رضا محبی: بعضی از عارفان و استادان، عطار را عارف بدون استاد میدانند؛ مثل جامی که در نفحاتالانس عطار را چون اویس میداند که گرچه موفق به دیدار رسول اکرم(ص) نشده بود اما مراحل کمال را طی کرده و بعضی دیگر از عرفان و ادیبان مانند مولانا معتقد بودند که عطار استاد داشته است و استاد وی را ابوسعید ابوالخیر میدانند اما خود عطار از عارفانی بود که به سالکان راه حق توصیه میکرد حتماً در طی طریق وصل دوست از وجود رهبر و پیشوا بهره بگیرند:
هر که بیپیری از اینجا دم زند / کار بیرون از حکایت نبودش
در پی پیری برو تا پی بری / کان که تنها شد کفایت ببودش
بیستوپنجم فروردین ماه را روز گرامیداشت عطار نامیدهاند به همین روی استادان و ادیبان بسیاری در گوشه و کنار این جهان این روز را گرامی میدارند. مؤسسه گفتوگوی ادیان نیز در مراسمی که با سخنرانی میرجلال الدین کزازی برگزار شد، در قالب پیری و پیشوایی از نگاه عطار به بررسی این مسئله پرداخت.
میرجلالالدین کزازی استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران است و شاید قبل از هر چیز نخستین مسئلهای که در خصوص وی جالب به نظر میرسد، لحن متفاوت وی و استفاده از زبان پارسی به دور از واژههای خارجی است: عطار آن برومند برومندان و پیر پیران راه خداجوی و خداخویی است که سخنان وی از نهانگرایانهترین و رازآلودترین سخنان در طی طریقت است.
کزازی در ابتدای جلسه بررسی عطار گفتوگوی ادیان را ناشی از فراخنگری و اندیشه باز مسئولان و برنامهریزان این مؤسسه دانست و این مسئله را به فال نیک گرفت و گویا و گواه این پیوند در میان ادیان مختلف دانست و در خصوص عطار گفت: به هر روی عطار نیشابوری یکی از بزرگان درویش و از پیشوایان نامدار و نامآشنای آموزههای خداجویانه و خداخویانه است. اگر کسی از من بپرسد همه آموزههای دینی به ویژه آموزههای عرفانی و نهانگرایانه چگونه میتواند در دو واژه بگنجد و آن دو واژه سرشت و ساختار و گوهر آنها را شایسته و ارزشمند نشان دهد، من بیدرنگ خواهم گفت: خداخویی.
اما در طی طریق و راه رسیدن به مقصد، خداجویی ابتدای مرحلهای بزرگتر به نام خداخویی است. عارف باید بداند که در نهایت با ید خویی خداگونه داشته باشد. آرمان درویش و رهرو خداخویی است. او هنگامی آنچه را که میجوید خواهد یافت که خوی و منشی خداگویانه داشته باشد. عطار این نکته نغز را به شیواترین شیوه در شاهکار خویش، منطقالطیر و یا همان داستان مرغان سروده است.
منطقالطیر را شاید بتوان بزرگترین اثر عرفانی منظومی دانست که راه رسیدن به مقصد را با پیر و پیرو به خوبی نشان داده است و چگونگی دل کندن از قید و بند دنیا و اشتیاق رسیدن به کمال را به زیبایی بیان داشته است. مرغانی بسیار که بند را میدرند و دام را میشکنند و به رهایی دست مییابند و به آگاهی نخستین میرسند و این آگاهی همان آگاهی از بند و گرفتاری است. برآن سر میافتند که سالار خویش، سیمرغ را بجویند و به پیروی از هدهد که نماد پیشوایی است، تلاش میکنند و در مسیر گام میگذارند: هزاران مرغ سر انجام به سوی قاف - محل زندگی سیمرغ - به راه میافتند. در راه بسیاری میمانند و هدهد و باقی مرغان را تنها رها میکنند. با هدهد به چالش میپردازند. یکی زرپرست است و دیگری در پی گوهر است و آن سومین شیفته فرمانرانی و چهارمین پایبند پاکیزگی و آن دیگری به پندارهای بیپایه دلخوش کرده است. ششمین گروه پرهیزگارانی هستند که گمان میکنند خداشناسی در پارسایی نهفته است و آنها شیفته پوستهاند و مغز را نمیکاوند.
سرانجام از میان آن هزاران مرغ، سی مرغ به قاف میرسند و به دیدار مقصود خود دست مییابند و در آن جاست که وقتی در سیمرغ مینگرند خود را میبینند و وقتی در خود مینگرند سیمرغ را میبینند.
بگردیدم این عالم از عقل و فهم / به جز در دل مست شیدا نبود.
هدهد نماد راستین پیرو در ادبیات عرفانی است و نماد دیگر خضر است که بیشتر شخصیتی نمادین دارد تا تاریخی (طی این مرحله بیهمرهی خضر مکن). خضر و هدهد هر دو یکسانند و هر دو نماد پیری و پیشواییاند. هیچ گمانی نیست که در این راه باید از راهنما و پیرو استفاده کرد و خود را در او فنا کرد. خواجه شیراز نیز که او را اویسیان دانستهاند نیز در چند جا و در چند بیت ناگزیریاش را از داشتن مراد بیان میکند.
سخن عطار و راز او در همین موضوع پیر و پیرو به اوج میرسد. آیا پیر و پیرو را میتوان با شاگرد و استاد از یک جنس دانست؟ و آیا پیوند پیر و پیرو پیوند دلدار و دلشده یا هر پیوند ژرف و تنگ از اینگونه است؟ من از نظر خودم پیوند پیر و پیرو را به هیچ چیز مانند نمیدانم و اگر مجبور شوم مثالی برای آن بیاورم از خوابگذار (hypnotisor) و خوابرو (hypnotise) سخن میگویم و خواهم گفت که به همان شکل که خوابرو در دست خوابگذار بیاراده است و هیچ چیز را نمیفهمد پیرو نیز به همینگونه است و یا میتوان آن را به رابطه میت و مردهشور دانست که مردهشور هر چه خواهد با میت میکند بیآنکه میت ارادهای داشته باشد. اگر سودی در این پیوند هست تنها به پیرو میرسد، زیرا اگر پیرو سرسپرده نباشد نمیتواند از پیر بهرهمند شود. پیرو نخست فنا را در پیر خویش میآزماید و میکوشد که در پیر خویش فنا شود و سپس در خداوند؛ رابطه پیر و پیرو به مانند کارخانه و منبع تولید برق است به یک روشنایی کوچک. پیرو اگر خود را بینیاز ببیند و به نور اندک و ظاهری مغرور گردد چیزی از او باغی نمیماند و به خاموشی میگراید.
کزازی در بخشی دیگر از سخنانش به پیر عطار نیز اشاراتی میکند: عطار بر خلاف اویسیان است. اویسیان معتقدند که خداخویی بیپیر هم میسر است. حافظ میتواند از اویسیان باشد، هرچند که در آثارش و در جاهایی خود را ناگزیر از این موضوع میداند. پیرو بدون پیر به جایی نمیرسد ولی این دلیلی نیست که پیرو و پیر با یکدیگر همعصر بوده باشند.
اما پیر عطار همعصر او نبوده است. پیر عطار، ابوسعید است که دو قرن قبل از او میزیسته است. داستان شوریدگیهای او را محمد بن منور از نوادگان ابوسعید در اسرارالتوحید که به راستی منبعی تمامناشدنی است گرد آورده است.
کزازی سخنانش را با شعری از سلطان ولد از نوادگان حضرت مولانا به پایان رساند و نسبت دادن این شعر به مولانا را بیاساس دانست:
عطار روی بود و سنایی دو چشم او / ما از پی سنایی و عطار میرویم
نظر شما