوانم بالا بیایم، اما علت اصلی تردید من این بود که در مورد مسائل ویژه اقتصادی چیزی در چنته ندارم که در جمع کارشناسان ارائه دهم. به دوستان هم گفتم که اگر بیایم فقط نوعی بیان خاطرات کردم آن هم در حدی که فقط حافظه معیوب ٧٤سالهام به من اجازه دهد. من نه کارشناس هستم و نه عالم اقتصاد، مطالعات اقتصادی خصوصا در سالهای اخیر هم اصلا نداشتم اما با اینحال دوستان پذیرفتند که ما اینجا کمی قصه بگوییم. مؤمنی صریحا میگوید که صحبتهای ایشان را باید به حساب شکسته نفسی گذاشت. قصهاش را با این جملات شروع میکند؛ هر آنچه را که میگویم صرفا رجوع به حافظه ضعیفم است؛ چون فرصت اینکه مدارک موجود را در زمینه اقتصادی دوران دفاع مقدس مطالعه کنم، نبود؛ یکسری یادداشتهای شخصی از دوران مسئولیتهایم و راجع به بیانیه الجزایر داشتم که آنها را هم ندارم؛ آن یادداشتها به دَرد چنین بحثهایی میخورد که الان از دست رفته است.
وضعیت اقتصادی دوره جنگ را به سه دوره تقسیم کردم. دوره اول، تشکیل دولت رجایی و آغاز جنگ، دوره دوم، از سال ٦١ تا ٦٤ و دوره سوم سالهای ٦٥ تا ٦٨ است. این سه دوره به لحاظ اقتصادی قابل بررسی است. دوره اول شروع جنگ است و در روز ٢٢ شهریور کابینه شهید رجایی، تشکیل شده بود و میخواستیم برای معرفی کابینه به خدمت امام برویم. در ایوان دفتر امام نشستیم که به یکباره خبر دادند عراق به غرب کشور حمله کرده است. شاید بتوان گفت؛ اولین و مهمترین تصمیماتی که در دولت گرفته شد، ستاد بسیج اقتصادی بود و تصمیم ضربتی را هم خودِ آقای رجایی گرفت که آنهم افزایش قیمت بنزین از ١٠ به ٣٠ ریال بود دولت هم فوری تصویب کرد. آن موقع بنابر این شد که تشکیلاتی به نام ستاد بسیج اقتصادی، در سازمان مدیریت یا سازمان برنامه شکل بگیرد. تا آنجایی که میدانم مرحوم مهندس سحابی، هم مسئولیت آن ستاد را به عهده داشت. در واقع از صفر شروع کردیم. هفتهای دو سه روز در ستاد بسیج جلسه داشتیم و یک کمیتههایی مثل کمیته توزیع، سوخت و انرژی، حملونقل و صنایع زیر مجموعه آن بودند که هر کدام از این کمیتهها، مسئول بخشی از کارهایی بودند که ستاد بسیج به عهده داشت. ستاد بسیج شکل گرفت، تا مانع از بروز بحرانهای مرسوم و معمول در زمان جنگ باشد.
نیامده بود که برنامهریزی بلندمدت کند، یا سیاستهای اقتصادی کشور را تعیین کند، بلکه آمده بود تا از مشکلات فوری که بعد از هر جنگی ممکن است بروز کند، جلوگیری کند. مهمترین تصمیمی که در کمیته توزیع گرفته شد، سهمیهبندی کالاهای اساسی و سوخت، کنترل توزیع بعضی از کالاهای مهم، بررسی الگوی مصرف بعضی از اقلام و کالاها در ارتباط با جنگ بود. مثلا یک کالایی امکان وارداتش کم بود، اما سعی میشد که مصرف آن کنترل و یا جهت داده شود. یک سری از کالاها با کوپن به صورت سهمیهای و با قیمت مشخص در اختیار مردم قرار میگرفت؛ یک سری از کالاها از طریق دفترچه ستاد بسیج اقتصادی به افراد داده میشد. بخشی هم از طریق تعاونیهای کارمندی و کارگری و تعاونیها بین مردم توزیع میشد که تلاش میشد که همه این کارها توسط مجموعهها انجام شود.
دولت سعی میکرد کوچکترین دخالتی در امر اجرای توزیع نداشته باشد. کاری که فقط دولت انجام میداد، این بود که اگر به فرض کالایی سهمیهبندی بود، مقدار توزیع آن را مشخص و مناسب با آن از توزیع کنندههای جزء کوپن دریافت میکرد. به این ترتیب، هم قیمت و مقدار کنترل میشد. در روشهای دیگر توزیع هم امکان افزایش بی رویه قیمت کالا وجود نداشت. علاوه بر کالاهای اساسی، سوخت هم از کالاهایی بود که توسط سیستم کالابرگ، بین مردم توزیع میشد. کمیته دیگری که تشکیل شد، کمیته حملونقل بود. در همان چند روز اول جنگ عمدهترین بنادر تجاری ما یعنی خرمشهر و بندر امام از دست ما رفت. بهناچار باید سراغ بوشهر و بندرعباس میرفتیم؛ تجهیز آن بنادر به ایجاد سیستم حملونقل منظم و مرتب و بسیج ناوگان حملونقل و امکانات و تجهیزات برای راهاندازی نیاز داشت. بخشی از کار کمیته سوخت و انرژی، سهمیهبندی سوخت بود و کار دیگر این کمیته ان بود که قیمت برق را برای اولینبار بهصورت پلکانی تعیین کرد. قیمت برق را زیاد کردند زیرا محدودیت تأمین سوخت برای نیروگاهها مطرح بود و اگر مصرف برق بالا میرفت دچار خاموشیهای زیادی میشدیم بنابراین تنها راه این بود که قیمت انرژی به شکلی باشد که مصرف کنترل شود. کمیته صنایع هم تمام تلاشش این بود که تولید کشور در اثر جنگ متوقف نشود. مسئولیت کمیته کالاهای اساسی برعهده وزارت بازرگانی بود و جای دیگری دخالت نمیکرد. مسئولیت کمیته حملونقل با وزارت راهوترابری بود، مسئولیت کمیته سوخت و انرژی با وزارت نفت و مسئول کمیته صنایع هم وزارت صنایع بود. کارهای مهمی هم که این ستاد برای آن بسیج شد، سهمیهبندیهایی بود که اگر انجام نمیشد کشور شدیدا دچار کمبود و بحران میشد. روغنهای خوراکی تقریبا همه وارداتی بودند. کار کارخانههای روغنسازی فقط این بود که با تزریق هیدروژن در روغنهای مایع، آنها را به روغن جامد تبدیل کنند. در آن سالها هنوز روغن مایع خوردن خیلی مُد نبود. تمام تانکرهایی که مخازن ذخیره روغن مایع داشتند، در بندر خرمشهر بودند. با اشغال بندر خرمشهر، ذخیره یک هفتهای روغن هم نداشتیم و مجبور بودیم فوری سهمیهبندی کنیم تا قابل کنترل باشد. اگر روغن نرسیده بود، با زمان بازی میکردیم و بلافاصله از آن طرف، کمیته صنایع مأمور میشد در بندرعباس بهطور ضربتی شروع به تأسیس مخازن ذخیره روغن خام کند که این کار هم زمانبر بود.
ابتدا تانکرهای موقتی گذاشتند تا مملکت گیر نماند و بعد تانکرهای دائمی طراحی شد. عمدتا همه قند و شکر از طریق واردات تأمین میشد. مجبور بودیم مصرف قند و شکر را هم کنترل کنیم. باید ارز تخصیصی به قند و شکر را هم کنترل میکردیم. در بندرعباس هم باید مکانی ایجاد میشد تا امکان واردات یک میلیون تن شکر در سال را داشته باشد.
یکی، دو کارخانه مهم شوینده هم که در خرمشهر بود، از دست رفت. بقیه کارخانهها درگیر مواد اولیه وارداتی بودند. اینها هم مشمول سهمیهبندی شدند و کالابرگ توزیع شد. در بین این کالاها تنها تلاش ستاد بسیج اقتصادی این بود که نان سهمیهبندی نشود.
تمام تلاشمان این بود که حداقل نیاز همه مردم به قیمت ثابت تأمین شود. البته همان موقع هم مخالفتهای شدیدی وجود داشت. مثلا شعارهایی داده میشد مبنی بر اینکه کوپنیزیم یعنی کمونیسم، درحالیکه کلیت این تصمیمهای اقتصادی در زمان شهید رجایی و در جلسات سران قوا با حضور شهید بهشتی، آقای هاشمی، آقای رجایی و من هم به صورت نخودی مورد تأیید قرار میگرفت. به یاد دارم آقای بنیصدر و دوستانش میگفتند که اینها میخواهند کشور را کمونیستی کنند و سهمیهبندی راه انداختند. خوشبختانه با حداقل هزینه و ضرروزیان، آن دوره پشتسر گذاشته شد. یادم میآید تورم سال ٥٩ و ٦٠ حدود ٢١ یا ٢٢ درصد بود که البته این تورم زیاد بود اما در شش ماهه دوم سال ٥٩ تورم قبل از اینکه ما بخواهیم کار کنیم جهشی بالا رفت. البته بخشی از این تورم بهخاطر افزایش قیمت بنزین بود. اما بیشتر این تورم در سال ٥٩ مربوط به اثر روانی شروع جنگ است که رشد نرخ تورم به ٢٢ تا ٢٣ درصد بود. در سال ٦٠ رشد نرخ تورم کمتر شد. آخرین نکتهای که خیلی بحثبرانگیز هم بود، طرح برنج بود که در ستاد بسیج اقتصادی مطرح شد.
ماجرای طرح برنج از این قرار بود که به دلیل محدودیت و مشکلات واردات و هم به دلیل کمبود ارز برای کشور، سالانه یکی، دو میلیون تن برنج وارد میکردیم البته آن موقع هنوز ارز کم نشده بود، اما فکر میکردیم که جنگ است و ارز کشور باید ذخیره شود. وزارتخانههای جهاد و کشاورزی به طور مشترک این طرح را دادند که الگوی کاشت برنج را تغییر دهیم. برنجهای پرمحصول را جایگزین برنجهای کممحصول کنیم. آنموقع هنوز تنها جایی که برنج کاشته میشد، گیلان و مازندران بود و اراضی قابلکشت محدود بود. تنها راهی که میتوانستیم افزایش تولید بدهیم، افزایش تولید در واحد سطح بود. برایناساس طرح برنج شکل گرفت. تلاش خیلی زیادی هم انجام شد تا دولت در امر توزیع نقش نداشته باشد. تنها کاری که کردیم این بود که قیمتگذاری برنج در ستاد بسیج اقتصادی انجام شود. برای نمونه برنجهای پرمحصول را نصف قیمت برنج صدری دمسیاه مرغوب گذاشتیم درحالیکه محصولش ششبرابر بود تا کشاورز تشویق به کاشت شود. ما باید کاری میکردیم که برنج پرمحصول وارد بازار مصرف شود. به عقلمان رسید که آنجا را قیمتگذاری کنیم. گفتیم که تجار برنج را وارد کنند و بعضا هم بازرگانان دولتی در صورت مشکل کار واردات را برعهده میگرفتند. اینجا هم تصمیم گرفته شد تا برنج با کالابرگ بین مردم به قیمتهای معین توزیع شود.
درباره کنترل برنج و توزیع آن هم به عقلمان رسید که جادههای شمال را برای خروج برنج کنترل کنیم. اما برخی گفتند که اشکال دارد و اشکالات شرعی هم پشتسرهم آمد. مرحوم آقای مهدویکنی که خدا رحمتشان کند، خیلی از ستاد بسیج اقتصادی حمایت میکردند. به آقای مهدویکنی گفتیم که تنها چاره این است و خدمت امام رفتیم. امام گفتند که هیچ مشکلی ندارد. مگر جادهها برای دولت نیست. شما بخواهید هرچه از این جادهها عبور میکند را بررسی کنید. مجوز شرعی این کار را هم آقای مهدویکنی گرفت و ما هم با آن روش شروع کردیم.
اما طرح برنج کمر ستاد بسیج اقتصادی را شکست چون لطمههای فراوانی به تجارت زد و قانعکردن دوستان مشکل بود. ما حتی میزان سود تاجر و خرید کشاورز را در قیمتگذاریها در نظر میگرفتیم و آخر خط از فروشنده کوپن میخواستیم که به همان قیمت به مردم بفروشد. این ماجرای دوره اول بود که فکر میکنم در آن، رفوزه نشدیم.
دوره دوم سالهای بین ٦١ تا ٦٤ است که دوره شکوفایی نسبی اقتصادی کشور بود و فروش نفت ما متعادل بود. سالهای ٦٠، ٦١ و ٦٢ حدود ٢٠ میلیارد دلار، سال ٦٣، حدود ١٧ میلیارد دلار و سال ٦٤، حدود ١٣ میلیارد دلار نفت فروختیم. این میزان فروش نفت به نسبت ١٣٠ و ١٤٠ میلیارد دلار هشتساله دوره آقای احمدینژاد در حدود یکپنجم و ششم بود. در دوره دوم تا سال ٦٤ درآمد ارزی قابل قبول بود. نتیجه این وضع، این شد که در کنار همان اقتصاد جنگی، سهمیهبندی در سالهای بعد حفظ شد. فشار روی افزایش تولید و سرمایهگذاری و کاهش تورم آمد.
کاهش تورم هم ناشی از رکود نبود، بلکه ناشی از افزایش عرضه بود. من خودم آن موقع در صنایع سنگین بودم. در آن سالها هیچیک از کالاهای تولیدی صنایع سنگین بازار سیاه نداشت. غیر از خودروی سواری که قیمت در بازار آزاد بالا میرفت و دولت هم به این قضیه اهمیت نمیداد؛ چون کالای ضروری و مورد نیاز نبود. تورم سال ٦٤ رکورد سالهای بعد از انقلاب را دارد که حدود ٦,٩ درصد بود که آنهم نه ناشی از رکود، بلکه ناشی از افزایش عرضه بود. با وجودی که بلد نبودیم، سرمایهگذاریهای زیادی شکل گرفت. هر دستگاهی برای خودش آنچه را تشخیص میداد مهم است، روی آن سرمایهگذاری میکرد. با همه مشکلات و محدودیتهایی که داشتیم مطلوبترین شاخصهای کلان اقتصادی در سال ٦٤ به وجود آمد.
دوره سوم دوره بحران بود؛ یعنی سالهای ٦٥ و ٦٦. در اواخر سال ٦٤ به شکل ناگهانی قیمت نفت سقوط کرد. در زمان آقای احمدینژاد نفت به ١٤٠ دلار رسید، اما الان به حدود ٤٠ دلار رسیده است. آن موقع هم قیمت نفت به صورت وحشتناک و ناگهانی از بشکهای حدود ٢٦ دلار، به بشکهای هفت دلار و حتی پنج دلار رسید. من آن موقع مسئول رابطه با ترکیه بودم. سالبهسال پروتکل مینوشتیم و معاملات پایاپای با ترکها داشتیم. هر کاری کردیم دیدیم درباره قیمت نفت به توافق نمیرسیم؛ زیرا آنها خبرهایی داشتند که ما نداشتیم و میگفتند بعدا درباره نفت صحبت میکنیم. ١٥ روز و یک ماه که گذشت قیمت نفت افتاد.
این مسئله با حملات هوایی - موشکی عراق به تأسیسات نفتی همزمان شد. خطوط لوله انتقال نفت شبانهروز بمباران میشد. صادرات نفتی ما در سالهای ٦٥ ،٦٦ ،٦٧ حدود یک میلیون بشکه در روز بود؛ مثل حالا که تحریم هستیم. آن موقع تحریم نبودیم و سهمیهمان هم در اوپک ٢/٢ میلیون بشکه بود که در اثر بمبارانها به یک میلیون بشکه در روز کاهش یافته بود. ظرف یکی، دو ماه استراتژی شرایط نوین اقتصادی تدوین شد. آن موقع ما برنامه پنجساله هم در کشور نداشتیم. تا ساعت شش، همه در جلسه بودند و بعد هم به وزارتخانهها میرفتند. هر کس باید گزارشی میداد و طرحی ارائه میکرد که در شورا باید تصویب میشد. ساعت ١٠ شب طرح را به سازمان مدیریت میفرستادند و ١٢ شب در آنجا بررسی میشد و صبح ساعت هشت در جلسه مطرح میشد تا بتوانیم جمعبندی کنیم. استراتژی شرایط نوین اقتصادی، مجموعه اقداماتی بود که باید با آن وضعیت ارزی انجام میگرفت. ما سالی هفت میلیارد دلار درآمد ارزی داشتیم. آن موقع کل صادرات غیرنفتی ما کمتر از یک میلیارد دلار بود که آنهم فرش و زیره و پنبه و... بود . در استراتژی شرایط نوین، در سال آخر صادرات غیرنفتی به ١,٣ میلیارد دلار رسید.
سه میلیارد دلار از این هفت میلیارد دلار درآمد ارزی، به بخش دفاع اختصاص مییافت. آنهایی که میگویند در دوران جنگ به دفاع توجه نشد با عدد و رقم بیایند و بگویند من دروغ میگویم. سه میلیادر دلار تحت نظر شورای عالی دفاع به جنگ و سه میلیارد دلار به کالاهای اساسی اختصاص مییافت. یک میلیارد دلار میماند که با آن باید کشور را اداره میکردیم. خدا حفظ کند آقای زنگنه را که آن موقع جوانتر و شادابتر بود. در جلسه شورای عالی اقتصاد میگفت ما داریم امت هوازی تربیت میکنیم؛ یعنی امتی که هیچی جز هوا نخورد. واقعیت این بود که در تمام آن شرایط به سهم کالای اساسی دست نخورد؛ چون قحطی و گرسنگی پیش میآمد. در سالهایی که موشکباران زیاد شد، کمیسیون پشتیبانی و صنعتی در دولت شکل گرفت. در آن کمیسیون طرح ساخت پناهگاه را داشتیم. بعضی از دوستان به ما بد و بیراه میگفتند که آقا ما در جبههها اینقدر کمبود داریم حالا شما در پشت جبهه پناهگاه میسازید.
نمیتوانستیم به آنها بگوییم که اگر مردم پناهگاه و سرپناه نداشته باشند و یک لقمه نان هم نداشته باشند که دیگر کسی جبهه نمیآید. اولین کاری که براساس مصوبات شورای اقتصاد انجام دادیم، این بود که تحقیقات تمام تولیدات ارزبَر تعطیل شد. شاید باورتان نمیشود که شرکت ایرانخودرو ١٣ هزار پرسنل داشت و ٦٥٠٠ نفر را بازخرید کرد.بعد از تعطیلی ارزبرها، زنجیره تولید مشخص شد. با این زنجیره تولید، صنایع سنگین که در سالهای قبل دو میلیارد دلار سهمیه ارزی داشتتند، سهمیه ارزشان یک سال ٢٠٠ میلیون و سال بعد ٧٠ میلیون دلار شد. در زنجیره تولید، اول ریختهگران و سپس به ماشینکارها ارز دادند و به این شکل بخشهای استراتژیک و خودکفای تولید نجات پیدا کرد. البته نتیجه تعطیلی ایرانخودرو بد نبود. نتیجه این بود که تالبوت انگلیس که فقط برای ما محصول تولید میکرد، کارخانه خودش را تعطیل کرد و خبردار شد که شرکت ایرانخودرو ماشینآلات خود را به حراج گذاشته است. ما به دولت رفتیم و التماس کردیم و در نهایت تمام ماشینآلات تالبوت و تولیدکنندگان دیگر آن را هشت میلیون پوند خریدیم. اگر میخواستیم در آن زمان برای چنین کاری سرمایهگذاری کنیم لااقل به ٥٠٠ میلیارد دلار فقط برای تأمین قطعات اصلی نیاز داشتیم. عمدهترین بخشی که نیاز به ارز داشت، بخشهای تولیدی بود و مهمترین بخشی که ورشکست شده بود، تولیدات صنعتی بود. در آن شرایط کارخانهها به سمت تولیدات دفاعی سوق داده شدند و ایرانخودرو و واحدهای ریختهگری موجود کشور که در تخصیص ارز اولویت داشتند، توانستند در طول آن سه سال چندین میلیون گلوله و توپ و خمپاره تحویل بدهند. بسیاری از شناورهای تندرویی که در جنگ استفاده میشد، از سوی کارخانههای تولیدی، تغییر خط دادند، بسیاری از پلهای شناور مثل پل خیبر و بعدها پلهای پیشرفته پیانپی که تکنولوژی آن از خارج وارد و در داخل تولید میشد که خیلی ناباورانه بود.
همان موقع بود که وساطت کردیم و آتشبس اعلام شد. کارخانه زرآب تکنولوژیهای خود را به صنایع دفاعی داد، تکنولوژی نفربر زرهی را گرفتند و به نیروهای مسلح دادند و با این وضع دوره سوم را هم پشت سر گذاشتیم. در کنار اینها یک سری طرحهای مهمی در کشور وجود داشت که باید اجرا میشد. هیچ دستگاه تولیدی هم ارز برای این کار نداشت. روشی اتخاذ کردیم و این طرحها را با عنوان «طرحهای مهم دهه اول انقلاب» مستقیما به مجلس بردیم و مجلس هم از همان ارز محدود سهمیه ارزی به آنها اختصاص داد. در مجموع اگر بخواهیم عملکرد دولتهای زمان جنگ را ارزیابی کنیم، باید بگوییم هر چند این دولتها کمتجربه و صفرکیلومتربودند، اما رفوزه نشدند.
3535
نظر شما