زینب کاظمخواه: فریدون فریاد زمستان سال گذشته آمد ایران تا کتابهایی که ترجمه کرده بود و شعرهایی که سروده بود را بدهد ناشر برای چاپ. در همان روزهای سر د زمستانی او مهمان خبرآنلاین شد تا از شعر و شاعریاش بگوید. (اینجا)
نمیشود گفت که تازهترین کارها حالا آنها آخرین آثاری هستند که از او باقی ماندهاند، این شاعر مهاجر ایرانی شانزده بهمن ماه در آتن در سن 62 سالگی درگذشت و قرار است همان جا هم به خاک سپرده شود.
نمیشود گفت که تازهترین کارها حالا آنها آخرین آثاری هستند که از او باقی ماندهاند، این شاعر مهاجر ایرانی شانزده بهمن ماه در آتن در سن 62 سالگی درگذشت و قرار است همان جا هم به خاک سپرده شود.
فریدون فریاد سال ها بود که رفته بود یونان، اما همانجا هم شاعریاش را ادامه داد، دوست یانیتس ریتسوس بود برای سالها، حتی این شاعر پرآوازه یونانی مقدمه یکی از کتابهایش را هم نوشته بود. فریاد میگفت دوست ندارد شعرش اسیر کوسهها شود. میگفت برای این ترجمه نمیکنم که کتاب چاپ کنم و به فروش برسانم برای او ترجمه شعر جستجوگری بود تا ببیند که دیگران در شعر چه کردهاند و شعر او با دیگران چه فرقی دارد، همین چیزها بود که او را به موازات سرایش شعر به سمت ترجمه کشاند.
او سالها در یونان زندگی کرده بود، اما خود را شاعری ایرانی میدانست، با درختها فارسی حرف میزد و درختان هم با همان زبان به او پاسخ میدادند.
او اعتقاد داشت که نیما تحت تاثیر یک شاعر بلژیکی بوده است. تحول در شعر نوی ما، ادامه منطقی شعر کهن ما نبوده است، در واقع شعر نوی ما ادامه غیرمنطقی شعر کهن ما بوده است. اگر بخواهیم مثالی برای ادامه منطقی شعر کهن بزنیم، شعر سیمین بهبهانی است که دقیقا تحول را از شعر و پوست و خون شعر کهن گرفته است و این با تحول نیما کاملا فرق دارد. در شعر نیمایی، مدل، صد درصد شعر غرب بوده است. ولی ساختن اوزان نیمایی امتیازی است که او داشت. ساختار شعری او از درون عروض فارسی به وجود آمده و او دقیقا این را میدانست این کار را کرد که شعر خود را استحکام ببخشد تا نگویند که او از شعر کهن یکسره بریده است. شعر شاملو نوع دیگری است، شعر این شاعر نوع به سامان رسیدهای از گرتهبرداری از شعر غرب و به خصوص فرانسه با نگاهی به نثر کهن خودمان است.


فریاد میگفت که امروز شعر ما دچار نوعی تشتت و آشتفتگی است در واقع نوعی گرتهبرداری و رونوشت از شعرهای ترجمه است، اگر شعرهای چند چهره نامآور را بررسی کنیم، میتوان ردپای آنها را در شعر ترجمه پیدا کرد.
او شاعری بود که میگفت همه چیز روی من تاثیر میگذارد؛ هر چه خوانده و شنیده است. به دنبال این بود که نحوه اجرای این شعرها چیست که اوی شاعر ایرانی را وادار میکرد که شعرهای آن شاعر را ترجمه کنم. اما این که چرا به عنوان شاعر خوب معرفی نشد، بر این باور بود که شعر ترجمه اغلب به کوسه درندهای شبیه میشود که به آدم هجوم میآورد و تویی که شاعر هستی و ترجمه میکنی ممکن است هستی و هویت شعر خود را از دست بدهی. این کوسه گاهی به تنه شعر تو حمله میکند، گاهی به دست و گاهی به دنده آن حملهور میشود و بخشی را با خود میبرد و توی شاعر باید مواظب باشی که به سر شعر تو حمله نشود و تو را منهدم و نابود نکند. چون به ترجمه علاقه داشت این دغدغه و اضطرابش بوده که شعرش را از دست ندهد.
او خود را بیشتر شاعر می دانست تا مترجم، دلگیر بود از اینکه او را بیشتر به عنوان مترجم میشناسند تا شاعر، تاسفاش برای این بود که در شعرش میتوانست برای نسل جوانی که آمد و بعدها به وسیله دیگران به نوعی دچار تشتت شد؛ الگوی بهتری باشد. علت دیگر این بود که کتابهای ترجمه او زودتر در آمدند و بیشتر مورد توجه قرار گرفتند.
او خود را شاعر ایرانی و در عین حال جهانی میدانست. او به زبان یونانی شعر گفته و دوستان شاعر و منتقدان تشویقاش کردند که باز هم به این زبان بنویسد؛ ولی او با اولین تجربهها کنارکشید چرا که نمیخواست شعرش درگیر آسیب دیگری به نام شعر زبان دیگر شود. او نمیخواست دو کوسه داشته باشد؛ کوسه ترجمه و کوسه آسایش زبان بیگانه. برای او یک شاعر واقعی شاعر زبان مادری بود، میگفت نمیدانم شاعران دیگری که به زبان غیرمادری خود شعر گفتهاند، چقدر احساس ندامت داشتهاند.
درباره شعرهایش میگفت این شعر طبعا شعری است که به من شاعر مربوط است و به فردیت من ربط دارد، اما نمیتوانم ویژگیهای شعرم را کلاسه کنم. این شعر، شعر لحظه لحظه است؛ شعر مد روز نیست، شعر مدرن و پسا مدرن هم نیست. این شعر، این بلند پروازی را دارد که شعر کلی و اساسی باشد. برای همین جستجو میکند و ممکن است حتا به نظر بعضیها پیش پا افتاده به نظر برسد. خیلیها ممکن است که فکر کنند شاعر چه میخواهد بگوید؟ این شعر برآمده از چالشهای درونی است که از مراحل مختلف زبانی عبور کرده و به نوعی سادگی رسیده است. در مجموعه شعر «آسمان بیگذرنامه» خود ریتسوس در مقدمه کتاب به این سادگی اشاره کرده است. این شعرها خود را ملزم نمیبینند که آرایههای لفظی داشته باشند. این شعرها سادگی خورشیدوار دارند و میتابند و در یک ساختار کوتاه یا بلند میخواهند به یک حقیقت شعری برسند.

بر این باور بود که مختصات شعرش خیلی وقتها برای خودش هم معلوم نیست. دوست نداشت که جایی متوقف شود، دوست نداشت که کسی به او انگ بزند که شاعر این گروه یا این دهه است. برای همین وقتی دیگران با شعرهای او برخورد میکنند، میگویند که در نظام شعری ما نیست.
اتفاقا خود هم نمیخواست در این نظام باشم، اگر خودش هم اینجا بود سعی میکرد از این موضوع دور باشد؛ زیرا معتقد بود که این پشت سر هم تکرار کردن چیزهایی است که کلیشه شده است، مدل برداشتن از روی یکدیگر است. میگفت: «این در قبل هم بوده است. زمانی همه مثل شاملو شعر میگفتند یا مثل فروغ و یا در زمان نیما همه میخواستند شعر نیمایی بگویند، آن هم نوعی نظم موجود بوده است.
الان دو نوع شعر داریم یکی شعری است که از ترجمههای موجود گرتهبرداری میکنند و یکی هم دری وریگویی. این دری وری گویی که به عنوان مدرن و پست مدرن عنوان میشود ، نوع کهنه سورئالسیم است و شاعر خود را ملزم به انضباط شعری نمیداند، خود را آزاد میگذارد تا هر چه میخواهد بگوید، بدون ارتباط بندها و سطرها این کار را آن قدر میکند که خسته شود. شعر واقعی شعری است که خود شاعر با تجربههایش کسب کرده باشد و در نوشتن و نوشتار شعر به یک ساختار منسجم در شعر برسد.»
اتفاقا خود هم نمیخواست در این نظام باشم، اگر خودش هم اینجا بود سعی میکرد از این موضوع دور باشد؛ زیرا معتقد بود که این پشت سر هم تکرار کردن چیزهایی است که کلیشه شده است، مدل برداشتن از روی یکدیگر است. میگفت: «این در قبل هم بوده است. زمانی همه مثل شاملو شعر میگفتند یا مثل فروغ و یا در زمان نیما همه میخواستند شعر نیمایی بگویند، آن هم نوعی نظم موجود بوده است.
الان دو نوع شعر داریم یکی شعری است که از ترجمههای موجود گرتهبرداری میکنند و یکی هم دری وریگویی. این دری وری گویی که به عنوان مدرن و پست مدرن عنوان میشود ، نوع کهنه سورئالسیم است و شاعر خود را ملزم به انضباط شعری نمیداند، خود را آزاد میگذارد تا هر چه میخواهد بگوید، بدون ارتباط بندها و سطرها این کار را آن قدر میکند که خسته شود. شعر واقعی شعری است که خود شاعر با تجربههایش کسب کرده باشد و در نوشتن و نوشتار شعر به یک ساختار منسجم در شعر برسد.»
58244
نظر شما