مساله این است که دوران تغییر در خاورمیانه آغاز شده است و در یک بینظمی روبه تشدید جلو میرود. مهم نیست که بحث و نقد شود آیا دوران جدید محصول دکترین تحمیل شده از سوی قدرتهای بیرونی است یا اجبار زمان و اوضاع منطقه را دیر یا زود دچار این وضع میکرد. حالا همه خاورمیانه درگیر بازی تغییر شده است. ممکن است برخی در بازی زمان توانسته باشند فرصت بخرند؛ مانند عربستان سعودی، امارات عربی متحده و یا حتی اردن و مراکش چه در جریان بهار عربی و چه جنگهای نیابتی، ولی سرانجام آنها نیز مجبورند تاکتیکهای عملیاتی خود را تغییر دهند.
در اوضاعی چنین، بازیگران خردمند نخست تعریف واقعی از صحنه دارند و آنگاه جایگاه خود را در آن تعیین میکنند. به دیگر سخن، اگرچه هرج و مرج کنونی خواست غالب دولتها نبوده است و به یکباره آمیخته با اوضاع شدهاند، اما هنوز فرصت ابتکار عمل را در اختیار دارند. همه بازیگران منطقه بهخوبی براین امر واقفند که بازگشت به گذشته ممکن نیست. این را حتی سعودیها هم دریافتهاند که به رغم دلخوشیها به دولت "دونالد ترامپ" نباید به عمق اهداف این دولت در نگاه به خاورمیانه اعتماد کامل کنند. دکترین ترامپ با همه نقد و نظرهایی که دربارهاش میشود، چندان توفیری با سیاستهای "هیلاری کلینتون" دموکرات در قبال خاورمیانه ندارد. هردو رویکرد قائل به لزوم تغییر در خاورمیانه هستند؛ البته با ادبیات یا بازه زمانی متفاوت در اجرا. همین نگاه را دولت باراک اوباما نیز داشت؛ یعنی لزوم تغییر در خاورمیانه. کافی است هشت سال تاریخ خاورمیانه را در دوران اوباما مرور کنیم. در کجای این تاریخ، خاورمیانه روی خوش داشت؟ اوضاع در استمرار آن چیزی بود که جرقهاش به طور روشن از یازده سپتامبر 2002 زده شد. پس از آن جنگهای افغانستان و عراق؛ بهار عربی؛ جنگهای لبنان و غزه؛ از همپاشی دولت- ملت در لیبی؛ سودان؛ یمن؛ سوریه؛ بیثباتیهای عراق و افغانستان؛ توسعه طلبی ترکیه؛ بروز جنگهای نیابتی و فرقهای و خلاصه هرجو مرجی که روزگاری "کندولیزا رایس" وزیر امور خارجه "جورج بوش " لزوم آن را برای تغییر و استقرار نظم جدید در خاورمیانه مورد تأکید قرار داد.
مساله این است که حالا دامن همه کشورهای خاورمیانه در موج تغییرات خیس شده است. چه باید کرد؟ بازگشت به سبک و سیاق گذشته ممکن نیست. یا باید فرصتطلبانه در هرج و مرج کنونی سهم خواهی کرد و یا عافیتطلب بود و منفعلانه به هرآنچه "پیش آید خوشآید" تن داد. راه حل نخست، جز به تشدید معمای قدرت در منطقه نمیانجامد بلکه اوضاع را از آنچه هست برای همه ساکنان خاورمیانه بدتر میکند. راه حل دوم نیز تسلیم شدن به ارادهای خواهد بود که از بیرون تحمیل خواهد شد. اما راه سومی هم هست که میتواند برای ملتها و دولتهای منطقه از فرصتها، موقعیتهای سازنده ایجاد کند. این فرصت نه سهم خواهی ماجراجویانه است و نه عافیتطلبی تسلیم طلبانه و نه نگرشی ایدهالیستی صرف، بلکه تدبیری در ساخت نظامی نوین براساس مشارکت فعالانه و مطابق با منافع برابر همه اهالی منطقه است. اساس این رویکرد نخست درک واقعی اوضاع و جایگاه هریک از بازیگران منطقهای است. قبول جایگاههای معقولانه و آنگاه گفتوگو به جای منازعه، میتواند ابتکار عمل را به اعضای خاورمیانه بازگرداند. در اینصورت نگرانیها و امیدها به دولتهای مستقر در ایالات متحده و نیز بیم و امید به معامله پیدا و پنهان قدرتهای شرقی و غربی در باره خاورمیانه رنگ میبازد. جانمایه پیام سفر رئیس جمهور "حسن روحانی" به عمان و کویت همین است که گفته شد.
بیگمان تعمیق و انتشار این پیام هم به تعهد ایران به ملزوماتش بستگی دارد و هم شجاعت و اراده دولتهای تأثیرگذار در منطقه برای دستیابی به تدبیر مشترک در برون رفت خاورمیانه از هرج و مرج.

اگر قائل به این واقعیت باشیم که اوضاع خاورمیانه امروز تابعی از دکترین ایجاد نظم جدید از درون هرج و مرج جاری و رو به گسترش است، آنگاه تعریف روشنتری از نقش هریک از بازیگران منطقهای و آنچه پیشرو میتواند باشد، خواهیم داشت. اینکه دولت ایالات متحده را چهکسی با چه رویکردی رهبری میکند، روسیه، چین، و اروپا چه رفتاری دارند، چندان توفیری در اصل ماجرای در حال اتفاق ندارد.
کد خبر 637850
نظر شما