عناصری را که از متن اصلی بیرون کشیدم، هر کدامشان، برایم یک قطعه نگاتیو بودند. بعد دقیقا کار یک مونتور را انجام دادم. راش‌های پراکنده را کنار همدیگر چسباندم و هر عنصر دراماتیک را در یک صفحه‌ جداگانه از کتاب کار کردم. این کتاب 565 صفحه است؛ یعنی 565 عنصر دراماتیک از کتاب اصلی استخراج کرده‌ام و دقیقا مثل تدوینگر یک فیلم سینمایی آنها را با حفظ ترتیب و توالی تاریخی، تعلیق و کشش دراماتیک، و دکوپاژ داستانی به هم چسبانده‌ام.

لیلا باقری: کلکسیونرهای بزرگ را دیده‌اید؟ دفترهایی دارند همه صفحه‌هاشان سفید، که برگ گیاهان نادری را که با حوصله یافته و با آداب و ترتیب خاصی خشک کرده‌اند، دقیق و با وسواس، روی آن صفحه‌های سفید می‌چسبانند و بعد، قدری از دفترشان فاصله می‌گیرند و با شوق نگاه می‌کنند. انگار طبیعت برگ‌ها را گم کرده بوده و آنها پیدایشان کرده‌اند. «یاسین حجازی» مولف «کتاب آه» در تمام مدتی که برای تالیف این اثر زمان گذاشته حس کلکسیونرهای برگ را داشته است. «کتاب آه» بازخوانی ترجمه فارسی نَفَس المهموم، وقایع پس از بیعت مردم با یزید تا برگشتن خاندان امام حسین(ع)- بدون ایشان- به مدینه، است. حجازی در این اثر عناصر دراماتیک را بیرون کشیده و همچنین تمام حاشیه‌های کنار متن را از کتاب انداخته و در واقع خط حادثه را پر رنگ ساخته است تا مخاطب او یک بار برای همیشه بداند «اتفاق» چگونه رخ‌داد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفتگویی است با «یاسین حجازی» درباره این کتاب خواندنی و ارزشمند که در نوع خود اثری کم‌‌نظیر و پدیده‌ای نو محسوب می‌شود، کتابی که در فاصله زمانی کمی به چاپ پنجم رسیده است.

 

ایده «کتاب آه» از کجا سراغتان آمد؟
زیادند کتاب‌هایی که فقط در کتابخانه‌های ادبا و علما پیدا می‌شوند و بقیه، چه بسا، روحشان هم خبردار نیست که همچین کتاب‌هایی وجود دارند. این واقعیتی است. واقعیت دیگر این است که حتی اگر آن کتاب‌ها از آن کتابخانه‌ها بیرون بیایند،‌ باز هم، چندان لطفی ندارند. دلیلش شکل و صورت‌بندی آنهاست: بوی کهنگی و عتیقگی می‌دهند و مخاطب گمان می‌کند این کتابی نیست که بشود راحت دست گرفت و ورق زد و مثل بقیه‌ کتاب‌ها بی وقفه و ‌دست‌انداز خواندش. (دقیقاً نظیر ِ اینکه من و شما امروز توی قدح ِ سفالی ِ سه قرن پیش غذا نمی‌خوریم، در حالی که سه قرن پیش آن قدح برای آن ساخته شده بوده که توش غذا بخورند!) این‌طوری‌ بسیاری از میراث کهن بوی موزه‌ گرفته‌اند و خاک بر رویشان نشسته است. حتی کتاب‌خوان‌ها، پیش‌فرضشان این شده که بعضی کتاب‌ها فقط به کار اهل تحقیق و تفحّص می‌آید و با کتاب‌های معمولی فرق دارند و ما را چه به آنها و در نهایت، به عنوان یکی ـ دو واحد درسی دانشگاهی باید نگاهشان کرد!

ترجمه‌ فارسی «نفس‌المهموم» یکی از این کتاب‌ها بود: کتابی که غالبِ نقل‌های صحیحِ مقاتل و کتبِ تاریخ را در خود جمع کرده و جزءجزءِ حادثه شهادت حسین ابن علی علیهماالسلام را ــ از شش ماه پیشتر تا چند ماه بعدترش ــ نوشته است. این ترجمه را،‌ 60سال پیش، مرد دانشمند ادیبی به نام «ابوالحسن شعرانی» از متن عربی‌ ِ 90 سال پیش ِ «محدث قمی» به تحریر درآورده است. ترجمه‌ای به نثری فاخر و سالم و پویا و روان، که هوای متون کهن قرن‌های 5 و 6 ادبیات فارسی را در سر می‌اندازد. حیف بود چنین کتابی موزه‌ای بشود و همان سرنوشتی سرش بیاید که سر دیگر کتاب‌های کتابخانه‌های علما و ادبا آمده!

کتاب‌هایی مانند «نَفَس المهموم» زیادند که باید ساده سازی شوند و از کتابخانه علما و ادبا بیرون بیایند. چه چیزی در این کتاب وجود داشت که شما را برای بازخوانی‌اش جذب کرد؛ نثر فاخر یا محتوای تاریخی و واقعه کربلا؟
نمی‌توانم بگویم کدام‌یک از اینها جذبم کرد. تنها می‌توانم بگویم من از این کتاب لذت بردم و خواستم دیگران هم این لذت را بچشند. همین! شیخ عباس قمی این برهه‌ تاریخی را کاملا جزئی روایت می‌کند. مثلا حتی اشاره می‌کند که معاویه در حمام رفتن‌های آخر عمرش چه شعری را مدام زمزمه می‌کرده یا فلان گچکار وقتی کوبیده توی سرش، نوع درد را چنان توصیف می‌کند که شمای خواننده کاملاً می‌یابید چقدر محکم توی سرش زده بوده. نکته اینجاست که این گچکار اصلاً آدم مهمی نیست و فقط روزی در کوفه بر بالای دیواری ایستاده بوده و در کل حوادث سال 60 و 61 هجری نقشی نداشته. نفس‌المهموم مملو از این بـُراده‌های جزئی است و البته مترجم چیره‌دستی چون آیت‌الله شعرانی نثرش مغناطیس ِ نابی برای مجموع کردن این براده‌ها دارد (دقیقاً همان مغناطیسی را که مثلاً تفسیر طبری دارد). جزئیات همیشه سویه‌های پنهان ِ دراماتیک را پررنگ می‌کند. این سبب می‌شود که تاریخ از خشکی و انجماد دربیاید و به ساحتِ روایت ـ داستان نزدیک شود تا خواننده نه فقط تاریخ بخواند، که حسش کند و تماشایش کند و دیر از یادش برود.

برای خلق کتاب  چه مراحلی طی شد؟
ابایى ندارم بگویم ترجمه‌ فارسی نفس‌المهموم را من پاره‏پاره کرده‏ام تا در بازساختنش کاری کنم قدمت متن خواننده را سر ذوق بیاورد، نه آنکه مثل همیشه اسبابِ دست‌انداز و فاصله گرفتن او از کتاب بشود.
من اینها را از متن اصلی جدا کردم: تصویرها (همان که داستان‌نویس‌ها می‌گویند «ایماژ»)، گفتگوها (همان که داستان‌نویس‌ها می‌گویند «دیالوگ») و نامه‏ها. به این سه، سخنرانى‏هاى عمومى یا همان خطبه‏ها را هم ــ که از جهتى به گفتگوها و از جهتى دیگر به نامه‏ها شبیه‏اند ــ اضافه کردم.
به نظرم یک تصویر، پاره‏اى از یک نامه یا جملاتى که دو نفر با هم گفته‏اند و رفته‏اند و کسى آن میان شنیده، هر کدام، تکّه‏اى از یک «کولاژ» است که از چیدن و کنارِ هم گذاشتنشان مى‏توان اصلِ واقعه را فهمید و یکپارچه کولاژ را دید. زیادند کسانى که على‏رغمِ بسیارها که بارها و بارها و هر سال شنیده‏اند، هنوز دقیقا نمى‏دانند قتلِ حسین ابن على علیهماالسلام «چه‏طور» اتفاق افتاد.

تمام حاشیه‌های کنار متن را هم از کتاب انداختم. منظورم از حاشیه‌ها یعنی تعلیقات، تحشیه‌ها، تبیین چرایی وقایع، سلسله‌ اسناد احادیث و اخبار و همچنین توضیحاتی که به فراخور هر خبر و حدیث، به صلاحدید مؤلف یا مترجم، داده شده است. کتاب‏هایى که براى دادنِ یک تصویر یا چندخط از یک نامه، کلى سلسله‏ اِسناد و توضیح و تحلیل و تعلیقه براى خواننده ردیف مى‏کنند، هم به او اجازه نمى‏دهند کولاژش را «خودش» کامل کند هم بعضى وقت‏ها حوصله‏اش را سر مى‏برند که تا انتها بخواندشان و از روى صفحاتى نخوانده نگذرد. مثلا تقریباً یک فصل طولانی در کتاب اصلی توضیح داده شده که چرا وقتی امام حسین علیه‌السلام از مکه خارج می‌شود، به حرف هیچ کدام از ناصحانی که نامه دادند یا افسار اسب امام را گرفتند و به قول خودشان نصیحت کردند، گوش نمی‌دهد و سوی عراق می‌رود. به ویژه اینکه که در میانه مناسک حج هم هست. به نظرم این توضیحات تنها برای مخاطب خاص محلی از اعراب دارد. مخاطبی که در پی دانستن چرایی واقعه‌هاست. مخاطب من در «کتاب آه» فقط می‌خواهد بداند واقعه چگونه اتفاق افتاد.

ممکن است مطالب مهمی جا افتاده باشد؟
خیر! هیچ عنصر دراماتیکی جا نیفتاده است. عناصری را که از متن اصلی بیرون کشیدم، هر کدامشان، برایم یک قطعه نگاتیو بودند. بعد دقیقا کار یک مونتور را انجام دادم. راش‌های پراکنده را کنار همدیگر چسباندم و هر عنصر دراماتیک را در یک صفحه‌ جداگانه از کتاب کار کردم. این کتاب 565 صفحه است؛ یعنی 565 عنصر دراماتیک از کتاب اصلی استخراج کرده‌ام و دقیقا مثل تدوینگر یک فیلم سینمایی آنها را با حفظ ترتیب و توالی تاریخی، تعلیق و کشش دراماتیک، و دکوپاژ داستانی به هم چسبانده‌ام. «کتاب آه» این است. مطمئن باشید که صفحه اول «کتاب آه» را در صفحه اول نفس‌المهموم نمی‌خوانید. مثلاً این صفحه دقیقاً صفحه‌ صدوهفتم ِ نفس‌المهموم است. «کتاب آه» کاملاً متفاوت با نفس‌المهموم است، درحالی که هیچ چیزی خارج از نفس‌المهموم در آن نیست.

تعبیرهایی مانند داستانک و یا روضه‌های مینی‌مال و روضه مکتوب درباره کتاب آه وجود دارد. شما با این تعابیر موافق هستید؟
من کاری ندارم دیگران چه اسمی روی صفحات کتاب من می‌گذارند. آنها آزادند و من بر اساس اصل «مرگ مؤلف» پس از انتشار کتاب دار فانی را وداع گفته‌ام! اما اصلاً به اینها که شما گفتید فکر نکردم. فقط تلاشم این بود واقعه به جای خوانده شدن، «تماشا» بشود. تلاشم این بود تا کتاب را از هرگونه عنوان و لقب تهی کنم. ببینید، اگر من بگویم آقای الف لعنت‌الله‌علیه، قضاوتم را به روایتم منضم کرده‌ام و شنونده حرفم را سویه‌دار می‌شنود و خودش کشفی نمی‌کند. اما اگر بخواهم شنونده «خودش» متوجه شود که الف ملعون است، باید هنرمند باشم و آنچه را باعث لعنت الف شده، بدون الصاق نظر و پیش‌داوری، ارائه کنم. ضمن اینکه اصلا تعریف روضه چیز دیگری است. روضه معمولا پر از حاشیه و «زبان حال» است و من دقیقا خواستم مقتل را از حاشیه بزدایم و به اصل ماجرا بپردازم.

ظاهرا و به قول خودتان بسته بندی کتاب بسیار متفاوت و جذاب است. از طرح روی جلد گرفته تا تک صفحه قرمزی که روایت چگونگی جدا شدن سر امام حسین(ع) است... این شکل و شمایل هم ایده خودتان بود؟
من از ابتدا با یک ایده‌ قالبی و شکلی سراغ نفس‌المهموم رفتم. مثلا از همان ابتدا به فکر نقشه هم بودم که الان در انتهای کتاب مشاهده‌اش می‌کنید. همین‌طور صفحه‌ قرمزی که صفحه‌ 409 است. می‌خواستم این کتاب را متفاوت با کتاب‌های معمول مذهبی ببینید. بنابراین وقتی کتاب چاپ شد، اصلا برایم تازگی نداشت! در تمام 10 ماهی که روی کتاب کار می‌کردم، «کتاب آه» دقیقاً به همین شکل پیش رویم بود؛ فقط صفحاتش سفید بود و کار من پر کردن همین صفحات سفید بود. البته باید بگویم که «کتاب آه» به شدت وامدار «نشر جام طهور» است که ویرایش‌های شکلی مرا در مورد قطع و چاپ کتاب تماماً پذیرفت و کاملا همراهی کرد. طرح جلد هم کار ذوق و هنرمندی حسین سجادی است.

در قرار دادن این مطالب در صفحه خودشان، زبان کتاب هم تغییر کرد؟
اصلا! خیلی‌ها از من پرسیده‌اند شما کتاب را از نو نوشته‌اید؟ جملات را ساده کرده‌اید؟ من به آنها گفته‌ام من فقط کتاب را از نو خوانده‌ام! همین. نه چیزی به آن اضافه کرده‌ام، نه چیزی از آن را عوض کرده‌ام. پیش‌فرض خوانندگان این است که کتاب‌های کتابخانه‌های علما و ادبا بسیار سخت‌اند و باید انرژی فراوانی برای خواندنشان گذاشت. تصوری را که دانش‌آموزان دبیرستانی نسبت به متون کتابهای ادبیاتشان دارند، مثلاً نسبت به «حسنک وزیر»، مقایسه کنید با تصویری که حالا ما شیفتگان ادبیات نسبت به کل «تاریخ بیهقی» داریم. آدم آن وقت احساس می‌کرد برای چه باید این‌ها را بخواند، اما حالا که حواشی برایش رنگ باخته، نه تنها حسنک وزیر را می‌خواند که «بر تخت نشستن امیر مسعود» را هم می‌خواند، «ورود ابراهیم ینال و طغرل به نیشابور» را هم می‌خواند. اصولا کنار زدن حواشی‌ای که برای قشری خاص فقط، جالب و محترم و پسندیده است باعث جذابیت خواندن می‌شود و «ادبیات» تازه جلوه می‌کند. خارج شدن شکل و شمایل کتاب از کلیشه‌ها و کهن‌الگوهای همیشگی هم البته به این جلوه و جذابیت کمک می‌کند. 

پس دغدغه حدف حواشی کتاب‌های فاخر همواره با شما بوده است؟ 
من شیفته متون کهن هستم. حالا چه نثر و نحوشان کهن چه ذات واقعه‌شان کهن. همیشه موقع خواندن، صفحه‌هایی را که به توضیح و تفصیل‌های مصحح یا نویسنده می‌گذشت رد می‌کردم تا دوباره برسم به جایی که نخ حادثه دوباره وصل می‌شود و از همان‌جا خواندن را ادامه می‌دادم. این حس از سالیانی پیش با من بود. همیشه از خودم می‌پرسیدم چرا باید کتاب برای همه خوانندگان به این قطوری باشد، در حالی که می‌توان با گره زدن همه‌ وقایع به هم، ظرف مدت کوتاهی کتاب را خواند و لذتی عمیق برد.

به عنوان آخرین سوال؛ چه بازخوردهایی از مخاطبان کتاب دریافت کردید؟
زیاد شنیده‌ام که «کتاب آه» زود ورق می‌خورد و خوانده می‌شود. گفته‌اند غرق خواندن می‌شویم و یکباره سر بلند می‌کنیم و می‌بینیم مثلاً 100 صفحه خوانده‌ایم و باورمان نمی‌شود. دیگر شنیده‌ام واقعه‌ها را نه فقط خوانده که «تماشا» کرده‌اند. گویی یک فیلم مکتوب بوده است. و این تأثیر همان گرد آوردن عناصر دراماتیک است. درباره قطع پالتویی و حروفچینی و تصویر جلد و کلاً گرافیکِ کتاب هم زیاد این سو و آن سو شنیده‌ام.

کد خبر 79374

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 11 =