اما سوال این است که این نوع کاهش نرخ ارز تا کجا باید ادامه پیدا کند؟ ضرورتی که ما را به اینجا رساند که هدفمند کردن یارانهها را مطرح کنیم، این بود که دیدیم قیمت هر بشکه نفت 80 دلار است و ما میتوانیم روزانه حداکثر دو میلیون بشکه نفت خام را صادر کنیم. مقدار صادرات نفت مشخص است و هزینههای ما نیز مشخص است و مثلا میزان بنزین و گازوئیل و گوشتی هم که واردات میکنیم مشخص است. اگر جمعیت ما به حدود 90 میلیون برسد این وضع قفل میشود و بنابراین نمیتواند جواب بدهد. به همین دلیل، ما ناچار شدیم به اقتصاد آزاد برگردیم. اگر میخواهیم اقتصاد آزاد داشته باشیم باید ارزش افزوده خودمان را صادر کنیم. یعنی مواد اولیه را بیاوریم و آن را به کالای قابل عرضه در بازار تبدیل کنیم و این تفاوت را با عنوان ارزش افزوده صادر کنیم.
تکلیف ما هنوز روشن نشده است که آیا ما میخواهیم مواد خام بفروشیم یا نه. آمار صادرات و واردات کشور ما نشان میدهد که متوسط قیمت یک کیلو گرم کالای صادراتی ما در حدود 40 سنت است ولی قیمت یک کیلو گرم کالای وارداتی ما یک دلار و 26 سنت است. پس میبینید که چه شکاف بزرگی وجود دارد بین ارزش کالای صادر شده که خام فروشی است با ارزش کالای وارد شده ما که کالای صنعتی و آماده مصرف است. معنای این فاصله این است که اقتصاد ما مشکل دارد. مشکل آن هم این است که سود ما در تولید پایین است و این نرخ پایین هم سرمایه جذب نمیکند. ما به جای اینکه به نرخ ارز بپردازیم باید به این مسائل توجه کنیم. فضای کسب و کار ما مشکل دارد. وقتی که فضای کسب و کار دچار مشکل است یعنی نرخ بازده سرمایه در آن پایین است، کسی نمیآید در اینجا سرمایهگذاری کند. حتی ایرانیهایی که صاحب سرمایه هستند، سرمایه خود را به جایی میبرند که بازدهی سرمایه بالاتر باشد.
به هر حال، شرایط کسب و کار ما مساعد نیست. کار مفید یک ایرانی در حد 30 دقیقه در هشت ساعت روز کاری است. معنی آن این است که کارفرما پول هفت ساعت و نیم دیگر را هم پرداخت میکند و این هزینه روی هزینه تمام شده تولید اضافه میشود ولی در ازای آن دریافت و درآمدی نداریم. این نشان دهنده شاخصهای بهرهوری ماست که پایین است. اگر کسی صاحب سرمایه باشد اول به فکر این است که پول خود را به کجا ببرد که سود بیشتری کسب کند و امنیت هم داشته باشد و بعد عرق ملی به عنوان اولویت سوم مطرح میشود. طبیعی است که به جایی میرود که فضای کسب و کار بهتری دارد. ما باید این فضای کسب و کار را اصلاح کنیم. آنچه که درد ما بود، نمایندگان تحقیق کردند و گزارش دادند که چیزی حدود 18 درصد کل واگذاریهای شرکتهای دولتی به بخش خصوصی واقعی واگذار شده است. یعنی اصل 44 فشل شد و به قول مولوی، شیر بییال و دم و اشکم از آن بیرون آمد و چیزی به اسم اقتصاد ملی افزوده نشد. در ابتدا که اصل 44 را اعلام کردند ما به عنوان فعالان بخش خصوصی با سینه فراخ از این موضوع استقبال کردیم و گفتیم که این انقلاب اقتصادی است. اما به گونهای عمل شد که انتظارات ما برآورده نشد.
نظر شما