صالحی با اشاره به اینکه در روزگاران قحطی تواضع و ادب، این حکمت عملی را میآموزند، سخنان ایت الله مصباح را ذکر کرده که گفته است :
( خوب است ایشان [آیتالله جوادی آملی] به دنیا هم شناسانده شود؛ ایشان واقعاً مجاهدت نمود و عمر شریف خود را وقف فلسفه کردند. در تفسیر کار مرحوم آقای طباطبایی را ادامه دادند... و این افتخار نصیب ایشان میشود که یک دوره کامل تفسیر را با این عظمت، با این وسعت و با این شکوه بیان کنند.
با این تلاش مستمر و پیگیر و عاشقانهای که ایشان درباره کار علمی و تحقیق دارد؛ واقعا اصل در ریاست فلسفه اسلام در این عصر با آقای جوادی است... عنصری با این صداقت، با این فهم، با این استعداد، با این پشتکار، با این تقوا کجا میتوان یافت؟ )
صالحی در ادامه می نویسد: " عبارات فوق، گوشهای از ذکر جمیل استاد عالی مقام آیتالله مصباح از حکیم مفسر و فقیه آیتالله جوادی آملی است. این یادکرد فروتنانه، از شأن و مرتبت حضرت استاد نمیکاهد بلکه آن را افزونتر و افزونتر میسازد و ادب و سلوک عالمان دینی را در زیست مؤمنانه و عالمانه تعلیم میدهد. شیوهای که بیش از صدها و هزاران درس اخلاق، در جان مشتاقان دانش در حوزه و دانشگاه اثر میگذارد و بر مخاطبان روزنهای از «تلک دار الآخره نجعلها للذین لایریدون علواً» را باز میگشاید. "
وی می افزاید : " از دوران نوجوانی، این داستان تاریخی و یا افسانهای از شیخ بهایی و میرداماد بر جانم نشسته بود که: «شاه عباس به قصد امتحان و یا با سوء نیت تلاش میکرد که روابط آن دو عالم بزرگ عصر خویش را بازیابی کند. در سفری با آنان بود و میرداماد با جثهای سنگین بر مرکبی آهسته میراند و شیخ بهایی با قامتی نحیف بر مرکب خود میتاخت؛ شاه عباس به حکیم میرداماد نزدیک شد و گفت که حضرتتان با وقار حرکت میکنید ولی شیخ سبکسرانه میراند. میرداماد به سرعت پاسخ داد که مرکب شیخ از شادمانی است که به پرواز درآمده است! چه این که شیخ بر آن نشسته است! شاه عباس از میرداماد فاصله گرفت و به شیخ بهایی نزدیک شد و به طعنه گفت که مرکب میر، تحمل بار خود را ندارد و آهسته میآید! و شیخ بهایی فرصت را از شاه گرفت و گفت که مرکب میرداماد، طاقت آن را ندارد که کوه دانش و حکمت را حرکت دهد!» این روایت تاریخی یا اسطورهای، همچنان در جان و روان مردمان این مرز و بوم است. "
متن کامل یادداشت سید عباس صالحی با عنوان "حکمت ادب و ادب حکیم" را اینجا بخوانید.
نظر شما