بنده با توجه به این که رشته تحصیلیام حول موضوع تعلیم و تربیت بود، کمابیش با مسائل تعلیم و تربیت در ایران آشنا بودم. در دوره اول مجلس شورای اسلامی که نماینده بودم، همواره نگران این بودم که فارغ التحصیلان دوره متوسطه فقط معلوماتی کسب کردهاند و از این معلومات، مهارتی به دست نیاوردهاند که به درد زندگی شان بخورد. پس از پایان دوره نمایندگی، به همدان برگشتم. در مهر ماه سال 1363 در شهرستان ملایر مشغول بازرسی از مدارس بودم که با من تماس گرفتند و گفتند من را از تهران خواستهاند. پرسیدم از کجا؟ گفتند از دفتر آقای رئیسجمهور. بعد از این تماس، به همدان برگشتم و از آن جا به تهران آمدم و خدمت آیت الله خامنهای رسیدم. ایشان به من فرمودند که آقای مهندس موسوی قصد دارد تو را به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس معرفی کند؛ نظرت چیست؟ من در جواب گفتم اگر قرار باشد این کار را انجام دهم، آن چه را که حق است انجام میدهم.
به هر حال خدمت مهندس موسوی رسیدم. وی من را هم نمیشناخت و در واقع آقای هاشمی رفسنجانی مرا به وی معرفی کرده بود. قرار بر این شد که برنامهای بنویسم و به مجلس ببرم و در آن جا از آن دفاع کنم که بحمدالله این کار انجام شد و من به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شدم. قبل از ورود بنده به آموزش و پرورش، حضرت امام (ره) نکتهای را فرموده بودند که یکی از مسائل بسیار مهم، تغییرات بنیادین در برنامهها مخصوصاً برنامههای تحصیلی و روش آموزش و پرورش است. این مطلب هم با توجه به علاقهای که من هم به این مسئله داشتم در دوران تصدّی وزارت مورد توجه ویژه قرار گرفت. در این جا لازم است این را هم بگویم که قبل از این که متصدی وزارت آموزش و پرورش بشوم، یعنی زمان دکتر شکوهی اولین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب در دولت شهید رجایی (رحمه الله علیه) و زمان وزارت آقای پرورش، تلاشهایی برای این تغییر صورت گرفته بود و نه این که خدای نکرده من بخواهم این زحمات را نادیده بگیرم و بگویم من این کار را شروع کردم. اجمالاً قرار بر این شده بود که این تحول صورت بگیرد و تلاشهایی هم انجام شده بود که غالباً این تلاشها به علّت مشکلاتی متوقف شده بود.
از مهمترین مشکلات در این زمینه این بود که دکتر بهشتی، دکتر باهنر و آقای سیدکاظم موسوی که معاون وزارت خانه بودند، میخواستند یک قانون پایه در زمینه این تغییرات نوشته و تدوین کنند، اما حادثه هفتم تیر موجب شد تا دکتر بهشتی و آقای سیدکاظم موسوی به عالم اعلی پرواز کنند و دکتر باهنر نیز در دوره کوتاهی که تا هشتم شهریور نخستوزیر بودند، فرصت ادامه چنین کاری را به هیچ وجه نداشتند. بنابراین قبل از بنده تلاشهایی صورت گرفته و مبادا که بخواهم آنها را به نام خودم ثبت کنم.
بعد از ورودم به وزارتخانه، نامهای به شورای عالی انقلاب فرهنگی که ریاست آن را آیت الله خامنهای برعهده داشتند، نوشتم و درخواست کردم تا اجازه دهند که با عدهای از نخبگان طرحی را برای ایجاد شورایی در جهت تغییر و تحول بنیادین در آموزش و پرورش تشکیل دهیم. شورا نیز در جلسه مورخ 13/12/1364 موافقت کرد و مقرر شد که این شورا تشکیل شود.
سرفصلهای این طرح به طور اجمالی این موارد بود:
بخش اول مربوط به مبانی و فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، بخش دوم اهداف تعلیم و تربیت. بخش بعد، اصول حاکم بر نظام آموزش و پرورش، در بخش بعدی هم ساختار نظام آموزش و پرورش مدنظر است که بایستی در این عرصه ما چهار مرحله داشته باشیم: مرحله اساس که قبل از ابتدایی است. مرحله ارکان که میشود مقطع ابتدایی، مرحله ارشاد که میشود راهنمایی. بعد هم دوره آموزش و پرورش فراگیر کاربردی-علمی. در این طرح تأکید شده است که باید در دوره متوسطه دانش آموز، کارش کاربردی-علمی باشد و شاخه کار و دانش و. . . هم به این صورت پدید آمد. به هرحال اینها نوشته شد و در آخرین روزهایی که درسال 1367 بنده مسئولیت داشتم، به شورای عالی انقلاب فرهنگی تقدیم شد. بعد از آن در شهریور سال 1367 بنده برای بار دوم در مجلس رأی نیاوردم و این مسئولیت از دوش من برداشته شد.
آن طور که آقای امین فر استاد بازنشسته دانشگاه علامه برای من تعریف کردند، گفتند که بعد از دوره وزارت من، این طرح یک بار در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد که بعضی از آقایان روی خوشی برای تصویب آن نشان ندادند.
اگر حمایت شخص ریاست جمهوری یعنی حضرت آیت الله خامنهای نبود، شاید این طرح بعد از این همه زحمت زمین میماند ولی ایشان اصرار داشتند که اگر میخواهیم تغییر و تحول انجام بدهیم، باید به طور جدی این کار را شروع کنید و هر مبنایی را که میخواهید مورد بازنگری قرار دهیم. خلاصه با پافشاری ایشان طرح تصویب شد.
وزیر آموزش و پرورش در سالهای 1364 الی 1367
برگرفته از سایت رهبر معظم انقلاب
نظر شما