پیشروی این سیاست به گونه ای بوده که مقابله با آن به ضرورتی آشکار برای متولیان پژوهشهای تاریخی در جبهه انقلاب اسلامی تبدیل شده است.
تطهیرکنندگان:
سلطنت طلبان و بهائیهای داخل و خارج ایران که سالهاست دست خود را از مواهبی که در عصر پهلوی داشتند کوتاه می بینند اصلی ترین بازیگران پروژه تطهیر پهلوی هستند که با کتاب نویسی، خاطره نویسی، بیوگرافی نویسی و بهره گیری از ظرفیتهای رسانه ای هدف خود را پیش می برند. از سوی دیگر؛ روشنفکران که معمولاً با صدای بلند خود مانع از شنیدن سایر صداها می شدند و می شوند نیز به دلیل ناکامی های خود در جمهوری اسلامی اینک همانگونه که سعید حجاریان گفت به این نتیجه رسیده اند که: «شاه اصلاح پذیر بود.» بنابراین حالا انگیزه ای برای مقابله و همهمه در مقابل صدای تطهیرکنندگان پهلوی ندارند و اگر همراه نباشند لااقل سکوت همدلانه ای با اهالی این پروژه دارند.
در کنار این گروههای اصلی، مشاهده میشود که بعضاً افرادی سازمان نایافته شامل ناراضیان از وضعیت اقتصادی و کسانی که آزادیهای اجتماعی موجود را کافی نمی بینند نیز عمدتاً تحت تاثیر موج تبلیغات رسانه ای تطهیرکنندگان پهلوی، به صورت پراکنده در شبکه های اجتماعی به بازنشر محتواهایی جذاب اما کم عمق در راستای تطهیر پهلوی اقدام میکنند.
آسیب شناسی عملکرد جبهه انقلاب:
اشتباهات و ساده انگاریهای سیاستگذاران عرصه تاریخ نویسی جبهه انقلاب اسلامی از جمله عوامل مهمی است که منجر به غلتاندن مخاطبان پژوهشهای تاریخی به سوی جبهه تطهیرکنندگان پهلوی شده است.
از جمله ی این سیاستهای غلط، می توان به نقض آشکار بیطرفی در روایت تاریخ توسط تاریخ نگاران جبهه انقلاب اسلامی اشاره کرد. هر چند در عالم واقع، بیطرفی واقعی، چیزی بیش از شعار و ژست نیست اما تاریخ نگاران جبهه انقلاب، از همین شعار و ژست هم خود را محروم کرده و به گونه ای عمل میکنند که گویا نتیجه مطالعه تاریخی موضوع مورد نظرشان از قبل معلوم است و فقط باید برای نشان دادن آن نتیجه، شواهد و اسناد سازگار را دستچین کرد و اسناد ناسازگار را نادیده گرفت. حال آنکه بدیهی ترین روش برای روایت تاریخ، کنار هم قرار دادن اسناد و شواهد و تحلیل آنها برای کشف موضوع و در نهایت دریافت نتیجه است تا از آن طریق به فهم صحیح از حقیقت تاریخ دست یافت. ناگفته پیداست که تلاش برای فهم صحیح از حقیقت تاریخ نه تنها موجب جلب همدلی و اعتماد مخاطب است بلکه مانع از بروز اشتباهات تکراری در مسیر انقلاب اسلامی میشود.
یکی از دلایل دیگری که موجب رویگردانی مخاطب از تاریخ نگاران جبهه انقلاب اسلامی و غلتیدن او به سوی تطهیرکنندگان پهلوی میشود مربوط به نوع نگاه مطلق انگارانه ما به شخصیتها و وقایع تاریخی است. این رویکرد منجر به آن شده که کار متولیان پروژه تطهیر پهلوی برای جذب مخاطبان راحتتر شود. فی المثل اگر درباره شیخ فضل اله نوری کتاب یا فیلم و سریال تولید میکنیم به مصداق «و ما رأیت الا جمیلا» حتی یک نقطه خاکستری هم در زیست سیاسی او نمی بینیم. درست است که شیخ فضل اله مجتهد اول پایتخت بود و تضاد بسیاری از منور الفکران با اسلام و نقش آفرینی مرموز بابیها و بهائیها در نهضت مشروطه ملت ایران را زودتر از دیگران دریافته بود اما یاد کردن او از محمدعلیشاه مستبد تحت عنوان «سلطان اسلام پناه» و حمایت از به توپ بستن مجلس توسط قزاقها و تشبیه آن گلوله ها به سنگ پرندگان ابابیل، قطعاً جای توجیه و لاپوشانی ندارد.
در طرف دیگر ماجرا اگر رضاخان را دستمایه نگارش کتاب یا ساخت فیلم و سریال میکنیم او را تماماً سیاه نشان میدهیم گویا او هیچ نقطه روشنی در عملکرد سیاسی، نظامی و اجرائی خود نداشته و در مقابل، کسانی که رضاخان در تضاد با آنها قرار داشته را تبدیل به فرشته و قهرمان میکنیم ولو آنکه آن افراد بر هم زننده وحدت ملی و سرزمینی ایران و اهل زد و بند با بیگانه باشند. شاهد این مثال، میرزا کوچک خان است که زمانی از تز اتحاد اسلام زیر سایه خلافت عثمانی دفاع میکرد غافل از آنکه ما این خلافت را ادامه همان خلافت جور میدانستیم و از همین رو 400 سال با آن در جنگ و رقابت ملی، مذهبی و هویتی بودیم. از سوی دیگر، میرزا خود را مرید لنین و رهرو انقلاب اکتبر روسیه میخواند تا جایی که برای اثبات این مدعا، ایالتی از ایران را جدا و جمهوری شوروی گیلان را با نماد پرچم سرخ و با همکاری احسان اله خان آنارشیست و کمونیست هایی همچون حیدرخان عمواغلی و سیدجعفر پیشه وری تاسیس کرد. با این اوصاف ما تنها به این دلیل که رضاخان و فضل اله زاهدی بر شورش و تجزیه طلبی او نقطه پایان گذاشتند با فیلمها و کتابهایمان، میرزا کوچک را بدل به قهرمانی ملی کرده ایم که شأنی در حد یک قدیس پیدا کرده.
در جبهه مقابل اما تاریخ نگار تحلیلگری همچون صادق زیباکلام را داریم که با نوشتن کتاب «رضاشاه» ، مدعی میشود که رضاخان بدون حمایت و اطلاع انگلیسیها کودتا کرده و فرمانده کل قوای قزاق و وزیر جنگ و نخست وزیر و نهایتاً شاه شده (علیرغم اعتراف خود انگلیسیها از جمله ژنرال آیرونساید به کشف رضاخان برای فرماندهی کودتا). حرف غیرمستند زیباکلام برای مخاطب تاریخ معاصر تا اینجای کار آنقدر جذاب از آب درآمده که کتاب او بارها زیرزمینی تجدید چاپ شده و سریعاً در پیاده روهای خیابان انقلاب به فروش میرسد و البته دلیل اقبال به چنین آثاری چندان پنهان نیست.
اولاً جریان روشنفکری همانگونه که گفته شد صدایی دارد بسی بلند.
ثانیاً شبکه توزیع کالاهای فرهنگی آنها دیرپاست و همچنان قویتر از شبکه نوپای توزیع آثار جریان انقلاب است که در چند سال اخیر با برآمدن مجمع ناشران انقلاب اسلامی تا حدودی سازمان یافته تر شده است.
ثالثاً زیباکلام و امثال او از گرفتن ژست بیطرفی غافل نیستند. زیباکلام ایراد اصلی رضاشاه که همان برآمدن او به کمک انگلیسی هاست را انکار میکند اما همزمان برای خالی نبودن عریضه از بی توجهی وی به دمکراسی و آزادی سیاسی انتقاد میکند تا در کنار میخ یکی هم به نعل زده باشد.
رابعاً زیباکلام و زیباکلامها و کل اهالی و ابواب جمعیِ خواسته و ناخواستۀ پروژه تطهیر پهلوی میدانند که «المظلوم محق» و بر اساس همین قاعده با انگشت گذاشتن بر مطلق انگاری و بیطرف نبودن آشکار تاریخ نگاران جبهه انقلاب، کار خود را پیش میبرند و کار طرف مقابل را به سهولت، بی اعتبار و خالی از عنصر حقیقت جلوه میدهند.
این موارد نشانگر آن است که ما برای مقابله با تحریف تاریخ معاصر و تطهیر پهلوی در قدم اول نیازمند آسیب شناسی شیوه کار خود هستیم تا مانع از حرکت راحت پروژه بگیران مذکور شویم.
تببین سیاستهای انقلاب با تامل در تاریخ دیروز و امروز جهان:
پس از آسیب شناسی، ما نیازمند مقایسه سیاستهای جمهوری اسلامی با تجارب موفق مشابه در دنیا هستیم. بارزترین سیاست ایران در سالهای پس از انقلاب، تجربه و سیاست مقاومت در مقابل دشمن بوده که این سیاست را به جنبشهای متحد خود در منطقه نیز تسری داده است. توفیق این سیاست با نگریستن به تاریخ جهان و آشنایی با احوال ملل مختلف خاصه ملتهایی که تجربه جنگ و مقاومت را از سر گذرانده اند میسر میشود. تجربه مقاومت شوروی در نبرد استالینگراد و همینطور تجربه مقاومت کابینه جنگ انگلیس به رهبری چرچیل در جنگ دوم جهانی بارزترین نمونه هایی هستند که نیازمند تشریح، بازخوانی و مداقه بیشتر تاریخ نویسان جبهه انقلاب هستند تا یادآور شویم که مقاومت برساخته و خاص نظام جمهوری اسلامی نیست بلکه در همه جای دنیا سلاحی ملی و میهنی است که بدون آن امکان زیست و حضور در جهان نه وجود داشته و نه وجود خواهد داشت، برای تبیین بهتر این موضوع، راه اندازی نهضت سفرنامه نویسی به نحو موثرتری فرصت تبیین سیاست مقاومت در ایران را با نگاه به نمونه های خارجی فراهم میکند. البته باید توجه داشت که مطالعه و تدوین متون تاریخی صرفاً برای تنبه و آگاهی بخشی به مردم نیست بلکه زمامداران سیاسی کشور نیز با دسترسی به متون تدوین شده توسط تاریخ نویسان انقلاب، امکان بهتری برای فهم و عمل صحیح سیاسی مییابند.
مطالعه تطبیقی عملکرد پهلوی با سایر سلسله های حکومتی:
یکی از سیاستهای تطهیرکنندگان پهلوی، انجام مطالعه تطبیقی این دودمان با سلسله قاجاریه است که در وابستگی و بی کفایتی در تاریخ ایران کم نظیر بوده است حال آنکه هیچگاه مطالعه تطبیقی با سلسلهای همچون صفویه در دستور کار آنان قرار نمیگیرد زیرا نتیجه از پیش مشخص است. صفویه بعنوان حکومتی قوی و مستقل و با تکیه بر میراث ملی و مذهبی و استفاده از قدرت نظامی خویش و نیز بر اساس دیپلماسی واقع بینانه و همچنین انجام ائتلافهای نظامی و اقتصادی، انسجام مذهبی، ملی و سرزمینی ارزشمندی را برای ایران به ارمغان آورد از همین رو طبیعی است که تطهیرکنندگان پهلوی نسبت به تاریخ صفوی بی توجه باشند اما مع الاسف مشاهده میشود که مطالعه و پژوهش تاریخ نویسان جبهه انقلاب نیز درباره صفویه به نحو غیرقابل توجیهی و شاید متاثر از تخریب های علی شریعتی علیه آن، به شدت مغفول و مهجور مانده است.
سخن آخر:
برای مقابله با قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران راهبردهای مختلفی در جبهه دشمن در دستور کار قرار گرفته است، جنگ اقتصادی با اهرم تحریم، جنگ نظامی با حمله به مواضع متحدین ایران در خاورمیانه، جنگ سیاسی با تلاش در جهت منزوی سازی ایران در خارج و تلاش برای مشروعیت زدایی از حاکمیت در داخل، جنگ هویتی با تحریک تمایلات قومیتی در کشور و در نهایت جنگ روایت با تحریف تاریخ معاصر و تطهیر حکومت پهلوی.
در چنین جنگ تمام عیاری، نقش مورخان و اهل قلم به اندازه دیپلماتها و نظامیان و ... اهمیت می یابد از همین رو حضور پرقدرت در این عرصه و تجدید نظر آسیب شناسانه در سیاستهای پیشین تاریخ نویسی، ضرورتی انکار نشدنی تلقی میشود که هر روز تاخیر در اجرای آن کمک به پروژه تطهیر پهلوی است.-
دانش آموخته دکتری مسائل ایران
samadmoqadam@gmail.com
نظر شما