داود زادمهر: پلات اصلی داستان «چارچنگولی» آخرین ساخته سعید سهیلی از فیلم «Stuck on You» -ساخته بابی و پیتر فارلی محصول 2003 که میتوان آن را «چسبیده به تو» یا «وابسته به تو» ترجمه کرد- برداشت شده، با این تفاوت که شیوه روایت این دو فیلم تا حد زیادی با هم فرق دارد. داستان هر دو فیلم راجع به دو برادر است که از پهلو به هم چسبیدهاند و در نحوه زندگی روزمرهشان با هم تفاوتهایی دارند. اما در «وابسته به تو» کارگردان چند داستان موازی را برای فیلمش برگزیده تا تماشاگر به این فکر نیفتد که او قصد دارد از شکل فیزیکی شخصیتهایش سوء استفاده کند و صرفاً مبتنی بر نقص جسمانی آنها فیلم را پیش ببرد. در «وابسته به تو» تناقض بین دو شخصیت اصلی به این شکل مطرح میشود که باب (مت دیمون) درونگرا، و والت (گرگ کینیر) برونگراست. این اخلاق شخصی باعث انتخابهای متفاوتی میشود که گاه ایجاد تناقض میکند اما این تفاوتها پایه اصلی داستان قرار نمیگیرد. بهعکس سعید سهیلی در «چارچنگولی» صرفاً یک تناقض به لحاظ اعتقادی بین دو شخصیت ایجاد کرده و به وضوح تمام سعیاش را میکند تا این تناقض در اتفاقات روزمرهای که برای شخصیتها رخ میدهد نقش یک جداکننده را ایفا کند و خود به خود فیلم را پیش ببرد.
به همین دلیل داستانی که به نظر برسد روی آن فکر و سپس نگاشته شده عملاً وجود ندارد و شخصیتها نیز جداگانه پرداخت نشده و در حد تیپ باقی ماندهاند. اما حتی همین تناقض شخصیتی نیز در «چارچنگولی» به لحاظ منطقی قابل توجیه نیست. چرا که وقتی دو نفر تمام عمر به هم چسبیده زندگی کردهاند نمیتوانند در اعتقادات مذهبی تفاوت چنین فاحشی با هم داشته باشند، چرا که هر دو تقریباً تجربه زندگی مشترکی را از سر گذراندهاند.
این نبود خط ثابت داستانی در «چارچنگولی» باعث شده که تک اتفاقات زمان فیلم را پر کنند و به دلیل همین پراکندگی، هر اتفاقی به راحتی قابل حذف است و در مقابل نیز میتوان همچنان فیلم را در لحظهای که به پایان میرسد ادامه داد. هر چه در «وابسته به تو» حتی شخصیتهای فرعی نیز پرداخت شده هستند، مثلاً صاحب مهمانخانه شخصیتی است که دو سال است قصد دارد نوشتن فیلمنامهای را تمام کند و موقع خواب نیز با نوار صدای تایپ کردن میخوابد و پشت پلکهایش عکس چشم کشیده تا زنش نتواند مچ او را در خواب بگیرد، یا کارگزار والت که مدل مویی درهم و متعلق به نیم قرن پیش دارد و وسیله نقلیهاش یک ویلچر موتوری عجیب است و هنگام قرارداد بستن از ارقام و روشهایی که در دهه شصت بهکار میبرده استفاده میکند، در مقابل در «چارچنگولی» عناصر اصلی فیلم کاملاً همان تیپهای همیشگی هستند و برخورد آنها با یکدیگر هیچ ویژگی خاصی ندارد. یعنی احمد/بهرام و نامزدش و دایی یا همان پدر نامزدش به عنوان نمادهای سنت و مذهب، و در مقابل محمود/شهرام و نامزدش و عمو یا همان پدر نامزدش به عنوان نماد تفکر غربی. و به دلیل همین تکرارها اصولاً بار کمیک فیلم بر دوش اتفاقاتی است که صرفاً از موقعیتهای رخ داده برای این تیپهای تخت و شناخته شده پدید میآید و در نهایت نیز فیلم را تبدیل به مجموعه برخوردها و تقابلهایی تکراری میکند که بعد از گذشت یک سوم از زمان آن کاملاً قابل حدس میشوند. از این رو کارگردان مجبور شده شوخیهایی را به فیلم اضافه کند که به جای جذابیت، صرفاً از نزدیک شدن به خطوط قرمز ممیزی سوء استفاده میکنند.
دیالوگهایی از قبیل «عزیزم من بچه میخوام» و «دو تا نه شیش تا» و «مثل کاغذ پارهات میکنم» و «با لباس مشکی عجب جیگری شده بود» و دستشویی رفتنهای متوالی با در نظر گرفتن مشکلی که این دو نفر دارند و از این دست. حتی در نهایت معناگرایی شعاریای که کارگردان سعی کرده به زور داخل فیلم بگنجاند با این مضمون که افراط و تفریط خوب نیست نتیجه معکوس میدهد. یعنی اینکه در پایان فیلم شخصیت افراطی مذهبی فیلم متنبه میشود که اندکی به دنیا روی بیاورد، ولی تغییر معنوی مثبتی در شخصیت غربزده فیلم پدید نمیآید و اینکه حتی در مقام قیاس نیز در «وابسته به تو»، دلیل مخالفت باب برای جدا شدن دو برادر احتمال پنجاه درصدی برای زنده ماندن والت در مقابل احتمال صددرصدی زنده ماندن خودش بیان میشود در حالی که در «چارچنگولی» دلیل مخالفت احمد، اعتقاد او به تقدیر است و در نهایت مشخص نیست چرا او دست از اعتقادش به تقدیر برمیدارد.
با دقت به آثار مؤخر سعید سهیلی به سادگی میتوان فهمید که او کپیبرداری از محصولات امریکایی و اتفاقاً محصولات جدیدتر هالیوود را با جدیت پیگیری میکند. علاوه بر این فیلم، اثر سال گذشته او «چهار انگشتی» که خود آن را اثری مدرن و نوگرا میداند نیز کپی واضحی از «درهای کشویی» ساخته پیتر هاویت (1998) بود با این تفاوت که در آن بازسازی نیز به علتی دیگر که این بار پیچیدگی داستان بود، کنترل روند فیلم در یک سوم پایانی کاملاً از اختیار کارگردان خارج شده بود و فیلم با انحراف از مسیر رئال خود به فیلمی «غلط ساخته شده» تبدیل شده بود که البته آقای سهیلی قصد داشتند این انحراف را نوگرایی جا بزنند. کپیبرداری از فیلمهای خارجی، اگر چه یکی از اصلیترین دلایل پسرفت سینمای ماست، اما در کل کار غلطی نیست. ولی مشخص نیست چرا آقای سهیلی که میدانند اکنون دسترسی به فیلمهای خارجی اینقدر راحت شده، همچنان از اذعان به کپیبودن فیلمهای خود میگریزند.
نظر شما