۰ نفر
۱۳ دی ۱۳۸۷ - ۱۱:۲۳

مصاحبه با دکتر مهدی ذاکریان

محمد امین خرمی- بیش از 400 شهید و 2000 زخمی حاصل تازه ترین اقدامات رژیم اسرائیل در سرزمین فلسطین بوده است. کشتاری که طی شش دهه مناقشه در این منطقه بی ساقه است. کشتار مردم غیر نظامی غزه توسط اسرائیل در کنار عدم اقدام قاطع قدرت های بزرگ و کشورهای عربی به منظور متوقف کردن این رژیم به یک تراژدی انسانی تبدیل شده است.

با دکتر مهدی ذاکریان، مدیر گروه اسراییل شناسی مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه و رئیس انجمن ایرانی روابط بین الملل، در مورد اقدامات اخیر اسرائیل، عکس العمل کشورهای غربی و عربی نسبت به این اقدامات و آینده منطقه گفتگویی انجام داده ایم. دکتر ذاکریان معتقد است عدم اقدام قاطع کشورهای غربی در متوقف نمودن اسرائیل به این دلیل است که این رژیم در واقع ستون امنیتی غرب در منطقه محسوب می شود؛ کشورهای عربی نیز به دلیل اینکه نمی توانند حماس را تحت نفوذ و کنترل خود داشته باشند، ترجیح داده اند این گروه را در مقابل اسرائیل تنها بگذارند. 

به نظر شما اسرائیل از حمله به نوار غزه و مواضع نیروهای حماس چه اهدافی را دنبال می کند؟
ما در روابط بین الملل با مشکل عمده ای که مواجه هستیم این است که دانشمندان روابط بین الملل در کشورهای جنوب نمی توانند با کارگزاران سیاست و روابط بین الملل ارتباط منطقی و خوب و صمیمانه ای برقرار کنند. این سؤالی را که شما از من می پرسید شاید در گذشته ده ها بار دیگر خبرنگاران در موضوعات مشابه از من پرسیده اند. در قضیه جنگ 33 روزه هم این سؤال مطرح بود که چرا اسرائیل بیروت را مورد حمله قرار داد؛ چرا قانا بوجود آمد؛ آن همه کشتار و آن همه عملیات ددمنشانه که توسط اسرائیل انجام شد؛ چرا در الخلیل این همه کشتار از سوی اسرائیلی ها صورت گرفت؛ چرا غزه در محاصره قرار می گیرد. بارها و بارها من به این پرسش پاسخ دادم. ما در روابط بین الملل برای هر کشوری چیزهایی را مقدس می دانیم. یعنی دانشمندان روابط بین الملل وقتی کشورها را بررسی می کنند و مورد مطالعه قرار می دهند، برای هر کشوری یک خط قرمز یا یک هسته و  بنیانی را مهم می دانند. به عنوان مثال برای امریکایی ها پرچم امریکا و قانون اساسی امریکا مقدس است. در امریکا هر کس می خواهد وفاداری خودش را به جامعه امریکا نشان بدهد، سوگندش به قانون اساسی و پرچم امریکا است. برای هلندی ها پاسداشت از خاک و محیط زیست مهم است، برای سوئدی ها سکولاریسم خیلی مهم است. برای بعضی از کشورهای عربی به طور مثال امیر، یا شیخ یا خلیفه ممکن است مهم باشد.

برای اسرائیلی ها آن چیزی که بسیار اهمیت دارد امنیت و دوام است، چرا که این ها روند طبیعی ملت سازی را پشت سر نگذاشته اند. دهه 1920 یکدفعه مهاجرت افزایش پیدا کرد و منجر شد به اینکه در سال 1948 در سازمان ملل با لابی هایی که انجام دادند به نتیجه برسند و یک کشور تشکیل دهند. بنابراین دو موضوع اساسی برای اسرائیل بقا و امنیت است. وقتی این بقا و امنیت اسرائیلی ها مورد تهدید قرار بگیرد، آن ها به طور خودکار با کسانی که این دو موضوع را هدف قرار داده اند، برخورد می کنند.

موضوع اهداف اسرائیل در حمله به نوار غزه کاملا روشن است، اسرائیل به دنبال تضعیف و نابودی حماس است. همه ما آگاه هستیم که حماس یک حرکت مردمی و یک نظام مردمی است. در انتخاباتی که برگزار شد حماس بیشترین آراء را به دست آورد و در فرآیندی کاملا دموکراتیک به قدرت رسید؛ ناظران انتخاباتی هم از اتحادیه اروپا بودند. اما اسرائیل در حال حاضر همین دولت بوجود آمده از این فرآیند دموکراتیک را مورد حمله قرار می دهد؛ چرا، فقط به خاطر بقا و امنیت.

 بنابراین اسرائیل در راستای حفظ بقا و امنیت خود دست به این چنین کشتاری می زند. اگر به طور مثال نگاهی داشته باشیم به کشور پاکستان، می بینیم که در چنین شرایطی نظامیان هستند که مسائل را پیش می برند. آیا در اسرائیل هم می توان بین سیاستمداران و نظامیان این چینن تمایزی تعریف کرد؛ آیا این چنین اقداماتی را باید متوجه نظامیان اسرائیل دانست؟
این اقدامات حاصل هم اندیشی کارگزاران اسرائیل است. اینطور نیست که در جامعه اسرائیل نظامیان خارج از مدار سیاستمداران عمل کنند. این یک هم اندیشی کلانی است که در جامعه اسرائیل وجود دارد و به طور ویژه، من این را عنوان می کنم، به طور ویژه حتی نظامیان اسرائیل یاد گرفته اند اگر خواسته ای دارند، در مدار سیاست و قانون، خواسته های خود را دنبال کنند. به همین خاطر آقای شارون به مقام نخست وزیری ارتقاء پیدا می کند که اهداف خودش را جلو ببرد یا می بینیم که آقای شائول موفاز وارد مدار سیاست می شود. در سیستم اسرائیل اینطور نیست که اگر نظامیان بخواهند اهداف خود را جلو ببرند یا با سیاستمداران اختلاف نظر داشته باشند، دست به کودتا بزنند، مثل ترکیه یا پاکستان.

در جامعه اسرائیل همانند نظام های سیاسی پیشرفته دنیا تصمیم گیری در حوزه سیاست های دفاعی، امنیتی و خارجی تحت تاثیر مؤلفه های متفاوت و متعددی است که عبارتند از کارگزاران نظام، نمایندگان پارلمان، احزاب، افکار عمومی، نظامیان و دانشمندان و دانشگاهیان، رسانه ها و گروه های ذینفع. در جامعه ای مانند اسرائیل نظامیان برای اینکه بتوانند مؤثر واقع شوند، وارد این مدار می شوند؛ یعنی می آیند به طور مثال در پارلمان یا همان کنیست یا در حوزه احزاب فعالیت می کنند تا به نتیجه می رسند و این به معنی این نیست که تصمیم گیری را فقط نظامی ها بر عهده داشته باشند.

البته این نکته را هم نباید فراموش کنیم که اسرائیل را نباید با کشورهایی مانند امریکا یا سوئد مقایسه کرد. نباید تصور کرد که جامعه اسرائیل یک جامعه غیر نظامی است. اسرائیل از هنگام پیدایش همیشه در حال جنگ بوده است. در منطقه ای قرار دارد که تمام کشورهای پیرامونی، همه از دشمنان آن هستند. این را نباید فراموش کنیم که ماهیت نظامی سیاسی آن هم حتی یک ماهیت کابینه جنگ است. می دانید که تمام شهروندان اسرائیلی دائم به خدمت و عضوی از ارتش هستند و خودشان به صورت داوطلبانه برای شرکت در جنگ اقدام می کنند چرا که معتقدند این وظیفه آن ها است.

این ویژگی پنهان کابینه اسرائیل را نیز نباید فراموش کرد، در عین اینکه ویترین، یک ویترین سیاسی است و نمای بسیار زیبایی از سیاست را می بینید، یعنی فکر می کنید دموکراسی، انتخابات، حزب، کنیست، افکار عمومی، گروه های ذینفع، دانشمندان و گروه های فکری وجود دارند اما در واقع همه این ها در بطن خود دارای یک ماهیت میلیتاریستی به صورت پنهان هستند و این غیر قابل انکار است.

در رابطه با حوادث اخیر عملکرد دو گروه از کشورها قابل بررسی است. از یک سو  بی تفاوتی کشورهای غربی و عدم اقدام قاطع از سوی آن ها را می بینیم و از سوی دیگر سکوت دولت های عربی. دیدگاه شما در رابطه با رویکرد این دو گروه چیست؟
اگر به انتخاب زمان حمله توسط اسرائیل دقت کنیم می بینیم که در فاصله زمانی 25 دسامبر تا 5 ژانویه این اتفاق می افتد که زمان تعطیلات بین المللی برای دنیای مسیحیت است. از طرفی آغاز ماه محرم هم هست، یعنی تعطیلات کشورهای عربی. زمانی این حملات اسرائیل صورت گرفته که با تعطیلی دنیا روبرو شده است. به عبارتی باید اذعان کنیم زمانی این اتفاقات می افتد که افکار عمومی دنیا عملا تعطیل است و در وضعیت ویژه ای قرار دارد. نکته بعدی هم وضعیت بحران های اقتصادی و مالی بین المللی است که این فرصت را برای افکار عمومی دنیا از بین برده است که بتواند به مسائل انسانی بیشتر فکر کنند و بیشتر تعامل نشان دهند. من به ضرس قاطع می گویم که بدترین حملات و جنایات در این ده روز اتفاق خواهد افتاد.

آگاه هستید که در کشورهای باختر زمین، بیشتر تصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها مبتنی بر فشارها و خواسته هایی است که از سوی افکار عمومی این کشورها صورت می گیرد. اگر کارگزاران سیاسی این کشورها بدون توجه به افکار عمومی کشورشان بخواهند در زمینه مسائل بین المللی عمل کنند، هیچ چیزی غیر از دیدگاه ها و برداشت های ماکیاولیک را برای نظام بین المللی دیکته نخواهند کرد. بنابراین نوع نگاه آن ها نسبت به مناطقی که قربانی خشونت و جنگ می شوند براساس چیزی جز منافع ملی و سود و فایده برای کشور خودشان نیست. اگر هم بخواهند زمانی عملیات های انسان دوستانه ای انجام دهند، زمانی این کار را می کنند که تحت فشار افکار عمومی خود باشند. با این مقدمه ای که در ارتباط با افکار عمومی در ابتدا گفتم، در حال حاضر چنین فشاری طبیعتا نمی تواند صورت بگیرد.

حال ممکن است این سؤال پیش بیاید که حتی اگر جهان در این وضعیت نبود، یعنی تعطیلات نبود، مسئله بحران مالی بین المللی نبود و افکار عمومی هم فشار می آورد، آیا اقدام مؤثر صورت می گرفت؟ این پرسش، پرسشی کلیدی است. پاسخ اینکه در چنین صورتی نهایت فعالیت کشورهای غربی در زمینه بازدارندگی اسرائیل بوده است نه در زمینه تنبیه و مجازات اسرائیل؛ یعنی اجازه می دهند مدتی سرکوب کند بعد می گویند دیگر کافی است، سرکوب کردی، الان دیگر کافی است. نوع نگاه به این شکل است. برای اینکه اسرائیل سوپاپ اطمینان و در راستای منافع کشورهای غربی در منطقه خاورمیانه است.

 در رابطه با کشورهای عربی چطور؟
کشورهای عربی نگران دو موضوع هستند، یکی موضوع بقای کارگزاران سیاسی و حاکمان سیاسی کشورهای خاورمیانه است و دیگری قدرت نیافتن گروه های اسلامگرای غیر همسو با آنان مانند حماس. به همین دلیل اگر افکار عمومی مصر، بحرین، اردن، عربستان سعودی و غیره درگیر مسائل مربوط به اسرائیل و کشتار هم مسلکان، هم کیشان، هم زبانان و هم دینان خود باشد، دیگر متوجه حاکمان سیاسی وقت نخواهد بود. این را فؤاد جرجس می گوید. او می گوید، تا زمانی که دشمنی به نام اسرائیل وجود دارد، افکار عمومی متوجه حاکمان اقتدارگرا و دیکتاتور منطقه نخواهد شد.

نکته دوم اینکه باید دید حملات علیه کیست، علیه حماس است. بنابراین موضع اعراب در اینجا در برابر حماس است. در جنگ 33 روزه هم همینطور، نسبت به حزب الله بود. این است که کشورهای عربی آن ها را تنها می گذارند. یعنی اگر حمله به کشور سوریه بود برای آن ها فرق می کرد، چون نگران پازل هایی هستند که چیده می شود؛ ممکن است کشور بعدی اردن باشد، بعدی مصر باشد. اگر حمله به حزب الله است از نظر آن ها مشکلی نیست اما اگر حمله بخواهد به تمام لبنان باشد، آن ها واکنش نشان می دهند. اعراب تا اندازه ای نگران نفوذ و حضور خود هستند. نفوذ و حضور اعراب در میان حزب الله و حماس نفوذ و حضور محدودی است. بنابراین دل های آن ها زیاد علاقه مند نیست که مانع اقدامات اسرائیل شوند. بنابراین می بینیم که کشورهای عربی هم در جنگ 33 روزه و هم در مورد غزه اقدام قاطعی انجام نمی دهند.

آن سوپاپ اطمینانی که از آن صحبت کردید، یعنی اسرائیل به عنوان سوپاپ اطمینان کشورهای غربی،  به چه معنی است؟
ببینید هر کشوری منافعی دارد، هر کشوری دارای دیدگاه ها و نگرش هایی است. ستون هایی باید وجود داشته باشند که بتوانند آن دیدگاه ها و آن منافع را حفظ کنند. ترکیه ستون ایدئولوژیک، فکری و فرهنگی باختر زمین است. یعنی غرب بنا به ملاحظات ایدئولوژیک و فرهنگی این ستون را حفظ می کند. ترکیه جامعه ای است که قصد دارد نشان بدهد برای تحول منطقه خاورمیانه باید به سمت غربی شدن و وسترنیزاسیون رفت.

ستون دیگری که منافع ایالات متحده و باختر زمین را تامین می کند، اسرائیل است و این ستون، ستون امنیتی و میلیتاریستی است. اسرائیل پایگاه امنیتی غرب در منطقه است که در حال کنترل چندین موضوع است. یکی موضوع کشورهای غیر دوست است. یعنی اگر قرار باشد کشور غیر دوستی دست به اقدامی بزند اسرائیل با آن برخورد می کند. نکته دیگر در این زمینه برخورد با رادیکالیسمی است که آن ها می گویند؛ یعنی همان بنیادگرایی و اسلام گرایی. مسئولیت برخورد سخت افزاری با این مسئله را هم اسرائیل بر عهده دارد. در این راستا اسرائیل متوسل به ترور می شود مانند آنچه در مورد عماد مغنیه یا شیخ احمد یاسین رخ داد. کشورهای باختر زمین امروز نمی آیند عملیات ترور را هم انجام بدهند. این وظیفه ای است که اسرائیل در حال انجام آن است.

 بنابراین شما معتقدید حمایت از اسرائیل در راستای منافع ایالات متحده قرار می گیرد. پس چه نقشی را باید برای لابی های قدرتمند یهودی در امریکا قائل شد که دولت این کشور را برای حمایت از اسرائیل تحت فشار قرار می دهند؟
در حقیقت تعاملی دو جانبه بین ایالات متحده و اسرائیل وجود دارد. ثروت در دست یهودیان امریکا است، رسانه ها  در دست یهودیان و صهیونیست های امریکا است؛ نیوزویک و رویترز رسانه های مهمی هستند. دو کتاب نوشته شده است یکی با عنوان دلبستگی دیوانه وار و دیگری با عنوان ایالات متحده و دولت اسرائیل. این دو کتاب به همین بحث می پردازند و سروصدای زیادی هم ایجاد کردند. نویسندگان این کتاب ها مطرح می کنند که این ها در واقع یک کشورند و هیچ تفاوتی ندارند و این ها با هم اتحاد و ائتلاف دائمی دارند. زاویه منافع آن ها یکسان است. امنیت ایالات متحده به حضور اسرائیل در منطقه وابسته است، و پیشرفت و ضمانت فعالیت صهیونیست ها متکی به حمایت ایالات متحده است.

 فراتر از بحث کشورها، بحث شورای امنیت سازمان ملل پیش می آید. در قبال اقدامات اسرائیل، آیا این شورا به وظایف اصلی خود عمل کرده است؟
ببینید شورای امنیت نهادی نیست که به دنبال عدالت باشد، دیوان دادگستری بین المللی نیست. شورای امنیت است، وقتی بحث امنیت پیش می آید، پای سیاست به میان کشیده می شود، نه عدالت. در این شورا چه کشورهایی دارای حق وتو هستند؟ پنج کشوری هستند که هیچ کدام از آن ها هیچ اشتراک منافعی با حماس و حزب الله ندارند. طبیعی است که تنها عاملی که می تواند برای اقدام شورای امنیت انگیزه باشد عامل انسانی است. خوب متاسفانه شورای امنیت هم یک شورای انسانی نیست، بلکه یک شورای سیاسی است. من فکر می کنم شورای امنیت اقدام قابل توجهی را انجام ندهد اگر هم قطعنامه ای صادر کند تنها خواهان پایان یافتن درگیری ها خواهد بود.

 در رابطه با طرح صلح اعراب یا همان طرح زمین در برابر صلح چه فکر می کنید، آیا این طرح در نهایت عملی خواهد شد؟
زمین در برابر صلح طرح سنتی و دائمی اعراب است و من فکر می کنم مشکل اصلی خود اسرائیل است. کدام یک از سرزمین ها را ترک کرده است؟ مشکل عدم پذیرش اسرائیل است. زمانی که آناپولیس برگزار شد من گفتم این یک عکس یادگاری بیش نیست. آن موقع بعضی ها با این گفته من شدیدا مخالفت کردند. من معتقدم این مسئله باید به صورت ریشه ای حل شود. حتی اگر اسرائیل می پذیرفت که سرزمین را بدهد تا صلح بدست آید، باز هم این اتفاق نمی افتاد.

در این زمینه من بحثی را مطرح کردم با عنوان عدالت انتقالی که در برگیرنده تکنیک های متعددی است. این نظریه البته در سال  2004 مطرح شده است. عدالت انتقالی می گوید، به طور مثال در جنگ ایران و عراق، صدام به مناطق شهری ایران حمله کرد و مثلا در منطقه گیشای تهران خانه ای مسکونی را مورد هدف قرار داد و در این حادثه 40 کودکی که برای جشن تولد در آنجا جمع شده بودند کشته شدند، در حال حاضر درست است که دو کشور در صلح و آرامش به سر می برند، اما خلبانی که این اقدام را انجام داده و فرماندهی که این دستور را صادر کرده بایستی محاکمه شوند.

 یا دولت عراق بایستی عذرخواهی کند یا به طور مثال همانند آنچه در مورد نازیسم در آلمان اتفاق افتاد بایستی موزه ها یا یادمان هایی در آن منطقه ساخته شود تا آن افراد بعدها شرمنده این اقدام باشند. این را عدالت انتقالی گویند. در موضوع فلسطین این چیزها پیش بینی نشده بنابراین به نتیجه نمی رسد. بازگشت سرزمین صرفا صلح را بوجود نمی آورد، عدالت انتقالی هم باید وجود داشته باشد. یعنی ضمن اینکه جبران مادی می کنید جبران معنوی هم بکنید.

 پس در نهایت چه سرنوشتی را برای این مناقشه ای که شش دهه است ادامه دارد پیش بینی می کنید؟
دولت خودگردان که بیشتر خواسته های جامعه بین المللی و اسراییل را پذیرفت اما اسرائیل هنوز دولت خودگردان را به عنوان state نپذیرفته است. هنوز اسراییل به همان تعهدات اسلو و وای ریور و شرم الشیخ و بسیاری دیگر از تعهداتی که داده عمل نکرده است. هیچ ضمانت دیگری هم نیست حتی اگر هفت دهه، هشت دهه دیگر هم بگذرد این اتفاق بیافتد. بعید می دانیم اسرائیلی ها حتی سیستم دو دولت را به سادگی بپذیرند. در چنین وضعیتی چگونه می توان در انتظار آرامش در منطقه بود؟ من فکر می کنم تا زمانی که عدالت در این منطقه مورد توجه قرار نگیرد، این منطقه همواره دستخوش درگیری و نزاع خواهد بود.

 یعنی همان عدالت انتقالی؟
نه صرفا عدالت انتقالی. عدالت در زمینه سیاسی، عدالت انتقالی بحثی در رابطه با قربانیان حقوق بشر و حقوق بشردوستانه است. وقتی می گوییم عدالت یعنی داشتن یک دولت، یک سرزمین و یک پرچم و از همه مهم تر دارا بودن یک حاکمیت موثر. به هر حال آینده روشنی را برای این منطقه نمی بینم.   

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1660

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =