تهران به دنبال دوست یابی جدید در منطقه است. سیاست فعلی ایران ادامه همان سیاست ثابت ماندن ژئوپلیتیک قدرت و سیاست منطقه است

دیپلماسی ایرانی: دکتر کیهان برزگر استاد دانشگاه و رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه در هشتمین نشست از سلسله نشست های بررسی سیاست خارجی با محوریت " آمریکا و خاورمیانه"، بحث خود را به "آمریکا و بهارهای عربی" اختصاص داده و گفت:

یک بحث مقوله تفکر ایدئولوژیک آمریکا نسبت به جهان است  که در آن سیاست خارجی امریکا سعی در حکمرانی بر جهان دارد. تفکر ایدئولوژیک آمریکا به دنبال اعمال نوعی هژمونی است و  بحث حکمرانی جهانی هدف نهایی لیبرالیسم غربی است. تسلط بر جریان های فکری همواره در سیاست خارجی آمریکا وجود داشته است. تفکر لیبرالیستی مبتنی بر بوروژوازی در اواخر قرت 18 و 19 نگاه غالب بر روابط بین الملل بوده است. مارکسیست به گونه ای سعی کرد تفکر لیبرالیستی غربی را مورد نقد و چالش قرار دهد. نمونه این تقابل را در دیدگاههای ویلسون رئیس جمهوری آمریکا با انقلاب روسیه بعد از جنگ جهانی اول شاهد بودیم. با به وجود آمدن این تقابل غرب با طرح جریان استعمار زدایی در مسیر یکدست کردن جهان بر آمد. اساس این تفکر این بود که نیروهای ملی برآمده از خیزش های ملی و مردمی در نهایت به سمت غرب گرایش خواهند داشت. به دنبال آن غرب سعی کرد تا تضادهای موجود در مارکسیست را به سود خود رقم بزند. سپس مسئله تقابل مارکسیسم و امپریالیسم بوجود آمد.  اکنون ما مسائل جهان عرب را هم می توانیم در این چهارچوب تعریف کنیم. سوار شدن غرب بر موج خیزشهای ملی در منطقه با هدف ادغام جهان عرب در جریان لیبرالیسم غربی و به تبع حکمرانی جهانی با رهبری آمریکا و غرب.

موتور این تفکر لیبرالسیم غربی باز کردن فضای سیاسی و اقتصاد بازار است . در منطقه خاورمیانه هم تفکری وجود دارد دال بر بین المللی بودن این منطقه. در ایران هم این تفکر که ایران یک کشور بین المللی به نوعی ادامه این جریان است. این نوع تفکر معتقد به تسلط لیبرالیسم غربی بر جریان های سیاسی و اقتصادی جهان است. این همان تضاد میان بین الملل گراها و منطقه گراها. بین الملل گراها اساسا به تکنولوژی برتر غرب، لیبرالیسم، طبقه متوسط، فضای باز سیاسی و غیره متمرکز می شوند. در مقابل منطقه گراها بیشتر بر مفاهیمی چون امیت ملی، منافع، مبارزه برای استقلال و مخالفت با تفسیر گسترده از زور تاکید دارند.

این کارشناس مسائل خاورمیانه در ادامه می گوید: در این چهارچوب بحث مهمی وجود دارد و آن هم موضوع "بهار عرب" که چالشی برای سیاستهای حکمرانی جهانی آمریکا در منطقه خاورمیانه به حساب می آید. چالش فعلی امریکا در منطقه برقراری تعادل بین ارزش ها و منافع خود است. انقلاب هایی در منطقه در حال جریان است و واشنگتن به دنبال سوار شدن بر این جریان ها است. رئالیست های ملی گرا از منظر امریکا باید زمام امور را در کشورهای هدف انقلاب همچون مصر، لیبی، سوریه، و حتی بحرین بر عهده بگیرند. البته در جهان عرب  همچنان میل به ارزش های غربی در سطح نخبگان، ساختارهای سیاسی-اقتصادی، فضای مجازی، ورود به دانشگاه های غربی و غیره وجود دارد. مساله اما مقاومت حکومت ها در درون خاورمیانه است.

 تضاد اصلی در اینجا یک دست کردن دنیا و مقاومت هایی که در منطقه انجام می گیرد و البته می تواند به نفع لیبرالیست ها هم پیش برود. البته برخی مقاومت ها هم مانند جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. به همین دلیل شدید ترین فشارها برای منزوی کردن ایران در جریان است. چین هم در گذشته با این مساله روبه رو بود و این کشور همچنان به نوعی با تفکر لیبرالیسم غربی در تضاد است اما به سازش مورد نظر خود هم با آن رسیده است .

کیهان برزگر در ادامه جبهه های تعریف شده در منطقه که پس از بهار عربی ایجاد شدند؛ آنها را به سه دسته تقسیم کرد. نخست، نیروهای طرفدار امریکا عربستان سعودی و  اسرائیل. عربستان سعودی در حوزه مدیریت سیاست خارجی در منطقه فوق العاده بازیگر قدرتمندی است. ابزارهای عربستان عبارتند از منابع مالی، لابی گسترده در سطح منطقه ای و جهانی و استفاده از ایدئولوژی. ریاض شاید بازیگر جذابی برای منطقه نباشد اما توانست در یک دهه اخیر موفق عمل کند که نمونه آن بحران عراق است که ایاد علاوی در انتخابات پارلمانی عراق یعنی کشوری که اکثریت شیعه را دارد  توانست حزب نخست باشد. عربستان پشت پرده می توانند موفقیت های بسیاری را به نام خود ثبت کند. شاید عربستان تهدیدی امنیتی برای ایران نباشد اما می تواند با لابی های خود قدرتمند عمل کند. این کشور توانست  بحران بحرین را هم حداقل در کوتاه مدت به نفع خود کنترل کند. برخی دیدگاهها در غرب وجود دارند که شاید در گذار زمان  ریاض به ناچار در تقابل با واشنگتن قرار گیرد. مهم ترین چالش امریکا بحث های مربوط به ارش های دمکراتیک و حقوق بشر ریاض است. اما بنظرم به هر حال این دو کشور در چهارچوب ساختار همکاری های استراتژیک خود به تقویت روابط ادامه خواهند داد.

اسراییل: زمانی که اسراییل انقدر قدرتمند باشد و اعراب ضعیف آنقدر ضعیف، معمولا گفته می شود که صلحی بین دو طرف صورت نمی گیرد. رژیم صیهونیستی همیشه سعی در استفاده حداکثری از مسائل را دارد. با این همه در شرایط فعلی واشنگتن به دنبال کاستن از مطالبات اسراییل و به نتیجه رساندن مذاکرات صلح است. این رژیم از اصلی ترین بازندگان تحولات جهان عرب است چرا که اتحادهای خود را با بسیاری از دوستان قدیمی از دست داده و همین مساله می تواند منجر به امتیاز دهی نسبی این رژیم شود.   

 دوم، نیروهای میانه رو، مصر و ترکیه: مصر بازیگری بسیار مهم است. چالش اصلی آمریکا نوع حکومت آتی در مصر است. در زمان مبارک، ائتلاف هایی که با غرب انجام گرفت نقش مصر را در منطقه به حداقل ترین سطح رساند. بازگشت مصر به صحنه معادلات منطقه ای به معنای بازتعریف نقش این کشور در مناقشه اعراب و اسرائیل است. مصر جدید در جهان عرب به روزهای طلایی خود باز می گردد. امریکایی ها به دنبال بحث های رئالیستی و ملی گرایی در مصر هستند و در این مسیر تمام تلاش خود را می کنند که مصر در چهارچوب نظم مد نظر  آمریکا حرکت کند. ایران هم در این مسیر سعی کرد تا به سرعت با مصر روابط دیپلماتیک برقرار کند که تاکنون صورت نگرفته است.

ترکیه: بعضی معتقدند که ترکیه بازنده تحولات جهان عرب است. اینها اعتقاد دارند سیاست "مشکلات را به صفر رساندن" ترک ها با تحولات لیبی و سوریه و موضع گیری ترکیه با چالش جدی روبه رو شده  است. تعادل بین ارزش ها و منافع چالشی جدی برای حزب عدالت و توسعه در میانه انقلاب های عربی بوجود آورده است. ترک ها چندان به بشار اسد امیدوار نیستند اما همچنان اولویت خود را در چهارچوب انجام اصلاحات در حکومت موجود می دانند. البته افکار عمومی هم با ورود مهاجران سوری به ترکیه حساس شد. نقش ترکیه به عنوان بازنده یا برنده بسیار اهمیت دارد. از سوی دیگر، با ورود مصر به صحنه معادلات صلح، این کشور می تواند جایگزین مناسبی برای دیدگاههای میانه رو در منطقه باشد. این مسئله می تواند چالشی برای نقش ترکیه باشد. البته ترکیه با موضع گیری سریع سعی کرده تا از تحولات موجود در جهت ایفای نقش منطقه ای خود حداکثر بهره را ببرد.

سرانجام نیروهای مخالف، ایران و سوریه: بازیگری ایران در تحولات به نوعی خنثی بوده است. ایران می توانست فعال تر از این عمل کند. دولت فعلی ایران به دنبال حفظ رابطه با اعراب است و از تنش زدایی پرهیز می کند. تهران به دنبال دوست یابی جدید در منطقه است. سیاست فعلی ایران ادامه همان سیاست ثابت ماندن ژئوپلیتیک قدرت و سیاست منطقه است. اما این موضع ایران چالش ها و فرصت هایی را به دنبال داشته است. چالش ها از این منظر که در حوزه خلیج فارس بحث توازن قوا مطرح است و قدرت یابی بازیگری به نام عربستان به نفع منافع ملی ایران نیست. مثلا اگر ایران در بحرین موضع فعال نداشته باشد نقش آن چندان دیده نخواهد شد. در مورد سوریه نیز باید صبر کرد و دید تحولات به چه سمتی سوق می یابد. مطمئنا آمریکایی ها حداکثر فشارها را بر سوریه به منظور تغییر حکومت این کشور یا حداقل تغییر سیاستهای این کشور در منطقه وارد خواهند کرد.

کیهان برزگر بحث پایانی را به تلاش غرب به حفظ هژمونی جهانی اختصاص داده و می گوید: کاری که امریکا انجام می دهد بازتعریف روابط با نیروهای ملی جدید است که از میانه انقلاب ها بیرون آمده اند. امریکایی ها برای حکومت های آتی در مصر، تونس، لیبی، بحرین، سوریه و حتی عربستان سعودی برنامه دارند. آنها به دنبال اجرای حکمرانی جهانی با محوریت لیبرالسم غربی در خاورمیانه هستند و البته که مقاومت ها هم ادامه دارد و ریشه چالش های جدیدی در منطقه خواهد بود.

کد خبر 158774

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 12 =