آنچه ميخوانيد، ديدگاه اين نويسنده سوري را درباره وضعيت زنان در سوريه و كل منطقه خاورميانه و نيز ديدگاههاي خاص او درمورد حقوق زنان و فمينيسم در گفتوگوي «رحاب شاكر» با «الجمهوریه» نشان ميدهد.
يادم ميآيد مدتها پيش در فيسبوك گفته بودي همسايههايت از دمشق ميروند و كليد خانههايشان را نزد تو ميگذارند. آن موقع به حال آنها و خودت غصه ميخوردي. تو اولين كسي نبودي كه دمشق را ترك كرد اما درنهايت مجبور شدي مثل ديگران اين شهر را رها كني. الان حالت چطور است؟ كليد خانهها را كجا گذاشتي؟ چه برنامههايي براي آينده داري؟
كليدها را به دست باد سپردم. در كشورم خانهاي داشتم. اميدوارم روزي دوباره به آنجا برگردم و منازل دوستانم را ببينم كه درهايشان به روي من باز ميشود. در پايان سال ٢٠١٤ مجبور به ترك دمشق شدم. مدت سه سال بود ممنوعالسفر بودم. حدود دو سال را در بيروت ماندم. به عنوان مدير مركز مطالعات زنان (مساوات) كه وابسته به انتشارات كتابهاي زنان فمينيستي بود، فعاليت كردم. تعدادي كارگاه آموزشي براي زنان آواره در اردوگاههاي لبنان گذاشتيم. همچنين به عنوان هماهنگكننده زنان سوري براي تحقق دموكراسي فعاليت كردم. اين روزها بهاجبار به فرانسه رفتهام. درحال حاضر به عنوان مدير همان مؤسسه با زنان آواره سوري مقيم فرانسه كار ميكنم. فعاليتهاي ما در سوريه و لبنان هم ادامه دارد.
شما دركتاب خود «زن و اسلام» سعي كرديد جوابي براي اين سؤال پيدا كنيد كه آيا اسلام عليه زنان است؟ آيا به جواب اين سؤال رسيديد؟
قطعا اسلام عليه زنان نيست. اين تلاشي بود براي طرح ديدگاهم درباره اين موضوع از خلال يك خوانش تاريخي از اسلام و نحوه تطور اين دين. به نظر من همه اديان يك نوع انقلاب اجتماعي عليه جامعه موجود خودشان به شمار ميروند. اساسا اين انقلابها دعوت مصلحانه بوده است كه مردم را به نيكي و عدالت فرا ميخواند. همه اديان در ابتداي كارشان همينطور بودند. اما بعد رفتهرفته اين وضعيت تغيير پيدا ميكند. در جريان جدال با نظام حاكم رفتهرفته قدرتهاي حاكم همان فكر جديد را گرفته و به نفع خودشان مصادره ميكنند. آنگاه آنها از همين تفكر براي تثبيت نفوذ و جايگاه خودشان و احياي سيطرهشان بر انسانها به نام دين جديد استفاده ميكنند. به اين ترتيب دين جديد به ابزاري در جهت تثبيت قدرت آنها تبديل ميشود و آنها با كمك اين دين اقدام به سركوب مردم كرده و هركس را مخالفشان باشد، تحت عنوان كفر و الحاد از بين ميبرند. درواقع آنها دين را به نفع خودشان سياسي ميكنند.
اين اتفاقي است كه براي همه دينها افتاده است. مگر كليسا نبود كه با دين مسيحيت چنين كرد و اين دين را به ابزاري در خدمت كليسا تبديل كرد. همين اتفاق در مورد يهوديت نيز افتاد و درنتيجه آن استبداد سياسي و ديني و مردانه دوران خودش تقويت شد. در اسلام نيز كساني اقدام به تفسير دين به همان شكلي ميكنند كه ميخواهند. آنها از همين تفكر به نفع انديشههاي مردسالارانه خود سوءاستفاده ميكنند. اما كساني كه جوهر اين دين را بشناسند در مقابل اينها ميايستند. تاريخ اسلامي ما مملو از چنين تجاربي است.
شما در بحثهاي مربوط به زنان به متون قرآني مراجعه كرده و درعوض به صورت عمدي سراغ متون فقهي نرفتيد. آيا ميشود نسبت به آن همه متوني كه در وراي قرآن وجود دارد، بياعتنا بود؟
من يك قرائت تاريخي از متون قرآني دادم و آنچه را در صدر اسلام بود بررسي كردم. قرائت من البته از قرائت ديگران متفاوت است. اين قرائت بيطرف بوده و مسائل تاريخي را به تاريخ واميگذارد. همين باعث شد من به ساير متون مراجعه نكنم. درباره زنان ميبينيم بعضي زنان را به شرايطي برميگردانند كه ماقبل اسلام وجود داشت و بعد به ديدگاهشان لباسي مقدس ميپوشانند. من يك زن سكولار هستم. براي من اين مهم است كه براي ديگران توضيح دهم تحريفهاي بسياري صورت گرفته است.
شما سعي ميكنيد يك نقد درونديني داشته باشيد. آيا اين راه را آگاهانه انتخاب كردهايد؟
بله. من اين راه را آگاهانه انتخاب كردهام. اين تلاشي است براي بحثكردن روي بنيانهايي كه بر اساس آن قوانين مدني مربوط به زنان استخراج ميشود. اين تلاشي است براي ايجاد يك پل بين ما به عنوان زنان با كل جامعه. حدود ٩٥ درصد زنان ما سنتي هستند و تابع همان تفاسير رايج از دينشان كه مبتني بر نگرشي مردسالارانه است. براي آنها هرگونه تلاش براي مطالبه حقوقشان به معناي خروج از دين خواهد بود. وقتي بين خودمان و جامعه پل ميزنيم به اينها ثابت ميشود كه نقد تفكرات گذشته كفر يا بدعت نيست. اين تلاشي است براي قانعكردن زنان به اينكه حقوقي دارند و مطالبه حقوقشان با جوهر شريعت اسلامي تناقضي ندارد.
من در تجربهاي كه با زنان آواره سوري داشتم متوجه شدم بسياري از دختران محجبه كه به مدارس ديني ميرفتند نيازمند پاسخ به پرسشهايي هستند كه در كتاب من جوابش آمده است. آنها دچار تناقضات زيادي بين زندگي معاصر خودشان و تعاليم دينيشان هستند. جوابهايي كه من آنجا دادهام راحت و راضيكننده است. اينها زناني هستند كه در آينده خواستار هرگونه تغييري در قوانين باشيم با ما همراه ميشوند.
شما عدالت را جوهر اسلام ميدانيد. از عدالت به عنوان اساس تحليل دين استفاده ميكنيد ولي اين مسئله چطور با اصل قيموميت مرد بر زن تناسب پيدا ميكند؟
بر اساس قرائت تاريخي من به معناي عدالت در آن زمان رسيدم. زماني كه عدالت معنايش اين بود كه يك مرد بايد در ازاي اطاعت اعضاي خانواده همه آنها را به لحاظ مالي تأمين كند. اين مفهوم در آن زمان رايج بود و بسياري از مصلحان و متفكران نيز گفتهاند. اين حالت ادامه پيدا ميكند تا دوران ژان ژاك روسو كه بزرگترين نظريهپرداز انقلاب فرانسه و دعوتكننده به عدالت و مساوات به معناي امروزي بود. ما الان ميبينيم كل قوانين مربوط به ازدواج شامل مسائل مربوط به نفقهدادن ميشود و هرگز به مسائلي مثل روابط متقابل زن و شوهر نميپردازد. اين به آن معناست كه قوانين ما مطابق با تحولات زمانه پيش نيامدهاند. تغيير اين قوانين مطابق با مطالبات عصر كنوني يك ضرورت حياتي است زيرا قوانين در درجه اول بايد بتوانند روابط بين انسانها در داخل يك جامعه را تنظيم كنند. براي مثال در گذشته مجازاتهاي بدني خود شكلي از اشكال عدالت و قصاص جنايتكاران بود. اما در دوران حاضر برخي از اين مفاهيم تغيير كرده و جاي آنها را زندان گرفته است؛ حتي در بعضي از كشورهاي پيشرفتهتر انجام كارهاي خدماتي. مفهوم عدالت نيز براساس درك يك جامعه در زمانهاي مختلف تغيير ميكند. قيموميت مرد بر زن در عصر ما كاملا مردود است زيرا ازدواج نوعي شراكت بين زن و مرد است. در گذشته زن مسئوليت مديريت خانه و تربيت فرزندان و مرد كارهاي خارج از منزل را بر عهده میگرفت. اما امروزه زنان علاوه بر كارهاي گذشته براي تأمين نيازهاي خانواده به بيرون هم ميروند و بخشي از مخارج خانه را با كارشان تأمين ميكنند. وضعيت كنوني با گذشته خيلي فرق كرده است. قوانين امروز به زن به عنوان يك شهروند نگاه ميكند و به او شخصيتي كاملا مساوي با مرد ميدهد. حال آنكه قوانين قديمي زن را فاقد شايستگي ميدانست و عليه او تبعيض روا ميداشت.
شما در كتاب خود آيات قرآني زيادي را آوردهايد تا ثابت كنيد اين دين بين مرد و زن به تساوي اعتقاد داشته حال آنكه هستند افراطگراياني كه با توسل به آياتي ديگر كاملا عكس اين را ميگويند. اين مشكل را چطور حل ميكنيد؟
اين همان مشكل معناي متن و معناي ضد آن است كه نصر حامد ابوزيد دربارهاش گفت و يك روند بيانتهاست. من اصلا كاري به تفسير متون ندارم. بلكه تعدادي از متون قرآني را آوردهام كه برابري بين مرد و زن را ثابت ميكند تا بتوانم به وسيله آنها جواب كساني را بدهم كه با اين فكر مخالف هستند. اتفاقا من به آيات مشهوري مراجعه كردم كه اصول و پايههاي اين اعتقاد ديني را توضيح ميدهد. اين آيات نشان ميدهد در اسلام با زن به عنوان يك انسان كامل و داراي صلاحيت و داراي حقوق برخورد شده است. زن مسئوليتهايي دارد كه با مرد فرقي نميكند. من برهمين اساس استدلال كردم كه وقتي يك زن با مرد در مسائل اعتقادي، ثواب و جزا و قيامت و آخرت و... فرقي ندارد و مثل او مجازات ميشود يا پاداش ميبيند، پس از اساس جوهرشان يكي است. من يك مبلغ ديني نيستم و كارم هم تفسير متون نيست. تمام تلاشي كه دراينباره داشتم اينكه دعاوي افراطگرايان ديني را رد كنم كه قصد دارند به جوامع ما يورش بياورند.
عنوان فرعي كتاب شما «خوانشي زنانه از ريشههاي قوانين مدني» است. ميخواهم به اين واژه زنانه يا «فمينيسم» برگردم و بگويم اين واژه را هم زنان و هم مردان به اشكالي منفي به كار ميبرند. بدون اينكه به عمق معناي اين واژه پي برده باشند. بعد اين اتفاق دشمنيهاي تازهاي را به وجود ميآورد. علت اينها چيست؟
به نظر من ناداني. نه اين زنان و نه آن مردان هيچ كدام چيزي از فمينيسم نميدانند. اگر ميدانستند كه به آن حمله نميكردند. هر انساني دشمن آن چيزي است كه نميداند. فمينيسم در ذهن بسياري به معناي دشمني زنان نسبت به مردان است. براي همين بسياري تلاش ميكنند خود را از چنين اتهامي دور كنند. درحالي كه فمينيسم نگرشي كلي به مشكلات يك جامعه از زاويه برابري بين زن و مرد است و هدفش اين است که به زن حقوق كامل داده شود. به نظر من فمينيسم يك حركت سياسي با هدف تبديل نظام پدرسالارانه موجود و متكي بر تبعيض عليه زنان به يك نظام عادلانه است كه به همه افراد جامعه به صورت مساوي بنگرد. بدون اينكه بخواهد تبعيضي نژادي، ديني يا جنسي را بر گروهي تحميل كند. بنابراين با دلايلي كه سيطره يك گروه را بر ديگري تثبيت كند، ناسازگار است. اكثر مشكلات زاييده اين سيستم مردسالارانه است. حتي اگر سعي كنند به آن پوششي متمدنانه بدهند.
شما ميگوييد ناداني. اما اكثر كساني كه فمينيسم را تمسخر ميكنند افرادي تحصيلكرده هستند و به سر سيمون دوبوار هم قسم ميخورند. آيا بدون حضور زنان ميتوان انقلابي را متصور بود؟
آنها تحصيلكرده هستند اما چيزي از فمينيسم نميدانند. آنها روشنفكر هستند، اما هنوز همان تفكرات مردسالارانه قديم را با خود حمل ميكنند. هيچ انقلابي بدون اينكه حق انسانها داده شود به ثمر نمينشيند. زنان هم در زمره همينها قرار ميگيرند. جريان فمينيسم سعي ميكند اين مسئله را تفهيم كند. هر انقلابي براي اين به وجود ميآيد كه حقيقت و عدالت را محقق كند. چطور ميشود انقلابي تحقق پيدا كند بدون اينكه بخشي از جامعه به حقوقشان دست يافته باشند؟ چنين انقلابي طبعا ناقص خواهد بود. براي همين ما سالهاست تلاش ميكنيم هر جا حرفي از انقلاب زده ميشود مسئله حقوق زنان را هم در نظر بگيريم. حتي بعضي از گروهها و سازمانهاي زنان در حال تهيه قوانين اساسي ويژهاي هستند كه مسائل جنسيتي را در نظر گرفته باشد. ما اينها را به حقوقدانان و سياستمداران پيشنهاد ميكنيم. بعضي قبول ميكنند و بعضي نه.
خوشبيني نسبت به آينده
در بعضي از مناطق سوريه ما شاهد وضعيت فجيع زنان هستيم. از طرف ديگر ميبينيم تحولات اين چند سال، زنان را از چارچوب خانهها آزاد كرد. آيا ميشود در ميان اينهمه فلاكت به اندازه اندكي خوشبين بود به اينكه به مرور زمان تغييرات بهتري به نفع زنان رقم بخورد؟
قطعا. اين فقط ما نيستيم، بلكه تجارب همه ملتها ثابت ميكند در چنين شرايطي به همان اندازه كه زنان قرباني هستند، در نهايت به تغيير نقش آنها نيز منجر ميشود و بسياري از زنان را ترغيب ميكند تا به دنبال حقوقشان باشند. خيلي از زنان در اين جنگ به سرپرستان خانواده تبديل شدند، بهخصوص در ميان پناهجويان و آوارگان و بار سنگيني بر دوش آنهاست. همچنين فعالاني كه قبل از اين درگيريها فعاليتشان ممنوع بود، آزاد شدند و انجمنهاي زنانه تشكيل دادند. بعضي از سوريه خارج شدند و در سياست شركت كردند. همه اينها درمجموع به بهبود حقوق زنان سوري در آينده كمك خواهد كرد.
كتاب شما يكي از اندك تلاشهايي به حساب ميآيد كه زنان سعي ميكنند به اين وسيله خود تاريخشان را بنويسند. آيا به غير از شما كسان ديگری هم هستند كه اين كار را بكنند؟
در جهان عرب من فاطمه المرنيسي را ميشناسم كه همين كار را ميكند. كارهاي او واقعا عالي است. به غير از او خبر ندارم. شايد كساني باشند. شايد هم هنوز به دلايل بيثباتي فضاي مناسب را براي نوشتن پيدا نكردهاند. شايد هم چون ما بيشتر درگير مسائل كشور خودمان هستيم از ساير كشورها خبر نداريم.
آخرين سؤال اينكه آيا ما ميتوانيم از تجارب زنان در غرب استفاده كنيم؟آيا بايد كارهاي آنها را به دلیل اينكه تناسبي با فرهنگ اسلامي ما ندارند، كنار بگذاريم؟
من به اين سؤالها در كتاب ديگرم (مفاهيم و قضايا) جواب دادهام. يك بهانهاي هست كه مردسالاران پيوسته براي محرومكردن زنان و استفادهنكردنشان از دستاوردهاي تمدن غربي مطرح ميكنند و ميگويند اينها مناسب با زنان عرب نيست. حال آنكه تمدن غربي يك تمدن جهاني است و همه ملتهاي دنيا، حتي اعراب، در ايجاد آن سهم داشتهاند. بخشي از جامعهشناسي امروزي از ابنرشد گرفته شده است. شايد براي شما عجيب باشد كه اين فيلسوف عرب ٨٠٠ سال پيش به مسائل جنسيتي توجه داشته است. او ميگويد: «ما نبايد زنان را فريب بدهيم و بگوييم آنها فقط به درد كار و بچهداري ميخورند. اين يك نوع بردگي است كه ما بر زنان تحميل كردهايم تا استعدادهاي عظيمشان را تلف كنيم». ابنرشد همچنين ميگويد: «زنان بايد مانند مردان به جامعه و دولت خدمت كنند. بسياري از عوامل فقر و بدبختي جوامع به اين برميگردد كه مردان زنان را فقط براي خودشان ميخواهند؛ مثل حيوان و گياه. فقط به آنها به صورت كالا مينگرند. بهجاي اينكه آنها را در توليد ثروت مادي و فكري و حفظ آن، مشاركت دهند». اينها كاملا ديدگاهي جنسيتي دارد و نقشها را بين مردان و زنان تقسيم ميكند. در غرب زنان دراينباره پيشرفتهاي چشمگيري داشتهاند و خيليها نظرشان را به كتاب «جنس دوم» او معطوف ميكنند. آنها سالهاست نداي آزادي زنان و مشاركتشان در ساخت تمدن را مطرح ميكنند؛ همان ندايي كه مدتها پيش ابنرشد مطرح كرده بود. اين يك نوآوري غربي نيست. براي همين بايد گفت چنين دعوتي كاملا با زنان عرب تناسب دارد و بدون زنان مساوات و عدالت تحقق پيدا نميكند و بشريت پيشرفت نخواهد كرد.
47235
نظر شما