*بیستم مهرماه روز حافظ است و به همین مناسبت مراسم حافظخوانی و موسیقی در محافل و مجالسی در سراسر ایران برپا میشود. من توفیق انس دیرینه و عمیق با حافظ نداشتهام ولی حدود بیست سال پیش با جوانی همسفر بودم که فقط دیوانی از او را به همراه داشت و میگفت هر زمان که دچار دلمردگی میشود سوار بر اتوبوس مسیر طولانی تهران تا شیراز را میپیماید تا به نشاط و آرامشی مجدد دست یابد. آن زمان بود که دریافتم چه ذخائری در فرهنگ این سرزمین نهفته است.
* اما به نظر میرسد که در ایران ما همچنان در کمند حافظ، سعدی، مثنوی و شاهنامهخوانی گرفتار ماندهایم. درست است که توجه به این مواریث فرهنگی در جامعه و محافل و مجالس آن بسیار است ولی این نمیتواند غایت بهرهگیری ما از این سرمایههای فرهنگی محسوب شود. به طور مثال در جامعهای که به شدت از وجود آفات برداشت دینی همچون اجبار و تظاهر رنج میبرد، در کشوری که هویت ملی دچار مناقشه بوده و به نسلهای آتی منتقل نمیشود، در سرزمینی که همچنان با برخی خوانشهای قشری و تنگنظرانه از خدا و دین مواجهیم و ... این حافظ، سعدی، فردوسی و مولوی هستند که میتوانند با پشتوانه نفوذ عمیق خود در فرهنگ مردمان این مرزوبوم، راهی به سوی تحقق جامعهای انسانیتر و اخلاقیتر بگشایند.
*همه اینها هم در گرو حرکت به سوی خوانشهایی از سنت در افق مدرنیته است. به عبارت سادهتر باید حافظ و سایر سرمایههای فرهنگی کشور را به روزگار امروزین خود بیاوریم و از آنها درمانی برای دردهای خود بجوییم. ظریفی میگفت غربیان اگر چه امروز بسیار مدرناند ولی فوق العاده سنتی نیز هستند! دلیلاش هم ایناست که بر خلاف بیاعتنایی بسیاری از کشورها به میراث فرهنگی خود، در دوران پس از رنسانس به گذشته خود بازگشته و آن را در افق امروز و آینده روایت کردهاند.
* گواهاش هم عبارت از بازخوانیهای متعدد از فلاسفه یونان همچون افلاطون و ارسطو و همچنین حکمای قرون وسطی از جمله آگوستین و آکویناس میباشد. اما به نظر میرسد ما نتوانستهایم در این مسیر گامهای بلندی به سوی بازخوانی تاریخ خود در افق امروز و نیازهای آن برداریم. از همینرو همچنان گفتمان غالب جامعه ما توجه مراسمی و مناسکی به گذشته خویش است. اگر تا دیروز زیر کرسیهای قدیمی تفالی به حافظ میزدیم امروزه در کافی شاپها چنین میکنیم.
* این نشان میدهد که ما هنوز چندان از جای خود نجنبیدهایم. هنوز به تاریخی بودن مسائل خود و ضرورت خوانش جدید از گذشته پی نبردهایم. هنوز هم توجه به سنت را با توقف در سنت اشتباه میگیریم. و همین است که اگر چه زمانه ما دگرگون شده است، هنوز هم مسائل ما تکرار دوران گذشته هستند. بنابراین به نظر میرسد لازمه جستوجوی راهی برای خروج از وضع پرآسیب کنونی که شباهتهایی با زمانه حافظ نیز دارد نیازمند حرکت به سوی آمیزش افقهای امروز و دیروز ماست. خوانشهایی از سنت که میتواند هم گذشته ما را معنادار سازد و هم آینده ما را استوار!
اقتباس: از کانال نویسنده
بیشتر بخوانید:
چرا انقلاب ۵۷ برای ایرانیان دموکراسی نیاورد؟
زنان چگونه به کابوس اقتدارگرایان تبدیل می شوند؟ / دمکراسی سازی با الگوی زنان تربیت کننده کودکان پرسشگر
صولتی: مسئولان خواهان نقد سنت برای گره گشایی نیستند / تمدن سازی نیازمند نظام نقد است
چرا حکومت در ایران از حل مسائل ناتوان است؟
موانع اجتماعی رشد علم در ایران!
216216
نظر شما