تیتر سه وبلاگها
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
داستان | ساعتات را به وقت گل نرگس تنظیم کن | قسمت ۱
داستان پیشرو، پیش از این، هنگامیکه بهصورت داستان کوتاه در «کتاب همشهری» چاپ شد و مورد استقبال بعضی از کارگردانان سینما و تئاتر قرار گرفت و حتی قراردادی نیز بر پایه تبدیل آن به فیلمنامه با یکی از معتبرترینها در ساخت فیلم بسته شده بود (که به علت مشغله زیاد، اگرچه همان زمان ابتر ماند، اما جرقهای شد برای تبدیل آن به داستانی بلند در زمانی دیگر، با یک پایانبندی تا اندازهای متفاوت.)، بدون اخذ اجازه از اینجانب، توسط فردی غیرحرفهای که از بردن نام او علیرغم ناشناخته بودن خودداری میکنم، تبدیل به فیلمی ضعیف و درخور دیدهنشدن گردیده و به صداوسیما هم فروخته و در کمال ناباوری پخش نیز شد! این توضیح از این جهت مکتوب میشود تا مشابه این اتفاق برای داستان بلند آن هم که سالهاست نوشته شده و اینک منتشر میشود، نیافتد. نمیدانم، اما شاید هنوز وجود داشته باشند کسانی که برای آنها سخن گفتن از لزوم اخذ دستکم اجازه کتبی و نه حتی باقی موارد از صاحب اثر، همچنان ضروری به نظر برسد. در این میان، البته که حرفهایها نیاز به توضیح واضحات ندارند.