تا اینکه مدتی پیش در سیما دیدم که از جانب مؤسسه آموزشی گاج تبلیغ کتابهای کارپاچینو را می کرد. به یاد آن کلپاچینو افتادم و فکر کردم چگونه ظاهر فرهنگ خارجی تار و پود فکر و فرهنگ ما را عوض کرده؛ به گونه ای که حال، دیگر خودمان به این تبدیل و تغییر نه تنها حساس نیستیم بلکه خود اقدام می کنیم و طُرفه اینکه خریدار هم دارد و جوانهای ما که ذهنشان مملو از تبلیغات سطحی داخلی و خارجی است آن را به آسانی می پذیرند و شاید در بعضی موارد به آن هم افتخار می می کنند.
برای تغییر فرهنگ لازم نیست ابتدا با خشونت وارد شوی. ابتدا می توانی یا با طعنه زدن، مسخره کردن، بعد ایراد گرفتن و آنگاه بد اخلاقی کردن و در آخر ابراز بیگانگی کردن و سر انجام بیزاری نمودن از آنچه خود داری و افتخار کردن به بیگانه ای که تو را قبول هم ندارد. خود به خود این واقعه اتفاق می افتد و فرهنگ عوض می شود.
راه دیگری هم برای این تعویض فرهنگ هست و آن این است که مردمی را آنقدر در تنگنا و فقر قرار دهی تا خودشان راضی به پذیرش چیزی بشوند. البته فکر نکنید این با اقتدار ملی، فناوری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ربطی ندارد. مردم اغلب عقلشان به چشمشان است. وقتی در جائی اقتدار ببینند به آن جذب می شوند و خودآگاه و یا ناخودآگاه رفتار و منش کشورهای قدرتمند را می پذیرند. و نیز وقتی در موارد بالا در کشور خود ضعف ببینند و یا گسیختگی مشاهده کنند مخالفت خود را به این طریق نشان می دهند.
اینکه کارپاچینو مخفف چیست و منظور این افراد عاشق آموزش مردم چیست نمی دانم و لی حکایت از یک تغییر فرهنگ می کند. یاد جمله «سرمای فرنگی خوردم» افتادم که ۵۰-۶۰ سال پیش مرحوم هاشمی نژاد در کتاب دکتر و پیرش آورده بود. او در مناظره ای که بین یک پیر مرد و یا دکتر جوان تازه از فرنگ برگشته ترتیب داده بود دربین مذاکرات بین آن دو، پیر از جوان می پرسد مثل اینکه حال خوبی نداری و جوان که سخت مجذوب فرهنگ خارجی و به کار بردن کلمات بیگانه بود وقتی می خواهد بگوید سرما خورده ام از گفتن آن ابا می کند و چون واژه خارجی سرماخوردگی (شاید زکام یا گریپ) یادش نمی آید سرانجام می گوید سرمای فرنگی خورده ام!
دیدم از غذاهای مادی تا غذاهای فرهنگی ما باید لعاب فرنگی داشته باشد نا از گلویمان پائین رود و یا برایمان قابل هضم باشد و به مذاق جمعی خوش آید! اجناسمان را هم باید اول مارک خارجی بزنیم تا بعد فروش رود. همچنانکه بسیاری از تولید کنندگان داخلی معترفند که اجناسشان حتما باید مارک خارجی بخورد تا جامعه آن را قبول کند. چرا؟ اشکال کار کجاست؟
فکر نکنید این غرب زدگی فقط مربوط به ملت است. دولت هم ممکن است همینطور باشد و مردم با دولت مسابقه بگذارند که آن در اقتصاد و واردات کالاهای خارجی و یا چشم پوشی از قاچاق به این فرهنگ دامن بزند و مردم هم با خرید این لوازمات و یا حتی باز کردن مغازه ها و مال ها و بوتیک ها با رنگ و لعاب خارجی فرهنگ خود را تضعیف کنند! وقتی نگاهها غربی باشد هرچند با کلمات اسلامی و ایرانی هم شما بازی کنید نتیجه یکی خواهد بود
هر چه باشد نتیجه یکی است:
زوال فرهنگ
زوال هویت
از خود بریدن
چشم به دیگری دوختن
هر چند شعار استقلال بدهیم
خود همین باشگاه استقلال را ببینید چقدر به این کی روش پول می دهد که می گویند ساعتی ۵ ملیون تومان گیرش می آید! تازه بعد از این چند سال زبان فارسی را هم یاد نگرفته است. درست است که ورزش هیجان می آورد و هیجان بسیاری از جوانان ما را کنترل می کند و لی نتیجه چی و به چه قیمتی؟ آیا اینقدر او خِنگ است و یا ما را خِنگ می داند ؟
تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل

غلامرضا فدایی: روزی در شمال شرق تهران به منزل یکی از بستگان رفتم. نزدیکی های منزلشان مغازه ای را نشان داد که روی تابلوی آن نوشته بود کلپاچینو. او گفت می دانی این قبلا کله پاچه فروشی و یا طباخی نام داشت و حالا اسمش را عوض کرده و به شکل خارجی در آورده است. ..
کد خبر 1209460
نظر شما