این سکانس چیزی بود از جنس سکانس معروف «آش و شکلات» در سریال «آقازاده» یا سکانس «پریدن از پنجره» در سریال «پدر». حامد عنقا که تجربه نگارش دو سریال قبلی را برعهده داشته اینبار از فرصت کارگردانی خود هم نهایت بهره را برد تا کمی بیشتر خطوط قرمز مرسوم را به چالش بکشد اما به محاق سانسور هم سر نخورد! اما یکی از نکات مهم درباره این سکانس، نه این بازی فرمی برای عبور از چالش سانسور که منطق محتوایی آن در خط داستان است. یکی از ویژگیهای قابل توجه و تأملبرانگیز سریال «گناه فرشته» به چالش کشیدن مخاطبان در هضم منطق رفتاری کاراکترها است. از همان قسمت ابتدایی که شاهد مراجعه شبانه فرشته با دستانی خونآلود به کلانتری بودیم، در هر قسمت هر یک از شخصیتهای سریال، کنشها و واکنشهایی داشتهاند که بارها مخاطب را شوکه کردهاند. به گونهای که در مواردی این احساس به مخاطب دست میدهد که گویی با جماعتی روانپریش مواجه است. براساس این گزاره میتوان تکتک شخصیتهای سریال را از اصلیترینها تا فرعیترینها مورد بازخوانی و واکاوی قرار داد اما آنچه احتمالا در قسمت اخیر و مشخصا در مقدمات منتهی به سکانس جنجالی بیشتر جلب توجه میکند، تحلیل روانکاوانه، شخصیت فرشته است. دختری برخاسته از طبقه آسیبپذیر جامعه که برای امرار معاش، حاضر به کار در منزل یکی از متمولین میشود و حالا به جرم قتل همان فرد ثروتمند، در چند قدمی چوبه دار قرار گرفته است. او در نقطهای که گویی حتی انگیزهاش برای استمداد از دیگران را هم از دست داده بود، ناگهان با فرشته نجاتی مواجه میشود. فرشتهی فرشته، کسی نیست جز حامد تهرانی. وکیلی کارکشته و معتبر در عرصه پروندههای کلان اقتصادی که به پشتوانه همین حرفه، از طبقات برخوردار در جامعه محسوب میشود و اتفاقا زندگی نسبتا موفقی را هم با همسر و دخترش سپری میکند. در چنین شرایطی چقدر دلبستگی مفرط فرشته به حامد، میتواند معقول باشد؟ آن هم نه یک دلبستگی کودکانه و از سر تفنن، دلبستگیای با رنگ و لعاب «عشق» که سرانجام به «وصال» هم منتهی میشود.
اشاره کردیم که سریال با یک رفتار غیرمنتظره از سوی فرشته، یعنی مراجعه شبانهاش به کلانتری آغاز شده بود و در مسیر روایت شاهد رفتارهای غیرمنتظره و حتی حرصدرآور دیگری از این کاراکتر هم بودیم. به یاد بیاورید سکانس معروف فریادهای حامد تهرانی در دادگاه را، آنجا که او در مقام وکیل تمام حیثیتش را به میان آورد تا بلکه حکم اعدام را لغو کند اما فرشته ناگهان زبان به اعتراف باز میکند! حالا این دختر جوان، که قهرمان محوری داستان «گناه فرشته» هم محسوب میشود، در اقدامی جنونآمیز و تنها چند روز مانده به اجرای حکم اعدام، به اصرار حامد تهرانی را به وصال خود میخواند و برای ملاقات شرعی با او، سر از پا نمیشناسد. اینها ریزهکاریهایی است که شاید هضم آن در مواجهه نخست برای مخاطب چندان ساده نباشد و بیشتر شبیه به یک شیطنت برای حاشیهسازیهای فرامتنی به نظر برسد، اما در واقع حکایت از محاسبهای از سوی فیلمنامهنویس دارد. باید دید حامد عنقا، در پس این جنس مهندسی روانی کاراکترهایش، قرار است چه سرانجامی را برای آنها رقم بزند؟
نظر شما