هویت شهر​ها در بسیاری از آثار سینمایی و تلویزیونی ما غایب است و به غیر از پس​زمینه​ای برای روایت اتفاقات نقش دیگری ندارد.

 آرزو شهبازی : شهر در تلویزیون و سینمای ما شناسنامه ندارد. یعنی فاقد تشخص و هویتی است که آن​ را از قهرمان فیلم جدا کند و ماهیتی مهم‌تر از پس​زمینهٔ بی‌جان اثر به او ببخشد. پس​زمینه‌ای که آدم​ها از مقابل آن می‌گذرند، با یکدیگر حرف می‌زنند، جدال می‌کنند و شهر در تمام این لحظه‌ها غایب است.
 
شهر‌ها دیگر، مثل نمونه‌های اندک شمار و بی‌بدیلی چون «هزار دستان»، بخشی از عناصر درام و بخشی از ماهیت قصه و آدم​های قصه نیستند. در واقع در داستان​های امروز، نقشی برای شهر تعریف نمی‌شود. انگار به نظر می‌رسد همانطور که از «هزار دستان» و تهران قدیم دور شده‌ایم و به تهران امروز رسیده‌ایم، این دوری با غیاب شهر در آثار امروزی همراه بوده و شده است.

اگرچه در این میان گه​گاه استثنائاتی کمرنگ هم داشته‌ایم. مثل نقشی که زاینده رود و تاریک و روشنای آن در نمایش دلتنگی حسین محجوب در سریال «در مسیر زاینده رود» حسن فتحی بازی می‌کرد. و یا واقعیت تیره و‌گاه روشن و البته واقعی تهران، در سریال «پایتخت» سیروس مقدم که جلوهٔ شهر را با همه مولفه‌های دوست داشتنی و دوست نداشتنی‌اش، محل و محور حوادث قرار داده بود. اما این نگاه صوری و دم دستی از شهر که در اغلب آثار ما دیده می‌شود و هر جا که امکان برون رفت از نمایش همین تصویر جعلی نیز وجود داشته، فیلمسازان را به مکانهای بسته سوق داده است.

 این شهر گریزی در آثار امروز بر چه دلایلی استوار است؟ آیا فیلمساز امروز آنقدر از شهر و روابط شهری‌اش بیزار است که دلش نمی‌خواهد آدم‌هایش را در این آشفته بازار‌‌ رها کرده و به سرنوشتی چون سرنوشت خود دچارکند؟ پس در این​ صورت تکلیف روایت تصویری تاریخ امروز شهر چه می‌شود؟

آیا مشکلات تولید و بگیر و ببند‌ها و مجوز‌ها و.. مانع از حضور فیلمسازان در بستر شهر بوده است و یا اینکه هویت دو گانهٔ انسان شهری امروز، قصه‌های خیابان و خانه را از هم جدا کرده است؟ و در این میان تلویزیون به عنوان رسانه‌ای با مخاطب فراوانی از تمام شهر‌ها، چقدر درنمایش معضلات زندگی انسان شهری و چقدر در تحقق شعار «شهر انسانی برای انسان شهری» موفق بوده است؟ و آیا اساسا نمایش واقعگرایانه شهر در شرایطی که پرداختن به خیلی از مسائل از جمله زندگی تجملاتی و یا داستان​های تلخ در تلویزیون ما ممنوع شده، محلی ازاعراب خواهد داشت؟

برخی از فیلمسازانی که آثارشان در بخش ویدئویی جشنواره فیلم شهر شرکت دارد به این سئوالات پاسخ داده‌اند.

دیدگاه

اثر راه یافته به  جشنواره فیلم شهر

نام کارگردان

من زیاد تلویزیون نگاه می‌کنم.، اما در‌‌ همان تعداد آثار اندکی که‌گاه و بیگاه مشاهده کرده ام، اغلب گرایش به فضاهایی شبیه به خانه‌های قدیمی و آدمهایی را دیده‌ام که انگار متعلق به ۳۰-۴۰ سال پیش‌اند. خب یک زمانی شما قرار است فیلم یا سریال تاریخی بسازید و تکلیفتان مشخص است که قصه مثلا به ۱۰۰ سال پیش باز می‌گردد وباید همه چیز رنگ و بوی‌‌ همان دوران را داشته باشد. اگرچه من معتقدم که باید به این آثار هم دید مدرن داشته باشیم تا بتواند با زندگی انسان امروزی رابطه برقرار کند. اما تصویری که از آدمهای امروزی و فضای زندگی او ارایه می‌دهیم در آن قالب‌های تمیز و پاکیزه و مرتب و اصولی که بر رفتار این آدم‌ها حاکم است تا هیچ چیز به هیچ جا برنخورد، این تصاویر پاستوریزه چقدر با زندگی مدرن امروز ما رابطه دارد؟ البته بخشی از این موضوع هم به خود شهر و مساله شهرداری برمی گردد. فکر می‌کنم برپایی چنین جشنواره‌هایی درباره شهر و مسائل شهری خیلی می‌تواند مفید باشد . اما در کنار این‌ها اتفاقاتی نیز در شهر می‌افتد که آدم را متعجب می‌کند؛ مثل ساخت وساز اینهمه آپارتمان که فضای شهر و خیابان‌ها راکاملا به هم ریخته به طوریکه در بسیاری از این خیابان‌ها دیگر رفت و آمد برای مردم شهر امکان پذیر نیست. خب این مسائل در فیلم‌های ما کمتر دیده می‌شود. یکی از دلایل آن هم این است که مدیریت ما در بخش‌های مختلف سینما به گونه‌ای است که اغلب می‌خواهند خیلی راحت و بی‌دردسر از کنار همه این مسائل بگذرند. شما می‌بینید فیلمی مثل «مرهم» ساخته علیرضا داوود‌نژاد که اینقدر موشکافانه به روابط شهری وارتباط میان دو نسل می‌پردازد، چقدر دچار مشکل می‌شود؛ تا جاییکه آن را در بخش نوعی نگاه جشنواره قرار می دهند.  نباید از نشان دادن چند تا جوان معتاد در شهر نگران باشیم ، چون این‌ها واقعیات شهر ماست. اما مدیریت وقت همواره نگاه محافظه کارانه ای به این مسائل داشته و در حالی​که با شعار بیان معضلات و پرداختن به کاستی‌ها روی کار آمد، اما دیدیم که نتیجه آن به فیلم‌هایی مثل «اخراجی ها» و آثار دیگری منتهی شد که هیچ ربطی به زندگی مردم امروز ندارند. در ‌‌نهایت اینکه وجود یک چنین جشنواره منظمی قابل اهمیت و حمایت است، اما در صورتی​که ما بتوانیم از شهرداری و عملکرد آن هم انتقاد کنیم.

دیگر تنها نیستم

محمد علی طالبی

 

گمان می‌کنم معیار جشنواره برای در نظر گرفتن شعار «شهری انسانی برای انسان شهری» تنها این بوده است که سوال ایجاد کند و این به مفهوم داشتن آثاری با مضمون این شعار نیست. در واقع جشنواره با هدفی به سوی آینده ایجاد شده است و نه نگاهی به گذشته. سوالی که جشنواره مطرح می‌کند این است که جغرافیای شهری چگونه می‌تواند در آثار سینمایی و تلویزیونی نمود پیدا کند. برخلاف جشنواره‌های گذشته؛ این شعار به قدری کلی است که انسان را در برمی گیرد و ازآنجایی​که انسان و رفتارهای انسانی در زندگی اجتماعی موضوع همه آثار نمایشی است، باید ببینیم که آیا فیلمسازان ما در آینده چنین رویکری به مضامین خواهند داشت یا نه؟. این مساله مستلزم این است که روی این شعار و ابعاد مختلف آن کار بشود. اما در نگاهی به آثاری که تا به امروز تولید شده، می‌توان گفت که عدم پرداختن به شهر و مسائل شهری  بیشتر در آثار ویدئویی نمود داشته است. در سینما عمدتا اینطور نیست. از طرفی اغلب می‌بینیم که آثار تلویزیونی با وجود اینکه در شهرستان‌ها تولید می‌شوند، اما هیچ کدام محیط شهری و هیاهوی زندگی آن جغرافیا ی خاص را ارایه نمی‌دهند. یکی از دلایلش این است که شهرهای ما دیگر ویژگی‌های منحصر به فرد و قابل ترسیمی که نشان​دهنده هویت آن شهر‌ها باشد دارا نیستند. اگر یادتان باشد در یک دوره‌ای فرماندار اصفهان استاندار خوزستان شده بود و در آن دوره تمام معماری خوزستان به آجر سه سانتی که بافت خاص معماری اصفهان است تغییر شکل داد. بنابراین ما با شهرسازی خاصی روبرو نیستیم که بتواند معرف آن شهر باشد. از طرف دیگر ما در بحث تولید با مشکلاتی مثل صدابرداری و هزینه‌های بالاو... روبرو هستیم که باعث می‌شود اغلب فیلمسازان از نماهای بیرونی و فیلمبرداری در شهر اجتناب کنند. یکی از مشکلاتی که در خصوص فیلمبرداری در خیابان وجود دارد، همه اتفاقاتی است که در پس​زمینه کادر و به عنوان زندگی روزمره مردم جاری است و اغلب به دلایلی مثل نوع پوشش و مسائلی از این قبیل قابل نمایش نیستند. مسلما بازسازی دوباره شهر هم نیازمند هزینه‌های سنگینی است و در نتیجه جامعه‌ای که ما در فیلم‌ها ترسیم می‌کنیم، جامعه‌ای نیست که خود درآن زندگی می‌کنیم و با آن روبرو هستیم.

در جست و جوی بهشت

بیژن میرباقری

به نظر می‌رسد عدم توجه به شهر و بافت شهری در آثار تلویزیونی و همینطور سینمایی در مرحله اول به راحت طلبی سازندگان این آثار برمی گردد. معمولا فیلمسازان ما راحت‌ترین فرم را برای کار انتخاب می‌کنند و من حتی دیده‌ام که‌گاه صحنه‌هایی را که باید در خیابان اتفاق بیفتد، به خاطر سختی کار به فضاهای داخلی آپارتمان تبدیل کرده‌اند. چون به هر حال کار کردن در کلانشهری مثل تهران با توجه به مشکلاتی مثل ترافیک، سر وصدا و ازدحام آدم‌ها سخت است و خیلی‌ها این سختی را به جان نمی‌خرند. بخش دوم هم این است که اساسا در فیلمنامه‌های ما توجهی به بعد فرهنگی و زندگی شهر نشینی در کلانشهر‌ها وجود ندارد و اصلا موضوع و هدف قصه‌های ما این نیست. هدف فیلمنامه‌ها فقط پشبرد قصه در فضای کمدی و درام است و کمتر به مسائل شهری که گریبانگیر ماست می‌پردازند. نمونه این مشکلات را شما در سریال «پایتخت» شاهد بودید؛ یعنی همین​که آدم‌ها پایشان را به بیرون از خانه می‌گذارند، زندگی اجتماعی آن‌ها با همه مولفه‌های خاص خودش شروع می‌شود. من فکر می‌کنم باید موضوعات ما از فضای داخل خانه‌ها بیرون بیاید و به میان مردم کوچه و بازار برود و حوادث در دل شهر و جامعه اتفاق بیفتد. مساله سوم هم این است که باید چگونه زندگی کردن در شهر و رابطه آدم‌ها با شهر و خودشان برای فیلمسازان ما اهمیت پیدا کند. اگر این اهمیت درک بشود، شهر تهران پر از سوژه‌های مختلفی است که می‌تواند دستمایه آثار زیادی قرار بگیرد.

زندگی خصوصی امیر

سیروس مقدم

تصویری که اغلب فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی و حتی فیلم‌های سینمایی از شهر و مسائل شهری ارایه می‌دهند، یک تصویر جعلی است. این مساله دو دلیل عمده دارد. اول اینکه اطلاعات فیلمساز از شهر و روابط شهری محدود و اندک است . در حالی​که به ظاهر در شهر‌ها زندگی می‌کنیم و‌زاده شهر هستیم، اما شناخت درستی از شهر نداریم. برخلاف فیلم‌های خارجی که شما مختصات بومی و جغرافیایی شهر‌ها و آداب و رسوم فرهنگی و رفتاری آدم​های یک شهر را در آن‌ها تشخیص می‌دهید؛ مثلامی بینید رفتار یک شهروند آمریکایی که در نیویورک زندگی می‌کند، کاملا با رفتار کسی که در یکی از شهرهای کوچک آمریکا نمایش داده می‌شود متفاوت است. به طوری​که حتی اگر شما آن کشور را ندیده باشید، این تفاوت‌ها را احساس می‌کنید. در فیلم​های ایرانی کمتر این اتفاق می‌افتد و کمتر فیلمی را سراغ داریم که مختصات فرهنگی و جغرافیایی شهر درآن تاثیر گذاشته باشد. داستان اکثر فیلم‌ها و سریال​هایی که در شهر تهران ساخته می‌شود در آپارتمان‌هایی شبیه به هم می گذرد و هرجا که لوکیشن قصه‌ها به شهرستان‌ها منتقل شده نیز، جز مساله لهجه، ما با تفاوت دیگری در روابط انسانی و شهری روبرو نبوده‌ایم. اما جدا از مساله کم اطلاعی فیلمساز از زندگی شهری، عامل دیگری که به این تصویر جعلی از شهر دامن می‌زند، مساله تولید است. از آنجایی که تولید فیلم درکشور ما چیزی نزدیک به صفراست، فیلمساز همواره موظف است که با کمترین هزینه و در کمترین لوکیشن‌ها فیلمبرداری کند و از آنجایی که فیلمبرداری در خیابان به دلایل مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و.. کار دشواری است، همه فیلم‌های ما به آثاری شبیه به هم بدل می‌شود که اغلب در آپارتمان‌ها می‌گذرد و تصویر دقیقی از شهر ارایه نمی‌دهد. امیدوارم روزی برسد که فیلمسازان ما شهر و مدنیت را دقیق‌تر بشناسند و از طرفی تولید به جایی برسد که از این آپارتمان‌ها بیرون بیاییم و تصویر واقعی‌تری ازشهر ارایه کنیم.

گامهای معلق

شاهرخ دلکو

 5757

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 151762

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۹:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۲/۲۹
    0 0
    man mondam shoma chera ba in jadval keshidantun inghad khodetn va khannande ro zajr midid????