به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ولادیمیر پوتین بهتازگی در گفتوگوبا پاول زاروبین، مجری تلویزیون روسیه گفته است: «... ما از آرمانهای آنها برای استقلال از بریتانیا حمایت کردیم. درواقع سلاح آنها را تأمین کردیم. ما به آنها پول کمک کردیم. پس از آن، ما در طول جنگ شمال و جنوب (جنگ داخلی آمریکا)، از شمال (دولت فدرال در مقابله اتحادیه) حمایت کردیم. بنابراین، از این نظر، ما چیزهایی را پیدا کردیم که به اتحاد ما کمک کرد.» (ایرنا)
اما آیا واقعا نقش امپراتوری روسیه در پیروزی شمالیها بر جنوبیها در آمریکا همینقدر پررنگ بود؟ و اساسا روابط دو کشور روسیه و آمریکا در این برهه چگونه و بر چه اساسی پیش میرفت؟
پایگاه خبری (روسی) تاریخ. آر.اف در سال ۲۰۱۷ در گفتوگویی با یوری روگولِف مدیر بنیاد مطالعات آمریکای فرانکلین روزولت دانشگاه دولتی مسکو، این پرسشها را با او در میان گذاشته است. بخشهایی از این مصاحبه را در پی میخوانیم:
رقص و پایکوبی ملوانان روس در رویدادهای محلی کالیفرنیا
روابط میان امپراتوری روسیه و ایالات متحده در دوره جنگ داخلی شمال و جنوب چگونه بود؟
روابط بین امپراتوری روسیه و ایالات متحده در آن زمان چندان فعال نبود. از یک سو، روسیه برخلاف کشورهای اروپای غربی، در حال گسترش حضور خود در سواحل غربی آمریکا بود؛ از جزایر آلیوت و آلاسکا گرفته تا پایینتر از آن، یعنی کالیفرنیا. حضور روسها در سواحل غربی در فضایی نسبتا بیطرفانه صورت میگرفت.
در جریان جنگ داخلی آمریکا، سواحل غربی و بهویژه ایالت کالیفرنیا بدون پوشش دفاعی و آسیبپذیر باقی مانده بود. آمریکاییها بهشدت نگران بودند که از نواحی غربی مورد تهاجم قرار بگیرند. در درجه نخست، از بریتانیا و فرانسه بیم داشتند.
روسیه در این دوره از یک سو موضعی بیطرفانه اتخاذ کرد، و از سوی دیگر موافقت کرد ناوگانی اعزام کند که به سانفرانسیسکو رسید و چندین ماه در آنجا مستقر بود. حضور این ناوگان با استقبال پرشور ساکنان کالیفرنیا روبهرو شد. از ملوانان روس بهخوبی پذیرایی شد؛ آنها در مراسم رقص و رویدادهای محلی شرکت میکردند و اوقات بسیار خوشی را سپری کردند. مردم کالیفرنیا از روسیه قدردان بودند که توانسته بود در آن مقطع بحرانی، امنیت آنها را تأمین کند.
چقدر ممکن بود برای دولت آمریکا پیروزی در جنگ داخلی دشوارتر شود اگر روسیه حمایت خود را اعلام نمیکرد؟
این حمایت تأثیری بر خود جنگ نداشت، زیرا نبردها نه در سواحل غربی بلکه در سواحل شرقی آمریکا جریان داشت. تکرار میکنم، ایالات متحده همیشه به بریتانیا با دیده تردید مینگریست. آنها میدانستند که روابط بین روسیه و تاجوتخت بریتانیا نیز (اگر بخواهیم با احتیاط بگوییم) چندان دوستانه نبود، به همین دلیل هم به ما (روسیه) روی آوردند. جالب اینکه پیشتر نیز روسیه در جنگ استقلال آمریکا از مهاجرنشینان (استعمارگران) حمایت کرده بود. نه اینکه روسیه علاقه زیادی به مهاجرنشینان داشته باشد، بلکه از بریتانیا حتی بیشتر بدش میآمد.
روسیه و آمریکا به دلیل نگرانی از بریتانیا روابط خود را حفظ میکردند
آبراهام لینکلن، روسیه را کشوری با دیکتاتوری آشکار میدانست. پس چرا الکساندر دوم از دوستی با رئیسجمهور آمریکا حمایت میکرد؟
من این رابطه را دوستی نمینامم. آنها صرفا به دلیل شرایط سیاسی و بینالمللی روابط خود را حفظ کرده بودند. دلیل اصلی نیز، ویژگی تقابل میان آمریکا و بریتانیا در سراسر قرن نوزدهم بود. کلونیستها (مهاجران اولیه آمریکا) میخواستند از وابستگی به سلطنت بریتانیا رهایی یابند، چراکه تمام کالاهای صنعتی اصلی در انگلستان تولید میشد. ایالات متحده همه کالاهای خود، حتی پول نقد را از اروپا دریافت میکرد، اسکناسها در خود بریتانیا چاپ میشدند. بنابراین، روسیه و آمریکا روابط خود را دقیقا به خاطر نگرانی مشترک از بریتانیا حفظ میکردند.
بریتانیا و فرانسه به روسیه پیشنهاد کردند که به ایالات متحده حمله کند، اما الکساندر دوم این پیشنهاد را رد کرد. چرا؟
روسیه اصلا نیازی به حمله نداشت، زیرا به جز منافع اقتصادی و تجاری، هیچ منفعت دیگری در آمریکا نداشت. افزون بر این، روسیه سرزمینهای بکر بسیار زیادی در اختیار داشت و این یکی از دلایل فروش آلاسکا بود. برخلاف بریتانیا، امپراتوری روسیه ادعایی نسبت به سرزمینهای ماورای بحار نداشت.
نظام رعیتی در روسیه در سال ۱۸۶۱ لغو شد و بردهداری در آمریکا در سال ۱۸۶۳. آیا میتوان گفت حمایت روسیه از آمریکا نوعی همبستگی با جنبش دموکراتیک بود؟
نظام رعیتی در روسیه و بردهداری در آمریکا دو مقوله متفاوتاند. تفاوتهای بنیادینی وجود داشت: در ایالات متحده، بردگان به عنوان ابزار کار، همچون چهارپایان کارگر تلقی میشدند. برده به عنوان انسان ذیشعور به شمار نمیرفت، اما رعیت در روسیه همچنان به عنوان انسان زنده در نظر گرفته میشد. خاستگاه این دو پدیده نیز متفاوت بود: بردهداری در چارچوب مناسبات زشت سرمایهداری شکل گرفت، اما نظام رعیتی میراثی از ساختار فئودالی بود. در آمریکا بازارهای بردهفروشی وجود داشت که در آن یک برده را همچون ابزار کار فردی خریدوفروش میکردند، اما در روسیه چنین بازارهایی وجود نداشت. بنابراین من این دو پدیده را قابل مقایسه و همسنگ نمیدانم.
در ایالات متحده، جنگ داخلی نه به دلیل یک جنبش دموکراتیک و میل به آزادسازی بردگان، بلکه به خاطر برخورد منافع اقتصادی و سیاسی روی داد. مسئله این بود که ایالتهای بردهدار، در روند توسعه آتی آمریکا، ناگزیر نفوذ خود را بر سیاست دولت فدرال از دست میدادند. این واقعیت که دیگر نمیتوانستند مانند گذشته بر سیاست فدرال تأثیر بگذارند، آنها را به سمت جدایی از اتحادیه سوق داد.
این جنگ ماهیتی اقتصادی داشت، نه دموکراتیک
با این حال، الکساندر دوم بعدها آزادسازی بردگان را تأیید کرد. افزون بر این، در روسیه جزوههایی منتشر میشد که در آنها روابط مشارکتی میان دو کشور در چارچوب همین رویداد تفسیر میشد. اگر این همبستگی نبود، پس چه بود؟
کشورهای ما بسیار متفاوت بودند. در اینجا دیگر چه همبستگیای میتوان متصور بود؟ روسیه همچنان کشوری استبدادی بود. گرچه در روسیه نیز جنبشهای دموکراتیک رشد میکردند، اما این روند در بستر یک نظام سیاسی کاملا متفاوت جریان داشت. باز هم تکرار میکنم: در ایالات متحده، جنگ ماهیتی اقتصادی داشت، نه دموکراتیک.
آیا تجربه تاریخی ایالات متحده و روسیه میتواند بر روابط کنونی این دو کشور تأثیر بگذارد؟
این تأثیر بسیار غیرمستقیم خواهد بود، زیرا تجربه تاریخی ما بسیار متفاوت بوده است؛ این را میتوان با اطمینان کامل گفت. آمریکا از همان آغاز با مسائل خاص خود روبهرو بود: روابط نژادی و قومی نخستین مینگذاریها را انجام دادند. در روسیه، نظام استبدادی تا سال ۱۹۱۷ پابرجا بود و بلافاصله پس از آن، مرحله ساختن جامعه سوسیالیستی آغاز شد. دو کشور دو مسیر توسعه کاملا موازی را پیمودند که البته تفاوتهای بسیار زیادی با یکدیگر داشتند.
۲۵۹
نظر شما