برخی از ناشران،همانند انتشارات فرهنگ معاصر که امتیاز مجموعه فرهنگهای حییم را بر عهده دارند،با رصد کردن تحولات بازار و البته پیگیری جدی و شکایت از متخلفان و سارقان به ارشاد و اتحادیه ناشران،داد خود را از آنان میستانند و جلوی استمرار و ادامه تخلف آنان را میگیرند.نمونه متاخر آن ناشری بود که بعد از چاپ غیرمجاز یکی از آثار مرحوم حییم و انتشارات فرهنگ معاصر با پررویی هر چه تمامتر،کتاب را به هیئت خرید کتاب هم داده بود و جالب اینکه برادران آگاه و خبیر و خبره این هیئت هم آن را در فهرست خرید خود قرار داده و میخواستند 700 نسخه از آن را برای تزریق به کتابخانهها و مراکز فرهنگی خریداری کنند که هوشیاری ناشر(انتشارات فرهنگ معاصر)سبب شد تا این ناشر عادت کرده به آسانخواری، نتواند هم از توبره بخورد و هم از آخور. چنانکه اخیرا هم شنیدم انتشارات علمی و فرهنگیبابت سرقت یک ناشر-مترجم از رمان «گرسنه» کنوت هامسون با ترجمه مرحوم سیّار از آن مترجم و ناشر شکایت کرده است.
همه ناشران اما این گونه نیستند،به خصوص ناشری همانند انتشارات امیرکبیر که دستاندرکاران کنونی آن خود بر سفرهای پررونق نشستهاند که دیگری برایشان پهن کرده و علاوه بر انتشار بیش از دو هزار عنوان ، آثار مرجع و مهمی چون فرهنگ معین و عمید و آریانپور و مُصاحب را در کارنامه کاری خود دارد ؛آثاری که در شکلگیری هر کدام از آنها عمری صرف شده و در خاطرات استاد عبدالرحیم جعفری بنیانگذار امیرکبیر ،میتوان گوشههایی از زحمات طاقتسوزی که بر سر تالیف هر کدام از این آثار کشیده شده است را خواند و بر دستان ناشر و مولفانی با این همه همت و پشتکار بوسه تحسین زد.
به روز نکردن فرهنگ عمید و معین سبب شدهاست تا برخی ناشران که کمینکردهاند تا مهلت 30 ساله(که البته با مساعی مجلس در سال گذشته به 50 سال افزایش یافته است) به پایان برسد و آنها غارت خویش را آغاز کنند،به سراغ این آثار بروند. البته در یکی،دو سال اخیر انتشارات اشجع در کاری قابل تحسین،به روزآمد کردن فرهنگ عمید دست یازید و در مقدمه هم توضیحداده است که به چه نیت و هدفی به این کار مبادرت کرده است،اما اگر همه ناشران همانند انتشارات اشجع بودند ،باز سخنی نبود.
حتی اگر ناشری به انتشار بیغلط و پیراسته همان فرهنگ عمید قدیمی مبادرت میکرد باز هم انتقاد و اعتراضی نبود،اما مشکل این است که برخی ناشران نه از نشر و فرهنگ چیزی میدانند و نه آنکه میدانند کتاب مرجع چیست و چرا باید کتاب مرجع بیغلط باشد(نه حتی کم غلط) ؛کتابهای مرجع به دلیل مراجعه عموم برای صحت و سقم یک مفهوم، واژه یا اعلام و ... بایدبا حساسیتهای افزونتری منتشر شوند،به خصوص که این گونه آثار به دورترین نقاط کشور، از جمله روستاها و شهرهای دور افتاده میرود و مشتریانآنها هم عمدتا خریداران ناآگاهی هستند که با اعتماد به مولف کتاب آن را میخرند، اما بیخبر ازآنکه جنسی بنجل و غیرفرهنگی را ابتیاع کردهاند که نه تنها پاسخگوی نیازهای آنها نیست ، بلکه آنها را به بیراهههایی خوفناک سوق میدهد.
ناشر و کتاب فرهنگ عمیدی که مورد اشاره نگارنده است ، با کاری که کرده،دست تمامی آن ناشران را از پشت بسته است. ناشران دیگر از کار ناشران سرقت میکنند ،اما این ناشر هم از کار ناشران سرقت کرده است وهم از کار مولف(مرحوم عمید) و جالب این که نام بامسمّایی هم برای خود انتخاب کرده است که با کار و کردار رندانهاش همخوانی دارد؛«فرهنگنما»؛اسمی که خودش نیست و بسیاری گمان میکنند شبیه خودش است اما وقتی در کنه و ذات آن موجود دقت کنید ، متوجه میشوید که با یک پدیده بدلی و غیر اصیل و بنجل روبرویید ، مثل دشمن دوستنما و یا مرد زننما.
نگارنده بعد ازمقابله مقدمه این ناشر با مقدمه کتاب مرحوم عمید دریافت ،این ناشر(انتشارات فرهنگنما) کتاب مرحوم عمید را منتشر کرده و مقدمه آن مرحوم بر کتاب را هم با خط خوش نستعلیق در ابتدای کتاب به نام خود کرده و امضای خود را بر پای نوشته مرحوم عمید نهاده است.شگفتانگیز نیست؟آن هم در روز روشن.
توضیح: این نوشته روز شنبه،در روزنامه روزگار منتشر شد.
نظر شما