چه 28 مرداد را کودتا بدانیم، چه قیام ملی و چه تغییر قانونی دولت، برای ایرانیان تعابیر و برداشتهای متضادی درباره این رخداد وجود داشته و هر چه جلوتر میرویم، این اختلاف دیدگاه عمیقتر شده و تعابیر نسبت به طرفهای مقابل تندتر میشود.
در دهههای اخیر، در تاریخنگاری ایرانی با چهار گونه روایتگری در موضوع ملی شدن صنعت نفت و 28 مرداد مواجه بودهایم که هر یک از آنها خود دارای چندین زیرشاخه فرعی نیز هست. تاریخنگاری چپگرا، مذهبی، سلطنتطلب و ملیگرا. هر یک از این چهار دیدگاه در طول تاریخ دچار دگردیسیهایی شده و به تدریج به دیگر دیدگاهها نزدیکتر شده یا از آنها فاصله بیشتری گرفته است.
روایت چپگرایانه از ملی شدن نفت و 28 مرداد از ابتدا و دست کم تا اواخر دهه 1340 شمسی تحت سیطره حزب توده بود. این روایت، نوع بومی شده و کمی تغییر یافته روایت رسمی شوروی بود. در روایت آغازین تاریخنگاری چپ، مصدق آزادیخواهی فئودال و بورژوا بود که با حمایت طبقه متوسط و خردهبورژوازی و کم توجه به منافع طبقه کارگر و اردوگاه سوسیالیسم روی کار آمد. نهضت نفت هم یک حرکت ملی روبنایی، ولی بیتوجه به خواستههای بنیادین کارگران و جنبش طبقاتی بود و جناحهایی از نیروهای راستگرا هم از آن حمایت کردند. از این نظر، مصدق بعد از قیام 30 تیر 1331 به تدریج از متحدان راستگرای خود فاصله گرفت و در ماههای پایانی حکومتش، در آستانه یک پیوند تاریخی با چپگرایان بود که کودتای 28 مرداد مانع آن شد.از اواخر دهه 1340 با ظهور دیگر گروههای چپ، انواع دیگری از این روایت بروز کرد. از نظر برخی چپهای غیرتودهای، شوروی و رهبری حزب توده نیز به عنوان دشمنان منافع ملی ایران، با دخالتهای نابهجا و سکوت در برابر کودتا عملا در این ماجرا موثر بوده و نخواستند یا نتوانستند گامی در جهت مقابله با عملیات دشمنان در کودتا بردارند.
به مرور و با کاهش تدریجی سیطره حزب توده بر جنبش چپ، فروپاشی حزب توده و آغاز جریان پروستوریکا و فروپاشی شوروی، تاریخنگاری چپ ایرانی نیز دچار دگردیسی تغییر مواضع جدی شده و به مرور به جبهه ملی و طرفداران مصدق نزدیک شد تا جایی که به جز معدودی گروه چپ بر سر مواضع قبلی، اکنون اکثر راویان چپ سابق مواضع نسبتا مشابهی با تاریخنگاری ملی درباره نفت و 28مرداد دارند.
تاریخنگاران سلطنتطلب که اکنون ترجیح میدهند مشروطهخواه نامیده شوند، اساس حقانیت ملیشدن نفت را مورد تایید قرار میدهند، ولی نقش مصدق و متحدانش را کم دانسته و چنان که محمدرضاشاه علاقه داشت، شخص شاه را محور ملی شدن نفت میدانند. در این نگاه، دولت مصدق در نیمه اول کار خود با حمایت پادشاه توانست کار خود را پیش ببرد، ولی به مرور رو به خودکامگی آورد و ضمن افزایش اختیارات خود و بیتوجهی به شاه و مجلس کمکم به کمونیستها نزدیک شد. از این نظر، مصدق با برپایی رفراندوم غیرقانونی انحلال مجلس هفدهم، راه را برای عزل کاملا قانونی خود توسط شاه گشود؛ لذا برکناری مصدق در 25مرداد امری قانونی بود، حوادث 28 مرداد هم قیامی ملی بود و حمایت و حضور خارجیها در آن هم یا به کلی دروغ بوده یا در آن اغراق شده است.
دیدگاه سلطنتطلب هم در سالهای پس از انقلاب دچار تغییراتی شده است. برخی، اساسا با محاسبه مالی، اصل ملی شدن نفت را «اشتباهی بزرگ» دانستند و عدهای هم ضمن انداختن مشکلات به دوش روحانیان، گفتند که 28 مرداد کار روحانیت بوده، مصدق، باوجود صداقت و مردمی بودن اولیه خود، به مرور و در عمل، کارآمدی خود را از دست داده و در موارد مختلف به بنبست رسیده بود و کمک خیرخواهانه خارجیها برای سرنگونی دولت او و بازگرداندن شاه به قدرت، چیزی از اصالت «قیام ملی 28 مرداد» نمیکاهد.
دیدگاه مذهبی درباره تحولات ملی شدن نفت و 28 مرداد خود دارای چند گرایش و شعبه است. ولی وجه غالب آن میگوید: جنبش نفت توسط طیف هوادار مرحوم آیتالله ابوالقاسم کاشانی زمانی آغاز شد که دکتر مصدق در حالت بازنشستگی سیاسی خودخواسته به سر میبرد و در میانه راه بود که مصدق به نهضت پیوست و با حمایت مذهبیها نیز به قدرت رسید. این دیدگاه بر این باور است که بدون قیام کاشانی و گروههای نزدیک به او، هیچ بختی برای بازگشت مصدق نبود. با این همه مصدق پس از 30تیر 1331 به جای قدرشناسی و توجه به خواستههای متحدان سابقش و تقسیم قدرت، به آنها پشت کرد و هشدارهای کاشانی درباره کودتا را هم نادیده گرفت.
به عقیده این دیدگاه، علت اصلی سقوط دولت مصدق، مخالفت روحانیت، شاه و دربار و حتی دخالت و توطئه کشورهای دیگر نبود، بلکه زیادهخواهی و درخواستهای غیرقانونی مصدق برای افزایش اختیارات قانونی از مجلس، بیاعتنایی به مجلس و برگزاری رفراندوم غیرقانونی انحلال مجلس هفدهم بود.
بر اساس این دیدگاه، در شرایطی که دولت مصدق ناکارآمدی خود را در زمینههای اقتصادی، سیاسی و بینالمللی به اثبات رسانده بود، چارهای جز استعفا نداشت. حتی برخی برآنند که دخالت قوای خارجی در 28 مرداد و همکاری آنان با شاه و دربار، به نوعی نجات مصدق از سقوط قطعی و تلاش برای تبدیل او به یک قهرمان جاودانه بود. از این منظر، ادامه حکومت مصدق به معنای ورشکستگی کامل کشور و افتادن حکومت ایران به دامان حزب توده و شوروی تلقی میشود. براساس این نگاه، روحانیت در جریان 28 مرداد با انتخابی سخت مواجه بود. آنان ضمن مردود دانستن همکاری رهبران روحانی با کودتاگران، معتقدند که در آن هنگام، انتخاب واقعی روحانیت بین ادامه سلطنت محمدرضا شاه و کمونیسم بود چرا که دولت مصدق با برگزاری رفراندوم غیرقانونی انحلال مجلس هفدهم، عملا خودش موجبات سقوط خودش را فراهم کرده بود و آیندهای برای ادامه آن حکومت متصور نبود. در این میان طبیعی بود که روحانیت سنتی، یا سیاسی، خواهان روی کارآمدن حکومتی ضددین وابسته به شوروی نبودند. علاوه بر آن، دیدگاه مذهبی اتهام پول گرفتن رهبران روحانی از دربار و خارجیان برای مشارکت در امر کودتا را بیاساس دانسته و آن را انکار میکنند.
باوجود شباهت در بخشهای زیادی از این نوع روایت، تاریخنگاری در این مورد یک کاسه نیست. مثلا طرفداران فداییان اسلام به نقش و جایگاه مجتبی نوابصفوی و گروه او در آن دوره توجهی ویژه داشته و او را محور تحولات میدانند. در این مورد، فداییان اسلام، اختلافات جدی نواب و کاشانی و آیتاللهالعظمی بروجردی را نادیده گرفته و کتمان میکنند. این البته سوای دیدگاه روحانیانی چون آیتالله محمود برادران زنجانی است که تا آخر کار در اردوگاه مصدق مانده و از جریان اصلی روحانیت فاصله گرفتند.
در دیدگاه ملیگرا، همهچیز به شخص مصدق و جبهه ملی ختم میشود. پیشنهاددهنده اصلی ملی شدن نفت، دکتر حسین فاطمی و اجرا کننده و پیش برنده آن هم شخص مصدق و جبهه ملی است. دربار، روحانیت و دیگر رهبران سیاسی از سر ناچاری یا برای فرصتطلبی و توطئه به مصدق پیوسته بودند و بود و نبودشان در جریان نهضت تاثیر چندانی در پیروزی و پیشبرد آن نداشت. در این دیدگاه مصدق یک قهرمان ملی مصون از خطا و اشتباه است که به درستی حوادث کشور را در مسیری صحیح پیش میبرد، ولی اتحاد دربار، خارجیها، روحانیان و سیاستمداران بریده و مزدورانشان، موجب سقوط مصدق شد. بر این اساس، انتقاد و چالش سیاستهای مصدق نیز اقدامی نابخشودنی و در جهت شکستن اسطوره ملی کشور است.
البته در سالهای اخیر، برخی هواداران این دیدگاه، از جمله مهندس عزتالله سحابی، با نگرشی ایرانمدار و راهبردی، خواهان مجال دادن به فضای انتقاد منصفانه از مصدق و کارنامه سیاسی او شدهاند. ولی موافقان قدیسسازی از مصدق، هر تلاشی برای انتقاد از مصدق و کارنامهاش را توطئهای از سوی استعمارگران، سلطنتطلبان و... حمایت از حاکمیت کنونی ایران میدانند. در این نگاه، مصدق هیچ مخالف منصفی نداشته و اساسا هر که به او انتقاد دارد یا خائن و دشمن است یا نادان و بیخبر.
این نگاهها البته به موازات دیدگاههای مختلف خارجی مطرح میشوند. عدهای، ریشه کابوس کنونی دشمنی ایران و غرب را در دخالت نادرست لندن و واشنگتن در 28 مرداد میدانند و دستهای دیگر، در رویای تکرار آن حوادث و تغییر ناگهانی قدرت در ایران به مدد قدرت خارجی هستند.
به هر روی، سایه سنگین 28 مرداد برای ایرانیان همچنان پس از 66 سال برقرار و ابزاری برای تسویه حسابهای جاری گروهها و جریانهای مختلف، بیتوجه به واقعیات امر و منافع راهبردی ملی ایران است.
1717
نظر شما