استفاده از نثری ساده، روان و دگرگون متناسب با شخصیتهای خلقشده و بهرهگیری از مصطلحات عوام فقط چند ویژگی از نوشتههای دهخدا در «چرند و پرند» است که در نگاه اولیه به چشم میآید. درباره این یادداشتها مقالات و کتابهای گوناگونی تاکنون به چاپ رسیده که اهل تحقیق با آنها آشنایند.
آنچه در پی میخوانید اولین مطلب دهخدا از همین سلسله مطالب است که در تاریخ هفدهم ربیعالاخر 1325 هجری قمری در شماره اول از دوره اول «صوراسرافیل» با امضای «دخو» چاپ شده است.
***
بعد از چندین سال مسافرت هندوستان و دیدن ابدال و اوتاد و مهارت در کیمیا و لیمیا و سیمیا الحمدلله به تجربه بزرگی نائل شدم و آن دوای ترک تریاک است. اگر این دوا را در هریک از ممالک خارجه کسی کشف میکرد ناچار صاحب امتیاز میشد؛ انعامات میگرفت؛ در همه روزنامهها نامش به بزرگی درج میشد اما چکنم که در ایران قدردان نیست!!!
عادت طبیعت ثانویست. همینکه کسی به کاری عادت کرد دیگر به این آسانیها نمیتواند ترک کند. علاج منحصر به این است که به ترتیب مخصوصی به مرور زمان کم کند تا وقتی که به کلی از سرش بیفتد.
حالا من به تمام برادران مسلمان غیور تریاکی خود اعلان میکنم، که ترک تریاک ممکن است به اینکه اولاً در امر ترک جازم و مصمم باشند. ثانیاً مثلاً یک نفر که روزی دو مثقال تریاک میخورد روزی یک گندم از تریاک کم کرده دو گندم مرفین به جای آن زیاد کند و کسی که ده مثقال تریاک میکشد روزی یک نخود کم کرده دو نخود حشیش اضافه نماید و همینطور مداومت کند تا وقتی که دو مثقال تریاک خوردنی به چهار مثقال مرفین و ده مثقال تریاک کشیدنی به بیست مثقال حشیش برسد. بعد از آن، تبدیل خوردن مرفین به آب دزدک مرفین و تبدیل حشیش به خوردن دوغ وحدت، بسیار آسان است.
برادران غیور تریاکی من در صورتی که خدا کارها را اینطور آسان کرده چرا خودتان را از زحمت حرفهای مفت مردم و تلف کردن این همه مال و وقت نمیرهانید.
ترک عادت در صورتی که به این قسم بشود موجب مرض نیست و کار خیلی آسانی است و همیشه بزرگان و متشخصین هم که میخواهند عادت زشتی را از سر مردم بیندازند همینطور میکنند.
مثلاً ببینید واقعاً شاعر خوب گفته است که عقل و دولت قرین یکدیگرست. مثلاً وقتی که بزرگان فکر میکنند که مردم فقیرند و استطاعت نان گندم خوردن ندارند و رعیت همه عمرش را باید به زراعت گندم صرف کند و خودش همیشه گرسنه باشد ببینید چه میکنند.
روز اول سال، نان را با گندم خالص میپزند. روز دوم در هر خروار یک من تلخه، جو، سیاهدانه، خاک اره، یونجه، شن مثلاً مختصر عرض کنم، کلوخ، چارکه و گلوله هشت مثقالی میزنند.
معلوم است در یک خروار گندم که صد من است، یکمن ازین چیزها هیچ معلوم نمیشود. روز دوم دو من میزنند. روز سوم سه من و بعد از صد روز که سه ماه و ده روز بشود صدمن گندم صد من تلخه، جو، سیاهدانه، خاک اره، کاه، یونجه و شن شده است، در صورتی که هیچکس ملتفت نشده و عادت نان گندم خوردن از سر مردم افتاده است. واقعاً که عقل و دولت قرین یکدیگر است.
برادران غیور تریاکی من البته میدانید که انسان عالم صغیرست و شباهت تمام بعالم کبیر دارد یعنی مثلاً هرچیز که برای انسان دست میدهد ممکن است برای حیوان، درخت، سنگ، کلوخ، در، دیوار، کوه و دریا هم اتفاق بیفتد و هرچیز هم برای اینها دست میدهد برای انسان هم دست میدهد چراکه انسان عالم صغیر است و آنها جزو عالم کبیر.
مثلاً این را میخواستم بگویم همانطور که ممکن است عادتی را از سر مردم انداخت همانطور هم ممکن است عادتی را از سر سنگ و کلوخ و آجر انداخت چراکه میان عالم صغیر و کبیر مشابهت تمام است. پس چه انسانی باشد که از سنگ و کلوخ هم کم باشد.
مثلاً یک مریضخانهای حاجشیخ هادی مجتهد مرحوم ساخت. موقوفاتی هم برای آن معین کرد که همیشه یازده نفر مریض در آنجا باشند. تا حاجی شیخ هادی حیات داشت مریضخانه به یازده نفر مریض عادت کرد. همین که حاجی شیخ هادی مرحوم شد طلاب مدرسه به پسرش گفتند ما وقتی تو را آقا میدانیم که موقوفات مریضخانه را خرج ما بکنی. حالا ببینید این پسر خلف ارشد با قوت علم چه کرد.
ماه اول یک نفر از مریضها را کم کرد. ماه دوم دو تا. ماه سوم سه تا، ماه چهارم چهار تا و همینطور تا حالا که عده مریضها به پنج نفر رسیده و کمکم به حسن تدبیر، آن چند نفر هم تا پنج ماه دیگر از میان خواهند رفت. پس ببینید که با تدبیر چطور میشود عادت را از سر همه کس و همه چیز انداخت. حالا مریضخانهای که به یازده نفر عادت داشت بدون اینکه ناخوش بشود عادت از سرش افتاد چرا برای اینکه آن هم جزو عالم کبیر است و مثل انسان که عالم صغیرست میشود عادت را از سرش انداخت.
دخو
28/242
نظر شما