زینب کاظمخواه: بیستم مهرماه در تقویم رسمی کشورمان روز حافظ شیرازی است، شاعری که با گذشت قرنها هنوز دیوانش در گوشه خانههایمان هست.
پرویز خائفی شاعری است که اخیرا مجموعه مقالات او درباره حافظ در قالب کتاب «مجمع پریشانی» منتشر شده است. به بهانه روز حافظ با این شاعر شیرازی به گفتوگو نشتیم.
پرویز خائفی شاعری است که اخیرا مجموعه مقالات او درباره حافظ در قالب کتاب «مجمع پریشانی» منتشر شده است. به بهانه روز حافظ با این شاعر شیرازی به گفتوگو نشتیم.
شعر حافظ چه ویژگیهایی داشته که بعد از گذشت قرنها همچنان مانده است؟
اصولا در قرن هشتم، حافظ یکی از استثناهای آن قرن بود. اصلا خود قرن هشتم به خاطر وجود حافظ یک قرن استثنانی است، زیرا حافظ و بعد سعدی بنای ادب بلند پایهای را گذاشتند و حافظ با بهرهگیری از اندیشه سعدی بنای بزرگتری را گذاشت و محدودیتهای تفکر سعدی را او جهانی کرد. به این دلیل قرن هشتم با حافظ متجلی شده و از این جهت استثنایی در روزگارمان است که هنوز ما از قرن هشتم بهرهبرداری میکنیم.
از سوی دیگر اگر بخواهیم شعر حافظ را بررسی کنیم، به این نتیجه میرسیم که گرچه شعر او تغزلی است، اما اندیشههای بشری در آن نهفته است. همه میدانیم که تاگور شاعر هندی و گوته شاعر آلمانی از مریدان حافظ هستند و این عظمت حافظ را نشان میدهد، حتی شاعران دیگر که با محدوده ترجمه با او آشنا میشوند، عظمت او را در مییابند.
درباره غزلهای عاشقانه حافظ او هم از معشوقی زمینی حرف میزند و هم معشوقی آسمانی که عدهای بر این باورند منظور حافظ معشوق آسمانی بودهاند، نظر شما در این باره چیست؟
او در غزل غیر از اندیشههای فخیم اندیشههایی را ارایه میکند که محدوده زمان خود نیست و چشماندازهای دور از خود را مطرح میسازد. مسائلی چون سرنوشت انسان یا حالات و عکسالعملهای بشری در شعرهای او گنجانده شده، اما درباره بحث معشوق در غزلیات حافظ میتوان گفت سه زن در اشعار حافظ هست، یکی زنی که محبوب است مثل شعر «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند، دیگری زنی که معشوق و الهام بخش اوست و یکی هم همسرش بود که از بین رفت.
مرگ همسر و پسرش اثرات زیادی روی او میگذارد و این تاثیر را میتوان در شعرهایش دید، اما چیزی که مهم است توجه حافظ به سرنوشت ازلی و ابدی بشری است. او دردهای بشری را درک میکند. امیرمبارزالدین آدم سفاکی بود و بعد از کشتن ابواسحاق پادشاه ادبدوست آن دوره بر تخت نشست. حافظ در غزلهایش میگوید: «دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند/ پنهان خورید باده که تعزیر میکنند / ناموس عشق و رونق عشاق میبرند / عیب جوان و سرزنش پیر میکنند»
مرگ همسر و پسرش اثرات زیادی روی او میگذارد و این تاثیر را میتوان در شعرهایش دید، اما چیزی که مهم است توجه حافظ به سرنوشت ازلی و ابدی بشری است. او دردهای بشری را درک میکند. امیرمبارزالدین آدم سفاکی بود و بعد از کشتن ابواسحاق پادشاه ادبدوست آن دوره بر تخت نشست. حافظ در غزلهایش میگوید: «دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند/ پنهان خورید باده که تعزیر میکنند / ناموس عشق و رونق عشاق میبرند / عیب جوان و سرزنش پیر میکنند»
حافظ رنج عظیمی از عکسالعملهای سبعانهای که امیرمبارزالدین داشت میبرد که نتیجه آن غزلهایی میشود که از زیباترین غزلهای اوست.
چه چیز باعث میشود مردم به حافظ تفال بزنند؟
یکی از چیزهای مهم در حافظ این است که میگویند پیر حافظ خواجوی کرمانی است و یا پیری است که او وابستگی دینی به او داشته است. او هیچگاه غافل از دردهای بشری نشد و به این جهت شعرش ماندگار شده است. این تفالی که به حافظ میزنند نتیجه همان است که در شعر او هم غم و هم شادی هست. از جنبه خرافی که بگذریم بلاخره حافظ تنوع اندیشه دارد و باعث میشود عدهای به او تفال بزنند و بر اساس آن تصمیم بگیرند.
به نظر شما تا چه حد میتوان از حافظ برداشت امروزی داشت؟ ضمن این که در طول سالها محققان و پژوهشگران مختلف هر کدام با دیدگاه خود تفسیرهایی از شعر حافظ داشتهاند. به نظر شما هر فردی از دیدگاه خود میتواند تعبیر تازهای از اشعار این شاعر داشته باشد؟
30 سال بعد از مرگ حافظ، محمد گلاندام که از دوستان نزدیک او بود، اولین بار دیوان او را جمعآوری میکند. اگر او این کار نمیکرد معلوم نبود این غزلها میماند یا نه. علامه قزوینی هم در مقدمه کتابش به این موضوع اشاره کرده که محمد گلاندام هر وقت با حافظ قدم میزد میگفت اجازه دهید این غزلها را جمعآوری کنیم، ولی او نمیگذاشت غزلهایش جمعآوری شوند.
30 سال بعد از مرگ حافظ دیوانی از او چاپ میشود و تا امروز هر کس از دیدگاه خود حافظ را تفسیر کرده است. مثلا دیوان حافظ به کوشش علامه قزوینی با دیوانی که ناتل خانلری گردآوری کرده تفاوتهایی دارد، اما به نظر من متن علامه قزوینی هنوز بهترین نسخه است. جامع بودن سخن او سبب میشود افراد در زمانهای مختلف برداشتهای متفاوت از اشعار او داشته باشند.
30 سال بعد از مرگ حافظ دیوانی از او چاپ میشود و تا امروز هر کس از دیدگاه خود حافظ را تفسیر کرده است. مثلا دیوان حافظ به کوشش علامه قزوینی با دیوانی که ناتل خانلری گردآوری کرده تفاوتهایی دارد، اما به نظر من متن علامه قزوینی هنوز بهترین نسخه است. جامع بودن سخن او سبب میشود افراد در زمانهای مختلف برداشتهای متفاوت از اشعار او داشته باشند.
در این نکته که حافظ از مسلک صوفیان فاصله داشته شکی نیست، اما آنچه از شعرهای او بر میآید این است که او به عرفان نظری گرایش داشته است. از منظر شما عرفان و تصوف از دیدگاه این شاعر چه تفاوتهایی باهم داشتهاند؟
عرفان و تصوف در زمان حافظ به صورت ریاکاری در آمده بود و بسیاری به تصوف و عرفان تظاهر میکردند. حافظ اندیشههایی داشت که خرافات نبود، در واقع اعتقاداتش جز ذات او است. او به سوءاستفادهای که از عرفان و تصوف میشد انتقاد میکرد. حافظ به عرفان متظاهرانه اعتقاد نداشت بلکه به عرفان عملی اعتقاد داشت.
از نظر او عارف یعنی کسی که خدا را می شناسد و به او نزدیک است. او با عرفان زلال میشود و این موضوع را در شعر خود را نشان میدهد. تصوف هم برای او همینطور است. اگر حافظ به تصوف و عرفان گرایش دارد، به عرفان و تصوف خالص اعتقاد دارد. او عرفان را در حدی دوست دارد که معرفت را در حد جهانبینی درک میکند. حافظ عارفی است که با مردم زندگی میکند. او آسمانی نیست بلکه زمینی است. او در خاک شیراز زندگی میکرد و از زندگیاش بهره انسانی میگیرد. او از مشکلات مردم آگاه بود، در نتیجه غزلی که میسراید درباره انسان و دردهای بشری است. او در 15 سالگی حافظ قرآن بود و بعد که با متصوفان آشنا میشود، درس میخواند و کمالات انسانی را یاد میگیرد. باید پذیرفت او بر اساس دانشی که میآموزد شعرمیگوید نه بر اساس الهامات.
از نظر او عارف یعنی کسی که خدا را می شناسد و به او نزدیک است. او با عرفان زلال میشود و این موضوع را در شعر خود را نشان میدهد. تصوف هم برای او همینطور است. اگر حافظ به تصوف و عرفان گرایش دارد، به عرفان و تصوف خالص اعتقاد دارد. او عرفان را در حدی دوست دارد که معرفت را در حد جهانبینی درک میکند. حافظ عارفی است که با مردم زندگی میکند. او آسمانی نیست بلکه زمینی است. او در خاک شیراز زندگی میکرد و از زندگیاش بهره انسانی میگیرد. او از مشکلات مردم آگاه بود، در نتیجه غزلی که میسراید درباره انسان و دردهای بشری است. او در 15 سالگی حافظ قرآن بود و بعد که با متصوفان آشنا میشود، درس میخواند و کمالات انسانی را یاد میگیرد. باید پذیرفت او بر اساس دانشی که میآموزد شعرمیگوید نه بر اساس الهامات.
در ارتباط با این بیت حافظ که میگوید «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین برنظر پاک خطاپوشش باد» تفسیرهای مختلفی وجود دارد. برخی «پیر ما» را خواجوی کرمانی خواندهاند و برخی دیگر شیخ جام. این پیر هیچکس جز وجود درونی خود حافظ نیست.
اگر بخواهیم سیر تفکر حافظ را بر اساس شعرهایش بررسی کنیم، او چه سیری را گذرانده و با چه تغییراتی مواجه شده است؟
به نظرم نمیتوان غزلهای او بر اساس سالهای سن او تفکیک کرد. از 500 غزلی که از او مانده شاید 10 غزل سست داشته باشد و بقیه شعرهای او قوی بوده و معلوم است که با پشتوانه دانشی که داشته آنها را سروده است. او شاعری بود که علاوه بر آشنایی با تصوف و عرفان با علم نجوم هم آشنایی داشت به نظرم من تقسیمبندی شعرهای حافظ بر اساس سن و سال اشتباه است، چرا که او در پیری عاشقانهترین غزلهایش را گفته و نمیتوان سیر تفکر او را بر این اساس دستهبندی کرد که شعرهای او با دوران پیریاش تفاوت دارند.
58244
نظر شما