هومان دوراندیش: وی اکثر احزاب ایرانی را به لحاظ ایدئولوژیک دیگ در هم جوشی می داند که اعضایشان به ریسمان عقیدتی واحدی چنگ نزده اند و صرفاً بر اساس منافع مشترک در یک حزب جمع شده اند. هر چند که به نظر می رسد منصوری به مقولاتی چون انشقاق مفهوم انتزاعی " مردم " در طبقات گوناگون، مشروعیت پیگیری منافع طبقه ای خاص ( و نه همه طبقات ) از سوی حزبی خاص و نیز یکسره نامرتبط نبودن منافع فعالان حزبی با عقایدشان بی توجه است، ولی وی در گفتگو با خبرآنلاین، نکته های جالب توجهی نیز در کار آورد. سخنان منصوری درباره حزب جمهوری اسلامی و مخالفانش، نقدناپذیری و فقدان حاکمیت قانون در ایران سده اخیر و تاثیر آنها بر پدیده مدرن تحزب، نکته هایی است که شنیدن آنها بویژه از زبان حاج جواد منصوری، نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تامل برانگیز است.
چرا تحزب در ایران، از صدر مشروطه تا به امروز، هیچ گاه به صورت اصولی و پایدار شکل نگرفته است؟
در گذشته، تشکل های مردمی و خودجوش در ایران وجود داشتند. این تشکل ها واجد کارکردهای خاصی بودند و کارکردهایشان بعضاً بسیار تعیین کننده بود. تشکل های کشاورزان و شهرنشیان و یا تشکل هایی که حول محور مسجد شکل می گرفت، نمونه هایی از این دست بودند. این تشکل ها کارکردهای سیاسی و اجتماعی هم داشتند. تقریباً از 125 سال پیش، تحت تاثیر فرهنگ غرب، بحث تشکل های حزبی در ایران مطرح شد و به تدریج احزابی در ایران شکل گرفتند. اما در جامعه ما، در خصوص احزاب، چند نکته مورد غفلت واقع شد. اول اینکه حزب به معنای جدید کلمه، در فضای خاص جامعه و فرهنگ اروپایی ایجاد شده بود؛ فضایی که با فضای جامعه ما انطباق کامل نداشت. دوم اینکه حزب در اروپا برای اداره کشور بوجود آمد. یعنی دولت های اروپایی احزاب را مددکار خودشان می دانستند. بسیاری از احزاب اروپایی حتی برآمده از احزاب بودند. اما در ایران، دولت ها احزاب را به عنوان رقیب خودشان و بلکه به عنوان جریانی که می خواهد جایگزین آنها شود، تلقی می کردند. یعنی احزاب را کمک حال خود نمی دانستند و به همین دلیل اساساً وضعیت احزاب در ایران متفاوت از احزاب اروپایی بود. سوم اینکه، تحزب نیازمند فرهنگ خاص خودش است که مهمترین مولفه آن کار جمعی و مشارکت اجتماعی است. متاسفانه این فرهنگ در ایران وجود نداشت و هنوز هم چنانکه باید وجود ندارد. بنابراین تحزب در ایران در شرایطی کاملاً متفاوت از غرب شکل گرفت و به نتایج مورد نظر نرسید.
تشکل های سنتی قبل از انقلاب مشروطه، چه کارکرد سیاسی ای داشتند؟
تشکل های مردمی سنتی در مقاطعی نقش هایی سیاسی ایفا می کردند. مثلاً در زمانی که جنگی درمی گرفت به صورت متشکل برای دفاع از کشور فعالیت می کردند. گاهی هم علیه دولت ها قیام می کردند. مثلاً در دوران قبل از صفویه، این تشکل ها قیام های ضد دولتی زیادی را رقم زده بودند. قیام سربداران یک نمونه از این قیام ها بود. بعد از صفویه هم چنین قیام هایی از سوی تشکل های مردمی سنتی شکل می گیرد. جنبش تنباکو یک نمونه آن است. در جنبش مشروطه نیز ابتدا تشکل های مردمی علیه استبداد قاجاریه قیام کردند و بعداً بحث تشکیل حزب به میان آمد.
چرا در جامعه مذهبی ایران، روحیه کار جمعی وجود ندارد؟ مگر نه اینکه مذهب نفی منیت می کند؟
نظام های سلطنتی و دیکتاتور اجازه نمی دهند گروههایی در کنارشان شکل بگیرد. آنها بخصوص اجازه نمی دهند جریان هایی منتقد و معارض بوجود آید. نفی منیت در مذهب غیر از بحث تربیت است. صرف نفی منیت کافی نیست بلکه آدم ها باید تربیت شوند. در کشور ما تربیت جمعی وجود ندارد. یعنی ما برای کارهای جمعی تربیت نشده ایم. به همین علت در کارهای حزبی و گروهی مشکل داریم. مذهب به جمع گرایی اتعتقاد دارد ولی تربیت افراد نیز مهم است. برای اینکه جمع گرایی توصیه شده از سوی مذهب تبدیل به رفتار شود، افراد باید تربیت شوند.
تربیت کنندگانی که در جامعه ما در این زمینه کوتاهی کرده اند، چه کسانی هستند؟
این مشکل تا حد زیادی ناشی از نظام آموزشی ما است. قبل از مشروطه، طبیعتاً یک نظام آموزشی فراگیر و عمومی در جامعه ما وجود نداشت. فقط تعداد کمی مکتب خانه و حوزه علمیه وجود داشت که متصدی آموزش برخی از افراد جامعه بودند. نهایتاً مساجد نیز به شکلی عام و ابتدایی چنین نقشی ایفا می کردند. این نهادها تاکیدی بر تربیت افراد برای اینکه روحیه جمعی و مشارکتی پیدا کنند نداشتند.
چرا روحانیان مستقر در مساجد و حوزه های علمیه چنین تاکیدی نداشتند؟
شاید هنوز آن قدرها ضرورت کار جمعی در ایران احساس نمی شد. شاید هم فرهنگ استبدادی حاکم چنین اجازه ای به آنها نمی داد. ولی به عنوان مثال، در شرق آسیا، روحیه کار جمعی خیلی قوی است. این چیزی است که ما آن را نداشته ایم.
وضعیت تحزب در جمهوری اسلامی با رژیم پهلوی چه تفاوت هایی دارد؟ آیا از این حیث پیشرفتی داشته ایم؟
با توجه به سیر تحولات سیاسی در کشور ما در سده اخیر، باید گفت که به علت ضعف داخلی و نفوذ خارجی، احزابی کارآمد و موثر در جامعه ما شکل نگرفته است. حالا یا زمینه آن ایجاد نشده یا اینکه حکومت ها اجازه نداده اند چنین احزابی شکل بگیرند. در صد و پنجاه سال گذشته، ما چند حزب واقعی در این کشور داشتیم. معروفترین آنها حزب توده بود که دقیقاً با رهبری خارجی هدایت می شد. بعد از آن، حزب جمهوری اسلامی بود که با رهبری تعدادی از افراد برجسته جمهوری اسلامی اداره شد. این حزب هم به دلیل همان ضعف هایی که در سئوال اول به آنها اشاره کردم، موفق نشد حرکت خودش را ادامه دهد. نکته مهم دیگر این است که اکثریت مردم ایران در مقاطعی که احساس می کنند باید در صحنه مشارکت عمومی حاضر شوند، نقش سیاسی و اجتماعی خودشان را، یا به دستور روحانیان و مراجع و علما و یا به صوت خودجوش، ایفا می کنند ولی بعد از عرصه مشارکت عمومی خارج می شوند. تا به حال هیچ حزبی در ایران نتوانسته است مردم ایران را برای مدت زمانی طولانی در صحنه مشارکت عمومی نگه دارد. در جریان جنبش تنباکو، یک فتوای یک سطری مرحوم میرزای شیرازی تعداد زیادی از مردم را به حرکت درآورد تا بالاخره امیتاز تنباکو لغو شد. در جریان مشروطیت نیز علما و مراجع پایه گذار حرکت مردم شدند. در جریان ملی شدن صنعت نفت نیز آیت الله کاشانی چنین نقشی ایفا کرد. واقعه سی تیر 1331 محصول عملکرد هیچ حزبی نبود. در جریان پانزده خرداد 1342 یز حرکت مردم کاملاً خودجوش و مردمی بود و هیچ حزبی نقشی نداشت. در جریان انقلاب اسلامی نیز مردم قیام کردند و امام هم حرکت آنها را هدایت کرد. آن جا نیز احزاب نقشی نداشتند. به قول امام، اسلام بود که انقلاب را پیروز کرد. بعد از پیروزی انقلاب هم برنامه ای در مملکت ما برای اداره کشور به صورت حزبی وجود نداشت و هنوز هم چنین برنامه ای وجود ندارد. در این زمینه، حتی برای فرهنگ سازی نیز کاری صورت نگرفته است. لذا اگر در غرب احزاب متشکل از افرادی با دیدگاههای مشترک هستند، در ایران متاسفانه افرادی با منافع مشترک دور هم جمع می شوند و احزاب را پدید می آورند. بنابراین اعضای احزاب ما فاقد موضع و تفکر مشترک هستند. آنها فقط درباره منافعشان با یکدیگر متحد هستند. لذا در ایران دیدگاههای بسیار متفاوت و بعضاً متناقضی در درون یک حزب وجود دارد اما اشتراک در منافع سبب تداوم حضور افراد با دیدگاهای سیاسی و عقیدتی مختلف در کنار یکدیگر می شود. اگر کسی در ایران به مقام سیاسی بالایی برسد، تمام اعضای حزب یا تشکل آن فرد، بدون توجه به شایستگی ها و ارزش ها، به مدیریت های کلان کشور می رسند و وقتی که او مقامش را از دست می دهد، تمام آن افراد هم برکنار می شوند. در این جا اساساً بحث دیدگاه و برنامه مشترک مطرح نیست و به همین دلیل اصطلاح مدیریت اتوبوسی " در ایران مطرح است. یعنی اگر کسی به مقامی برسد، یک اتوبوس از افراد خودش را می آورد یک اتوبوس از افراد قبلی را برکنار می کند. با چنین رویه ای، دیگر اصلاً مفهوم حزب و کارکردهای آن مطرح نمی شود.
به نظر شما حزب جمهوری اسلامی هم صرفاً بر اساس منافع مشترک تاسیس شده بود یا عقاید مشترک نیز در آن وجود داشت؟
حزب جمهوری اسلامی یکی از احزاب استثنایی در تاریخ معاصر ایران بود. یعنی دقیقاً بر اساس اشتراک مواضع شکل گرفت. به همین دلیل در طول دوره فعالیت خودش به شکل معمول سایر احزاب عمل نکرد. مثلاً شهید رجایی عضو حزب جمهوری اسلامی نبود. اما حزب تشخیص داد که شهید رجایی برای نخست وزیری مملکت فرد شایسته ای است. لذا او را معرفی و در مجلس از او دفاع کرد و نهایتاً شهید رجایی نخست وزیر ایران شد. در انتخابات ریاست جمهوری نیز حزب جمهوری اسلامی به همین شکل عمل کرد. در انتخابات مجلس اول و دوم نیز ما دهها نفر را نامزد و از آنها حمایت کردیم تا سرانجام راهی مجلس شدند؛ در حالی که آن افراد عضو حزب نبودند. جالب است که بعضی از آن افراد در کشور به عنوان چهره ضد حزب جمهوری اسلامی معروف بودند ولی ما از آنها حمایت کردیم تا راهی مجلس شوند؛ زیرا معتقد بودیم که آنها افرادی متدین و دلسوز هستند و برای انقلاب و مملکت زحمت کشیده اند. از نظر ما، اشکالی نداشت که آنها حتی مخالف حزب باشند. حزب که آیه قرآن نیست.
با چه چیز حزب مخالف بودند؟
با دیدگاهها یا با مدیریت حزب.
اگر با دیدگاههای اصلی حزب مخالف بودند چطور نماینده آن دیدگاهها در مجلس شورای اسلامی بودند؟
با دیدگاههای اصلی حزب مخالف نبودند. آنها بیشتر با مدیریت و سران حزب و یا شکل عملکرد حزب مخالفت داشتند؛ و گر نه به لحاظ اعتقادی با سران و اعضای حزب مشترک بودند.
حزب جمهوری اسلامی که این قدر خالصانه عمل می کرد که حتی مخالفان خودش را به عنوان نماینده حزب به مجلس می فرستاد، چطور – به قول شما - نتوانست کار جمعی بکند و نهایتاً فعالیتش متوقف شد؟
ضعف کار جمعی و روحیه مشارکت، طبیعتاً در حزب جهموری اسلامی هم وجود داشت. به علاوه، از همان ماههای اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان متوجه شدند که حزب جمهوری اسلامی پشتوانه ای قوی برای نظام است؛ لذا با تمام امکاناتشان برای شکست دادن حزب بسیج شدند. پس ما هم از داخل حزب دچار ضعف هایی بودیم و هم از خارج حزب ضربه خوردیم و به همین دلیل حزب جمهوری اسلامی نتوانست بیشتر از هشت سال دوام بیاورد.
منظور شما از ضربه های خارجی وارده بر حزب جمهوری اسلامی دقیقاً چیست؟
منظورم تبلیغات گروههای دیگر علیه حزب است. حتی بعضی از روحانیان علیه حزب موضع گیری می کردند که چرا ما را عضو حزب یا عضو شورای مرکزی حزب نکرده اید؟ در اولین انتخابات ریاست جمهوری، تعداد زیادی از روحانیان علیرغم میل و اعتقاد خودشان از بنی صدر دفاع کردند زیرا می خواستند در برابر حزب بایستند.
یعنی موضع سیاسی شان با انگیزه های شخصی شکل گرفت.
بله؛ و انگیزه های این رفتار آنها خیلی روشن بود. این همان آفتی است که قبلاً به آن اشاره کردم. البته بعدها خیلی از این روحانیان از کرده خودشان پشیمان شدند. در آن روزها، افراد زیادی صریحاً به من می گفتند که چرا حزب جمهوری اسلامی هیچ پست و مقامی به ما نداد؟ در نتیجه به سمت بنی صدر رفتند و بنی صدر هم بعضاً از این ها حمایت می کرد.
در بین ضربه زنندگان بیرونی، کدام گروهها بیشترین ضربه را به حزب جمهوری اسلامی زدند؟
تقریباً تمامی گروههای معارض نظام ...
منظور من احزاب و تشکل های داخل نظام است.
مثلاً نهضت آزادی که دولت را در دست داشت در برابر حزب ایستاده بود. و یا حتی جامعه روحانیت مبارز در سال اول انقلاب در برابر حزب ایستاده بود. اصلاً چیزی که باعث شد جامعه روحانیت مبارز بنی صدر را کاندیدای خودش در انتخابات ریاست جمهوری معرفی کند، مخالفت این تشکل با حزب جمهوری اسلامی بود. جالب است که رقابتهای موجود در غرب، بیشتر ناشی از اختلاف بر سر سیاست ها و دیدگاهها است. مثلاً در بعضی از کشورهای اروپایی، از بودجه دولت به احزاب مخالف کمک مالی می شود؛ چرا که احزاب دارای " دولت در سایه " اند. یعنی اگر در دولت یک وزیر اقتصاد وجود دارد، در حزب مخالف دولت هم یک وزیر بالقوه اقتصاد وجود دارد که کارش نقد وازرت اقتصاد است. دولت هم از این امر استقبال می کند. اما در کشور ما کاملاً بر خلاف این رویه عمل می شود. یعنی ما محال است بپذیریم کسانی کارشان نقد کردن ما باشد و ما بابت این کار، به آنها پول هم بدهیم. این تفاوت ما با غرب است. در نتیجه، در آن جا ثبات سیاسی و در این جا بی ثباتی سیاسی وجود دارد. علت این وضع هم این است که در این جا نه رفاقت که رقابت وجود دارد. در کشور ما نه همکاری که تضاد به چشم می خورد. در این جا نه منافع ملی بلکه تعصبات گروهی مد نظر است. این ویژگی های منفی، در بحث موانع تحزب در ایران خیلی اهمیت دارند. از زمان قاجار تا به امروز، هر دولتی که بر سر کار آمده است یکی از ملاحظاتش برکناری افراد به جای مانده از دولت قبلی است. گاهی این برکناری با شعار مبارزه با فساد صورت می گیرد، گاهی تحت لوای عوامل خارجی، گاهی ذیل عنوان تصفیه افراد وابسته به دربار و گاهی نیز با شعارها و عناوین دیگر. هر کسی این کار را به شکلی توجیه می کند ولی عملاً می بینیم که هر دولت و هر مدیری که بر سر کار می آید، مساله منافع ملی برایش مطرح نیست.
به غیر از حزب جمهوری اسلامی، ارزیابی شما از مشکلات سایر احزاب پس از انقلاب چیست؟
از آنجایی که ما فرهنگ مناسب تحزب را نداشته ایم، نتوانسته ایم حزب به معنای متعارف و با کارکردهای معمول خودش در سایر کشورهای جهان را داشته باشیم. به همین دلیل احزاب ما به باشگاه و پاتوق افراد بدل شده است. در نتیجه این احزاب نتوانسته اند نقش موثری در ثبات و پیشرفت مملکت ایفا کنند. تفکر گروهی و باندی رایج در احزاب، سبب می شود وقتی که فلان حزب به قدرت می رسد عملاً قانون هم در کشور زیا پا گذاشته شود. این یکی از مشکلات جدی ماست. ما هنوز در ایران با مساله حاکمیت قانون دست به گریبانیم. در نتیجه هر دلوتی که بر سر کار می آید هر طور که دلش می خواهد عمل می کند. در دوره سازندگی خیلی از افراد بی دلیل کنار گذاشته شدند. در دوره اصلاحات نیز افتخار اصلاح طلبان این بود که چند هزار مدیر کشور را کنار گذاشته اند. در دوره کنونی نیز همین وضع برقرار بوده است. فصل مشترک تمام دولت های ما در صد و پنجاه سال گذشته، بی اعتنایی به قانون و باندی عمل کردن است. بدیهی است که این رویه مغایر نهادینه شدن تحزب در ایران بوده است.
در نظام سیاسی ما اساساً چه تعریف و تلقی ای از حزب وجود دارد؟
حزب در جمهوری اسلامی به معنای تشکل افراد مشترک المواضع برای همکاری و همفکری و مشارکت برای پیشبرد مملکت و دفاع از کشور است. این کلیت حزب در نظام ما است و کسی با این تعریف هم مشکلی ندارد ولی وقتی به صحنه عمل می آییم، مشکلات ما شروع می شود.
منظور از پیشبرد مملکت چیست؟
اجرای برنامه ها، حل مشکلات کشور، دفاع از کشور و ...
آیا یکی از لوازم اصلی اجرای برنامه ها، کسب قدرت نیست؟
طبیعتاً یکی از اهداف حزب این است که به بالاترین سطح مدیریت حزب برسد تا بتواند کشور را بر اساس مواضع خودش اداره کند.
ولی ما بارها این تاکید را شنیده ایم که احزاب نباید در پی کسب قدرت باشند. این نگاه منفی رابطه حزب و قدرت، یکی از موانع تحزب در ایران امروز نیست؟
حزب برای کسب قدرت تشکیل می شود اما نه قدرت برای قدرت، بلکه قدرت برای مملکت. تفاوت در این است. آن نگاه منفی برخاسته از این تلقی است که کسانی حزبی تشکیل دهند و به قدرت برسند ولی نه برای مملکت بلکه برای منافع خودشان تلاش کنند. کسانی که چنان تاکیدی دارند، سوءاستفاده های فعالان حزبی را دیده اند و تصورشان از " تلاش احزاب برای کسب قدرت " بر پا شدن بساط سوء استفاده های صاحبان قدرت است. کسب قدرت باید معطوف به خدمت بیشتر باشد اما تلقی عمومی از قدرت جویی، به دلیل عملکرد های بدی که مشاهده شده است، تلاش برای رسیدن به سودهای نامشروع است.
حزبی که خودش در مرکز قدرت نیست اما صرفاً موید کانون های اصلی قدرت است، به نظر شما اصلاً حزب محسوب می شود؟
طبیعتاً یک حزب نمی تواند تمامی سیاست ها و عملکردهای دولت را تایید کند. نقد سیاست های دولت، یکی از کارکردهای مهم احزاب است. حزبی که همه سیاست ها و تصمیمات را صد در صد تایید کند، حزب نیست.
اگر کانون قدرت فراتر از دولت باشد چطور؟ آیا احزاب می توانند سیاست های برآمده از آن جا را نیز نقد کنند؟
بله، فرقی نمی کند. احزاب در چارچوب قوانین موجود می توانند همه سیاست ها را نقد کنند.
الان از این حیث، عملکرد احزب در کشور ما کاستی و نقصانی ندارد؟
تحزب در کشور ما هنوز به معنای واقعی شکل نگرفته است که ما بخواهیم عملکرد احزاب را از این منظر ارزیابی کنیم.
عملکرد همین احزاب نیم بند موجود از این حیث چگونه است؟
احزاب موجود واقعاً حزب نیستند. این ها تشکل های مشترک المنافع اند. این ها بر اساس منافع خودشان عمل می کنند. این احزاب اصلاً برنامه ای برای اداره مملکت ندارند. احزاب باید برنامه خودشان را برای اداره بخش های گوناگون کشور، یعنی بخش های کشاورزی و صنعت و آموزش و ...، ارائه کنند.
به نظر شما حزب موتلفه، با توجه به سابقه طولانی حضورش در فضای سیاسی ایران، برنامه ای برای اداره مملکت دارد؟ یعنی اگر قرار شود با برنامه ای مدون تشکیل دولت بدهد از عهده این کار برمی آید؟
من واقعاً اطلاعی ندارم که موتلفه برنامه ای دارد یا نه؛ ولی فکر نمی کنم این حزب برنامه ای برای اداره کشور داشته باشد. بر اساس میزان شناختی که من از این حزب دارم، می توانم بگویم چنین برنامه ای ندارند. اصولاً احزاب ما احزاب برنامه دار نیستند. آنها احزاب مقطعی هستند. یعنی فقط در انتخابات شرکت می کنند. همین.
شهید بهشتی در جایی گفته اند ما دو نوع حزب داریم: الهی و شیطانی. اولی برای خدمت کار می کند و دومی برای کسب قدرت. چنین تعریف های بسیط و خامی از مفهوم حزب، آیا نقشی منفی در شکل گیری تحزب در ایران پس از انقلاب نداشته است؟
اتفاقاً شهید بهشتی به نکته بسیار ظریف و عمیقی اشاره کرده اند. این همان نکته ای است که من درباره کسب قدرت گفتم. اگر کسب قدرت برای خدمت به مردم باشد، امری خدایی است. اما اگر کسب قدرت برای منافع " من " یا " ما " و پول و شهرت باشد، امری شیطانی است.
به نظر شما، این گونه تفکیک و تلقی های بسیط در بحث پیچیده تحزب، از عمق و کارایی لازم برخوردار است و به رشد تحزب در ایران کمک می کند؟
یک از ویژگی های علما و روحانیان ما این است که مطالب مهم را به زبان ساده بیان می کنند تا مردم حرفهای آنها را بفهمند. حضرت امام در این زمینه بهترین نمونه بود. یعنی امام خمینی در بحث از انسان، جامعه، حکومت و مسانل جهانی، نکات بسیار مهمی را در عباراتی ساده بیان می کردند. وقتی امام حرف می زد، علاوه بر نخبگان، مردم نیز متوجه حرفهای ایشان می شدند. البته طبیعی است که نخبگان درک عمیق تری از سخنان امام داشتند. آن جمله شهید بهشتی را نیز همه مردم می فهمند اما نخبگان دریافت عمیق تری از آن دارند.
ظاهراً با افزایش عمر سیاسی افراد در نظام جمهوری اسلامی، نگاه مثبت تری به پدیده تحزب در ذهن آنها شکل می گیرد. مثلاً سخنان منکرانه احمدی نژاد نسبت به تحزب را بسیاری از رجل سیاسی قدیمی تر کشور، امروز دیگر بیان نمی کنند.
بله، این امر ممکن است ناشی از سوابق و تجارب افراد باشد ولی شاید از بینش سیاسی افراد نیز نشات بگیرد.شاید واقعاً بعضی ها به دلیل بینش سیاسی و نوع تفکرشان معتقد باشند که تحزب پدیده ای منفی است. ولی جالب است که همین افراد نیز در به صورت حزبی و باندی عمل می کنند.این ها حزب دارند ولی حزبشان نام و عنوانی ندارد. این روشی است که بعضی ها در کشور ما به آن روی آورده اند.
نفی و تحقیر احزاب از سوی رئیس جمهور چه پیامدهایی می تواند برای تحزب در ایران در بر داشته باشد؟
من این شیوه برخورد آقای احمدی نژاد را نمی پسندم. بالاخره تحزب در ایران قانونی است. ما قانون احزاب و خانه احزاب داریم.
اشاره شما به عملکرد حزبی مخالفان تحزب بدون یدک کشیدن نام حزب، یعنی اینکه الان جریان موسوم به انحرافی، به صورت یک حزب در دولت احمدی نژاد عمل می کند؟
در واقع همین طور است. حزب یعنی تشکلی که مرکزیت و اصول و فرماندهی ای دارد. الان این کار انجام می شود ولی اسمی از حزب در میان نیست. حالا شما می توانید این حزب را یک حزب دولتی بخوانید نه حزب جریان انحرافی.
به عنوان آخرین سئوال، ارزیابی شما از آینده تحزب در ایران چیست؟
در صورت ادامه وضع موجود، آینده تحزب در ایران خیلی مثبت نخواهد بود. من اطلاعی ندارم که وضع موجود قرار است تغییر کند یا نه. اگر این وضع حاکم باشد، ما در آینده باز هم شاهد حضور احزاب موسمی، کوچک و ضعیف در صحنه سیاسی کشورمان خواهیم بود.
منهای حزب جمهوری اسلامی، سه حزب موثر دیگر هم در دوران پس از انقلاب داشته ایم: موتلفه، کارگزاران و مشارکت. مهمترین شباهت ها و تفاوت های این سه حزب را چه می دانید؟
حزب موتلفه بر روی منافع ملی، مواضع دینی و خواسته های مردمی تکیه می کند و این یکی از تقاط قوتش است. اما کارگزاران و مشارکت بیشتر بر روی دیدگاههای متمایل به غرب و بعضاً دیدگاههای معارض با قوانین موجود و یا حتی معارض با منافع ملی تاکید کرده اند. در وقایع سال 88، عملکرد احزاب مشارکت و کارگزاران قطعاً مخالف منافع مملکت بود و یک حزب نباید این گونه عمل کند. در حالی که حزب موتلفه در طول تاریخ خودش چنین کاری نکرده است؛ ولو که سکوت کرده و یا متهم شده باشد. البته من در داخل حزب موتلفه نیستم ولی از بیرون که به عملکرد این حزب نگاه می کنم، چنین چیزی را در موضع گیری هایش نمی بینم. اما مشارکت و کارگزاران در سال 88 مخالف منافع ملی عمل کردند.
به نفع بعضی احزاب اصطلاحاً پارتی بازی نمی شود؟
قانون درباره افراد، احزاب، سازمان ها و ... اجرا نمی شود. بحث پارتی بازی هم نیست. اصلاً عزمی بر حاکمیت قانون وجود ندارد. من سه سال سفیر ایران در چین بودم و در آن جا حاکمیت قانون را به چشم خودم دیدم. در چین دارویی توزیع شد که مرگ چند نفر را رقم زد. واکنش دولت چین چه بود؟ وزیر بهداشت اعدام شد! شما این وضع را با وضع ایران مقایسه کنید. ما اصلاً چنین جدیتی در اجرای قانون نداریم. در یکی از استان های چین، پلی فرو ریخت و اتوبوسی به درون رودخانه افتاد و چند نفر غرق شدند. دولت با اینکه می دانست استاندار بی تقصیر است، او را برکنار کرد و صریحاً گفت که ما می دانیم این استاندار مقصر نیست اما او را کنار گذاشتیم تا استاندار بعدی بداند که حتی اگر یک پل در استانش بشکند، از کار برکنار می شود.آیا در کشور ما چنین عملکردی مشاهده شده است؟ نه! زیرا فرهنگ حاکم بر جامعه ما، با رفتار غیرقانونی همه اجزاء سازنده جامعه، خو گرفته و به آن تن داده است. هیچ یک از ما به قانون پای بند نیستیم.
با توجه به وضعیت کنونی تحزب در ایران، از آنجایی که یکی از لوازم نظام پارلمانی وجود احزاب نیرومند و منسجم است، ما الان شرایط مساعد برای گذار به نظام پارلمانی را داریم؟
نکته مهم در این بحث، تحقق حاکمیت قانون است. ما تا زمانی که مشکل حاکمیت قانون را حل نکرده ایم، فرقی نمی کند که نظام سیاسی پارلمانی است یا ریاستی. مشکلات فعلی ما ناشی از این نیست که ما الان در کنار انتخابات مجلس، انتخابات ریاست جمهوری هم در کشورمان داریم. مشکل ما ناشی از فقدان حاکمیت قانون است. اگر حاکمیت قانون محقق شود، تازه می توان این موضوع را بررسی کرد که آیا مابقی مشکلات با درآمیختن دو نهاد مجلس و دولت از بین می رود یا نه؟ بنابراین به نظر من، در تبیین و تحلیل وضعیت موجود این اشتباه رخ داده است که مشکلات ما ناشی از برگزاری دو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری است. در حالی که مشکل ما ناشی از این وضع نیست.
/2727
نظر شما