۰ نفر
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۰۹:۴۴

دوستانی نگران از وضع کشور دور هم جمع می شدند تا راه چاره ای بیابند؛ کارگر زاده ای به حکیم حاکمی گفت اگر چه بار سنگین است اما حاضرم نوکری ملت و خادمی دولت کنم تا یار خاطر باشم.

· ح .ح : ما تابع رای ملتیم . اگر رای مردم را گرفتی خدا پشت و پناهت.

یکسال بعد

· ک.ز: آمده ام تا ارزشها را زنده کنم / عدالت را حاکم کنم / کرامت مردم را پاس دارم.

· ح.ح: به جثه نحیفش نگاه نکنید اراده ای پولادین دارد و مرد میدان است.

· دوستداران ح.ح در کنار ک.ز قرار گرفتند و به آب و آتش زدند.

چهار سال اول:

· ک.ز: من تنها نیستم . اگر چه حزبی ندارم اما دوستان همراهی دارم . ما با هم هستیم.

· ح.ح : دوستانت مانند تو هستند یا تو مانند دوستانت هستی؟

· ک.ز: دوستداران شما دوستان من هم هستند . دوستان من هم دوستدار شما هستند . مردم هم دوستدار شما و ما هستند.

چهار سال بعد:

· ک.ز: من خدمت می کنم / شب و روز ندارم . اما دوستان شما در راه من کار شکنی می کنند . اگر من دوست شما هستم پس مخالفان من مخالف شما هم هستند.

· ح.ح: من حجتی ندارم تا مخالفان شما را مخالفان نظام بدانم.

· ک.ز: پس صبر کن و ببین . تق / توق / بنگ / بنگ / آتش و خون / شلیک و مرگ / مرگ و مرگ بر

دو سال بعد:

· ک.ز: من همه کاره هستم / از قضا مجلس را هم می خواهم / اگر مرا می خواهید باید دوستانم را هم بخواهید/ مجلس و عدلیه باید با من هماهنگ شوند/ مخالفان من باید به هزینه نظام سرکوب شوند/ کارهای این شش سال همه تدبیر من بوده است / یا من و همه خواسته هایم یا می روم و بحران را مزمن می کنم.

· ح.ح: این تذهبون ؟ این رفتن از آن رفتن ها نیست/شما به پشتوانه تبعیت از قانون مورد حمایت بوده اید / نه به حاشیه بروید و نه از حد خود تجاوز کنید.


... این داستان کمی ادامه دارد...

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 152135

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =