به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، علی نصیریان مهمان برنامه درجه یک با اجرای مژده لواسانی بود؛ بازیگری که در گفتوگوی زنده از آغاز فعالیتش در تئاتر سخن گفت. او همچنین از حضورش در تئاتر لالهزار و سینما صحبت کرد و اینکه در سال ۱۳۲۹در نخستین کلاسهای تئاتر حضور یافته است. بخشهایی از گفتههای او را در این مصاحبه به نقل از همشهری در پی میخوانیم:
سال ۱۳۲۹ در نخستین کلاس تئاتر حضور یافتم. آنجا شروع به درس خواندن و یادگرفتن کردم. بعدها به تئاتر سعدی رفتم که تودهایها آنجا بودند و در حوادث کودتا به آتشکشیده شد. خوب به خاطر دارم که «نوشین» کتاب «هنر تئاتر نوشین» را در زندان نوشت. او عضو کمیته مرکزی حزب توده بود و در زندان این کتاب نگاشته شد.
پدرم زندگی فقیرانهای داشت. من تنها فرزند خانواده بودم و خواهر و برادر نداشتم. پدرم راننده کامیون بود و خانه و کامیونش را هم از دست داد. بهدلیل اینکه تکفرزند بودم، تنها بودم، اما خوب به خاطر دارم که پدرم هیچگاه با کار هنریام مخالفت نکرد.
[...] نخستین کار جدیام در تلویزیون «گاو» بود که براساس کار غلامحسین ساعدی، جعفر والی آن را آماده و مهیا کرد. خوب به خاطر دارم که آن زمان یک تلویزیون خصوصی باز شده بود و حتی ارکستر و موسیقی را از هنرهای زیبا میگرفت و به جای وزارت ارشاد، درواقع کار وزارت ارشاد را انجام میداد. «گاو» و «هالو» ابتدا در آن تلویزیون نمایش داده شدند. زمان ریاستجمهوری کندی در آمریکا، بورسیه ۶ ماهه به آمریکا نصیبم شد که آقای هالو را نوشتم. ساعدی هم مرا معرفی کرد تا قصه تئاتر و فیلم بنویسم. ساعدی خودش سناریویی براساس همان نوشته یعنی گاو تهیه کرد که خیلی پر و پیمان بود. اشخاص همانها بودند، اما از حیث قصهپردازی بسیار زیباتر و عمیقتر از آب درآمد. اثر، اثری کامل به شمار میرفت. به نظرم داریوش مهرجویی با نگاه تازهتر و هم به شکل حرفهای کار را انجام داد و به آن نگاه میکرد و همین شد که کار سینمایی، اثری به مراتب متفاوتتر از آن کار تلویزیونی از آب درآمد. من از داریوش مهرجویی بسیار یاد گرفتم.
با سیاهبازی و نمایش شروع کردم
ناصر تقوایی یکی از منحصربهفردترین کارگردانان ایران است. «ناخدا خورشید» یکی از بهترین فیلمهای سینمایی دوران ماست. ما در بندری در کنار بندر لنگه به نام بندر «کنگ» فیلمبرداری کار را انجام دادیم. آنجا به لحاظ لوکیشن هم فوقالعاده بود. تقوایی به گمانم بهترین کارگردان ایرانی است. تقوایی سناریو را به من داد که بخوانم و گفت ۲ نقش پیشنهاد میدهم یا ناخدا خورشید یا مستر فرهان که خودش هم پیشنهاد بازی در نقش مستر فرهان را داد و من پذیرفتم. البته همواره دوست داشتم با بهرام بیضایی هم کاری مشترک انجام دهم و به کارگردانی او در فیلمی سینمایی بازی کنم که این موضوع متأسفانه هیچگاه رخ نداد؛ البته تعمد و قصدی در این کار نبود. با بیضایی البته سالهای دور تئاتری کار کردم که هیچگاه اجرا نشد. داریوش مهرجویی سر موضوعی که تعریفش مفصل است، از ۴۰ سال پیش سر فیلم «اجارهنشینها» با من قهر کرد. رضا درمیشیان گفته بود که میخواهد مرا به بازی بگیرد و ماجرایش برای شرح دادن طولانی است. متأسفم از بین رفت. او هم استعدادی درخشان بود که همواره میتوانست در هر شرایط و سنی در کارش پیشرفت کند.
[...] من کارم را همانطور که ابتدا گفتم با سیاهبازی و نمایش شروع کردم. گاهی وقتها که خریدی در سطح شهر دارم یا میخواهم به جایی بروم، مردم عنوان میکنند که کاری از ۴۰ یا ۵۰ سال پیش من دیدهاند و چنان آن را تعریف میکنند که تعجب میکنم و میاندیشم که آن کار چه باورپذیریای در ذهن مخاطبان داشته و مردم ما چه مردم عجیبی هستند! [...]
فرش زیر پایمان را فروختیم
کسی که بیشترین حمایت را از من کرد، همسرم بود. او درک کرد که من چه وابستگیای به کارم دارم. صدالبته در کار هنر ارتباط هنرمند با هموطنانش مهم است. خوب به خاطر دارم که فستیوال بزرگی در آتن اجرا میشد که برای شرکت در آن در همان مقطع زمانی پول زیادی میخواستم. همسرم گفت که برای این کار میتوانیم فرشی را که جهیزیه من است، بفروشیم. قرار بود از استانبول با قطار بروم و غیر ازکمکهزینه، پولی نداشتم. همسرم به همین دلیل این پیشنهاد را به من داد. فرش زیر پایمان، فرش کاشان و دستباف بود و به قیمت بالایی هم آن را میخریدند؛ به همین دلیل است که پس از فوتش ۳ روز اشک چشمم خشک نشد. حتی وقتی که بورسیه ۶ ماهه مطالعاتی به من دادند یک بچه ۲ساله و یک ۲ماهه داشتیم که همسرم گفت تو برو، من بچهها را بزرگ میکنم. اینگونه فداکاریها هیچگاه از خاطرم نمیرود...
[...] من و جمشید مشایخی، داوود رشیدی، عزتالله انتظامی و محمدعلی کشاورز با هم انس و الفت ویژهای داشتیم. خدا رحمتشان کند. خیلی خوب با هم کنار میآمدیم. اتفاقات شیرین بسیاری هم بین مان رخ داد. آنها آن احساس و الهام را در کار حرفهایشان درک میکردند و طبیعی و با خلاقیت کار را انجام میدادند، اما در عین حال وداع با آنها مرا تکان داد.
۲۵۹
نظر شما