فروزان آصف نخعی: جامعه ایران، ۴۶ سال بدون توقف علیه تمام سیاست های ایالات متحده آمریکا یک تنه ایستادگی کرده است. این وضعیت به او تجربیاتی داده که برای ارتقاء خود و فهم تجربیاتش نیازمند به آرامش دارد تا از بیرون خود را به تماشا نشسته، به شکست ها و پیروزی هایش بیندیشد و این که اولویت هایش در شرایط کنونی چیست. در گفت و گوی حاضر ، دکتر حسین نورینیا عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی ، وضعیت جامعه ایران، بعد از جنگ ۱۲ روزه تحلیل و تفسیر شده است. نورینیا جامعه ایران را "جامعهای خسته" و "بحرانزده بدون افقی روشن" توصیف میکند. او با استناد به پیمایشهای ملی میگوید مردم نسبت به آینده ناامید هستند و تلاشهای زیادی برای بهبود وضعیت بینتیجه مانده است. بحران اقتصادی مزمن و تورم بالا، جامعه را از یک مشکل به مشکل دیگر پرتاب کرده و فقدان رویدادهای شاد ملی و عمومی مشهود است. او به دوران اصلاحات به عنوان بزرگترین رویداد شادیآفرین و امیدبخش پس از انقلاب اشاره میکند که با "افراطیگرایی" روش های عملکردی، از میدان به در شد.
در مورد "جنگ تحمیلی ۱۲ روزه" نورینیا میگوید این جنگ بیش از هزار کشته و خسارات زیرساختی به بار آورد و مهمتر از آن، جامعه ایران احساس "تنها شدگی" کرد. از نظر او این تصویری است جه جامعه ایران برای خود متصور است. او معتقد است نه تنها هیچ کشور قدرتمندی از ایران حمایت نکرد، بلکه حتی همپیمانان استراتژیک نیز ایران را تنها گذاشتند. او از عدم ارتباط موثر مسئولان با مردم در طول جنگ انتقاد میکند و میگوید صدا و سیما نیز نتوانست نقش انسجامبخش خود را ایفا کند و همچنان سیاست "طرد" صداهای متفاوت را ادامه داد. او تاکید میکند که مردم در طول جنگ خودشان همدلانه فضا را مدیریت کردند، اما این همبستگی اجتماعی نتوانست به همبستگی ملی قویتر منجر شود، زیرا نهادهای رسمی به این تفاوتها بیتوجهی کردند و حتی اطلاعیه های حسن روحانی و سید محمدخاتمی را هم نخواندند. او میگوید جامعه ایران "جنگطلب نیست" و خواهان "آرامش" است. او از سیاستگذاران میخواهد که تمام سیاستهای داخلی و خارجی بر "ایجاد آرامش" و "فراهم کردن بستر مناسب برای توسعه ایران" متمرکز باشند. این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد:
****
تلاشهای جامعه برای افقگشایی به نتیجه نرسید؛ شفیعی کدکنی: طفلی به نام شادی، دیریست گمشده است
تا قبل از جنگ ۱۲ روزه جامعه همواره در معرض آسیب های افراط گرایی و افراط گرایان بوده است، به نحوی که همه امیدها تلاش می شد تا برای ساختن یک جامعه مستقل، و سالم از او ستانده شود؟ اکنون جامعه ایرانی با تحمیل یک جنگ دوازده روزه مواجه شده است. پیش از آن که بخواهیم به تأثیر این جنگ بر جامعه ایران بپردازیم، بسیار مهم است بدانیم این جنگ در چه شرایطی به جامعه ایران تحمیل شد. و شما از شرایط کنونی چه تصویر و تعریفی ارائه می دهید؟
جامعه یک وجود مقطعی و بیجان نیست که بتوان شرایط کنونیاش را بدون آن چه بر آن رفته تعریف و فهم کرد. سالها است که جامعه ایران، جامعه بحرانزده و بدون افقی روشن بوده است. تمام پیمایشهای ملی این بیافقی را نشان میدهند. وقتی از مردم پرسیده شده هر یک از وضعیتهای اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی در مقایسه با پنج سال پیش چگونه شده و در پنج سال آینده چگونه خواهد شد، اکثریت مردم گفتهاند نسبت به پنج سال قبل بدتر شده و در پنج سال آینده بدتر خواهد شد.
در بسیاری از پژوهشها مهمترین مشکلی که از سوی مردم عنوان شده این است که نسبت به آینده امیدوار نیستند و یا چشماندازی برای آینده فرزندانشان نمیبینند؛ به عبارتی بخش نانوشته این است که تلاشهای بسیار زیاد جامعه برای افقگشایی به نتیجه نرسیده و عقیم مانده است.
برای همین میتوان گفت جامعه امروز ایران، جامعهای خسته و اسیر در روزمرگی است. ما در طول این چند دهه در بستر یک بحران بزرگ اقتصادی زیستهایم که هر روز از میانگین توان مردم برای گذران زندگی کاسته شده است، برای همین ما با گسترش فقر مواجه هستیم. مانند خورشید که سطح گداختهاش از آتش است و هر از گاهی با انفجارهای بزرگ، انرژی بیشتری از دست میهد، جامعه ایران هم در بستری از بحران یعنی وضعیت بسیار ناگوار اقتصادی و تورم چند دههای دو رقمی، آن هم چهل درصدی، از یک مسأله به مسأله دیگر پرتاب شده بدون این که مساله پیشین حل شده باشد. گویی همه چیز در حالت تعلیق مانده است.
جامعه ایران فاقد رویدادهای خوشایند و شادی بخش ملی
شاید بهتر باشد بگوییم استخوان لای زخم و هر روز بر تعداد این استخوانها افزوده میشود. برای همین جامعه ایران، فاقد اخبار و رویدادهای خوشایند و شادیبخش ملی و عمومی است. مناسک و رویدادهای مقطعی و نیز برنامهریزی شده برای تزریق شادی و آرامش در جامعه بیشتر نسیم کوتاه و زودگذر و یا شبیه کاریکاتوری از واقعیت است و فاقد کارکرد جدی در این زمینه آنهم برای جامعه پر مساله و گرفتار در بحران است.
ببینید همان طور که شادی فردی باید از درون بجوشد، شادی جامعه نیز باید از دررون بجوشد تا جامعه شوق عمومی را درک کند. شادی و رویدادهای اجتماعیِ خوشایند، دارای ظرفیت افقگشایی هستند و وضعیت امروز را بهتر از دیروز و فردا را بهتر از امروز نشان میدهند. هیچ کدام از این ویژگیها در جامعه ایران قابل مشاهده نیست. تمام رویدادهای خوشایند که در این جامعه میتوانستند اندکی افقگشایی و امیدآفرینی داشته باشند خیلی زود با تجاوز افراطیگرایی به زمین کوفته شد و مورد هتک حرمت قرار گرفت.
دوران اصلاحات بزرگترین دوران امکان رشد و توسعه ایران بود که قدرشناسی نشد
بزرگترین رویداد شادیآفرین در جامعه ایران پس از انقلاب که از ظرفیت افقگشایی و امیدآفرینی بالایی برخوردار بود، پیروزی آقای خاتمی به عنوان رییس جمهور و شکلگیری دوران اصلاحات بود که علاوه بر امیدآفرینی داخلی، امیدی جهانی نیز آفرید و اعتبار و اعتنای فراوانی برای ایران به همراه داشت. ایده گفت و گوی تمدنها، چشماندازی با پشتوانه چند هزار ساله تمدن ایران زمین گشوده بود.
دوران اصلاحات بزرگترین دوران امکان رشد و توسعه ایران بود که قدرشناسی نشد و نیروهای بازدارنده چنان فضایی ایجاد کردند که و به قول آقای خاتمی دولت را هر ۹ روز با یک بحران مواجه ساختند و آن شور و شوق و شادی درونی جامعه به نفرت و خستگی و کنارهگیری تبدیل شد. در آن دوران، شلیک به آقای حجاریان، در اصل شلیک به امید و نشاط جامعه بود.
این شعر شفیعی کدکنی، تصویری گویا از وضعیت جامعه ایران طی چند دهه اخیر است که میگوید: طفلی به نام شادی، دیریست گمشده است/ با چشمهای روشن براق/ با گیسویی بلند و بالایی آرزو/ هر کس از او نشانی دارد/ ما را کند خبر/ این هم نشان ما/ یک سو خلیج فارس، سوی دگر خزر. امیدآفرینی دوران روحانی اصلا قابل مقایسه با دوران خاتمی نیست. اگر دوران خاتمی جمبوجت بود، دوران روحانی هوایپمای باری بود و در این قیاس، دوره پزشکیان به موتور گازی هم نمیماند.
تنهایی استراتژیک ایران در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه
با همه مواردی که فرمودید، اما عکس العمل مردم نسبت به جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ، بسیار عجیب بود، زیرا بسیاری معتقدند بودند جامعه مترصد حمایت از نیروی خارجی است. و این تصور شکست خورد. ۱۲ روز جنگ تحمیلی شوک بزرگی بر همه ابعاد جامعه جهانی و جامعه ایران وارد کرد. مهم آن است بدانیم از نظر شما این جنگ چه ابعادی را برای ایرانیان، سیاستمداران، و جامعه آشکار کرد؟ این خیلی مهم است که بدانیم چه تصویری از خودمان داریم زیرا بهتر می توانیم متناسب با آن برنامه ریزی کنیم. از این رو بهتر است بپرسم جنگ تحمیلی ۱۲ روزه چه تأثیری بر جامعه ایران داشته است؟ آیا توانسته در بازسازی ظرفیتهای اجتماعی و سیاسی آن تأثیرگذار بوده باشد؟
اول این که خود این جنگ یک بحران است. بیش از هزار کشته روی دست جامعه گذاشته. بزرگترین فرماندهان لشکری را از دست داده. بسیاری از زیرساختها و سرمایهگذاریهای دفاعیاش آسیب دیده. آسمان کشور بارها و بارها مورد تعرض بیگانه قرار گرفته و امکان این تعرض همچنان وجود دارد. اما برای فهم تاثیر این جنگ بر جامعه باید مقداری از آن فاصله گرفت؛ هم فاصله روششناختی و هم فاصله زمانی؛ چرا که بخشی از تاثیرات خود را در طول زمان نشان میشود.
دوم آن که باید ببینیم جامعه ایران در آن دوران خود را چگونه میدید و چه حسی داشت؟ به نظرم جامعه ایران، به خوبی درک و احساس کرد که «تنها» است؛ هم در داخل و هم در خارج. وقتی پهبادها و موشکهای ایران به سمت اسراییل شلیک میشد، تمام همسایههای غربی و شمال غربی ایران تلاش کردند تا موشک کمتری به اسراییل برسد. بگذریم از اتهامی که اکنون گریبان همسایه شمالی ما را در همکاری با رژیم صهیونیستی گرفته است.
از سیاست موازنه وجودی به سمت سیاست موازنه عدمی یا منفی برویم
آن چه از آن به عنوان «تنهایی استراتژیک ایران» یاد میشود در این دوران خود را به خوبی نشان داد. کدام کشور و نیروی اثرگذار در این جنگ پشت ایران ایستاد و این حمله را محکوم کرد؟ این تنهایی ما را سوق میدهد به این که سیاست موازنه وجودی این سالها اساسا با این تنهایی استراتژیک سازگار نیست و آن چه میتواند ناجی ایران باشد، سیاست موازنه عدمی یا منفی در حوزه سیاست خارجی و سیاست داخلی است.
مبنای رابطه موازنه وجودی اصالت داشتن سلطه و تلاش برای حذف دیگری است. ولی مبنای رابطه موازنه عدمی، اصالت داشتن رابطه صلحطلبانه و دوریگزینی از فرایندهای خشونتزا است. در این جنگ حتی همپیمانان استراتژیک ایران ـ از پاکستان و چند کشور جهان سومی بگذریم ـ، آن را تنها گذاشتند و هیچ حمایت موثری از آن نکردند. جامعه ما، تنها بودن خود را از دو سو احساس کرد: یکی همین موضعگیری یا عدم موضعگیری کشورهای قدرتمند و همکاری برخی همسایگان با دشمن، و دیگری رهاشدگی در شرایط جنگی.
عدم ارتباط موثر مسئولان با مردم در طول جنگ ۱۲ روزه
شما در طول جنگ یک ارتباط موثر از سوی مسئولان با مردم نداشتید. کدام سخنگو با مردم هر روز گفت و گو میکرد؟ گویی یک دوره سکوت و واگذاری تریبون به کارشناسان نیمبند صدا و سیما شکل گرفته بود. در صورتی که در جنگ، باید از یک سو یک ارتباط ارگانیگ و قوی و بیش از گذشته از سوی نهادهای رسمی با مردم برقرار و از سوی دیگر باید از ظرفیتهای ملی برای ایجاد احساس آرامش و اطمینان به جامعه استفاده شود؛ بویژه جامعهای که از ابعاد گوناگون از نهادهای رسمی فاصله گرفته است.
تمام ظرفیتهای ملی پیش از جنگ به حاشیه رانده شده بود و زمینه برای فرصتطلبان رونق داشت که خود نتیجه سیاست موازنه وجودی است. صدا و سیما از این ظرفیتهای ملی تهی بود و نتوانست پوسته فرقهای خود را بشکافد. هر چند جامعه از ظرفیتهای خود مانند تمام بحرانهای اجتماعی و حوادث طبیعی برای ایجاد آرامش و اطمینان خاطر استفاده کرد و آن را در گوشه و کنار کشور به نمایش گذاشت.
فقدان ارتباط معنادار مسئولان کشور با مردم، بر نارضایتی جمعی مردم در ابعاد گوناگون زندگی و شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی موجود سوار بود. این بستر نارضایتی جمعی در ابعاد گوناگون را میتوان در تورم دو رقمی بالای ۴۰ درصد و بیثباتی قیمتها و سختی معیشت در حوزه اقتصاد، ایجاد تنگناهای اجتماعی برای سبکهای گوناگون زندگی و برخی پارهفرهنگها در حوزه اجتماعی بویژه تداوم برخورد با پوشش زنان، مشارکت پایین در انتخابات در حوزه سیاسی و حتی دلزدگی بخشی از مشارکتکنندگان در یک سال اخیر، برخورد با برخی از رویدادها و فضاهای فرهنگی مانند کنسرتها و خانه اندیشمندان علوم انسانی در حوزه فرهنگی و حتی تداوم تنگنای عملی برای برخی مذاهب به رغم شعار بلند تقریب مذاهب و دهها مثال دیگر مشاهده کرد.
برای همین، احساس جمعی در جنگ تحمیلی کنونی با جنگ تحمیلی عراق دوره صدام که البته کشور همچنان بر فضا و جو انقلابی سوار بود، کاملا متفاوت است. بی راه نیست اگر بگوییم جو دو سال پایانی جنگ تحمیلی با عراق به صورت قویتری از همان ابتدا بر فضای اجتماعی جنگ کنونی غلبه داشت. هر چند مردم برای نخستین بار پس از جنگ تحمیلی عراق دیدند که شلیک موشکها و دفاع جانانه نیروهای مسلح به طور مشخص برای دفاع از مرزها و کیان ملی ایران است و نه صرفا بحث امت گرایی، با این حال، این جنگ نتوانست اذهان و فضای عمومی را آن گونه که در خور تجاوز به کشور است، همراه کند.
طرد صداهای متفاوتی که با قدرت اسراییل را محکوم کرده اند
یکی از عوامل اصلی تأثیرگذار بر این ناتوانی را باید در صدا و سیما جست. به نظرم باید تمام برنامههای تلویزیون در دوران ا ین جنگ به طور دقیق از زوایه ظرفیتهای انسجام بخشی تحلیل محتوا شود. اما تلویزیون نتوانست حتی از یک چهره ملی و معتدل شناخته شده را برای گفت و گو با مردم دعوت کند و حتی یکی از مواضع و اعلامیههای افراد و گروههای ملی و وطندوست را نخواند. در همان ۱۲ روز، دهها نفر در بیانیههای خود تجاوز را محکوم کردند. بیانیه کدام دگراندیش ایران دوست از تلویزیون خوانده شد؟ به عبارتی صدا و سیما در این دوران هم چنان سیاست طرد خود را ادامه داد و اجازه نداد در دوران جنگ، دیگر صداهای ضد تجاوز اسراییل از این رسانه شنیده شود. این را بگذارید در کنار نبود مسئولان در کنار مردم.
میخواهید جامعه چه حسی داشته باشد؟ و میخواهید در این حس جداافتادگی و تنهایی چه چیزی را بازسازی کرده باشد؟ از جامعه آسیبدیده که با زخمهای متعدد مواجه بود، در این شرایط چه انتظاری داریم؟ به نظرم همین که مردم خودشان توانستند همدلانه فضای عمومی را مدیریت کنند، کار بزرگی کردند.
همبستگی ملی نیازمند پذیرش تفاوتها در نگاه رسمی است
همانطور گفتید، تصویر جدید جامعه از خودش، تنهایی استراتژیک بوده است، و البته این دریافت بسیار مهمی است. ضمن این که نهادهای رسمی و رسانههایی مانند صدا و سیما نیز در این راستا عمل کرده اند که خود مانع از ایجاد همبستگی اجتماعی به انسجام و همبستگی ملی پایدار و فراگیر است. ولی در نهایت این جنگ تا چه اندازه بر انسجام اجتماعی و همبستگی ملی تأثیرگذار بوده است؟
در این زمینه داده میدانی مشخص و دقیق مبتنی بر پیمایش نداریم. بنابر این باید به فهم لمی و تجربه زیسته خودمان رجوع کنیم. این فهم لمی میگوید مثل تمام بحرانهای اجتماعی که مردم تلاش میکنند با یکدیگر همدلانه مواجه شوند، در این دوران نیز توجه به یکدیگر، همدلی و همراهیهای بین فردی و گروهی تقویت شد. اما در راستای چه هدفی؟ در این باره نمیتوان به ضرس قاطع سخن گفت.
اما در جهت حمایت از یکدیگر و تلاش برای کاهش سختی و رنج زندگی در دوران جنگ بله، انسجام اجتماعی تقویت شد. اما نمیدانیم اگر شرایط جنگی از کوتاه مدت به میان مدت میل میکرد و طولانیتر میشد، آیا این شرایط نیز تداوم پیدا میکرد یا نه؟ تجربه پژوهشگری دیگر از شمال کشور که مقصد بسیاری از مردم در دوران جنگ بود، حکایت از این داشت که هر چند فضای عمومی آرام بود، ولی به جهت فزونی تقاضا، در بعضی جاها قیمتها نیز به شدت افزایش یافته بود.
نمیدانیم این وضعیت تا چه حد ناشی از فرصتطلبی و تا چه حد ناشی از افزایش طبیعی قیمتها بود؟ اما تقویت همبستگی ملی نیازمند پذیرش تفاوتها در نگاه رسمی است نه فقط نگاه مردم و جامعه مدنی. ما حتی در دوره جنگ ۱۲ روزه این رویکرد را ندیدیم. نهادهای رسمی میتوانستند با وجود تقویت همبستگی اجتماعی نگاهی به تقویت همبستگی ملی داشته باشند و بذر قوت گرفته را آبیاری کنند و از اختلاف و فاصله خود با لایههای گوناگون اجتماعی بکاهند.
صداوسیما حتی اطلاعیه های روحانی وخاتمی را هم نخواند
من همان روزهای اول جنگ جایی گفتم برای تقویت انسجام ملی باید به سمت اقداماتی رفت که شکاف دولت ملت را کاهش دهد مثل آزادی زندانیان سیاسی، بهرهگیری از ظرفیتهای ملی، دوری از نگاه تنگ رسانهای و ... . نه فقط چنین نشد، بلکه صدا و سیما مقابل این فرایند ضروری کشور عمل کرد. عدم توجه به وجود تفاوتها ذیل یک هدف مشترک یعنی شکست دشمن در این جنگ و نپذیرفتن این تفاوتها موجب شد که صدا و سیما حتی پیامهای خاتمی و روحانی رییس جمهوریهای اسبق ایران را هم نخواند و فقط به تحلیل کارشناسان ناشناخته بچسبد که هیچ تأثیری در کاهش اضطراب مردم نداشت و همچنان سیاست طرد و نادیده گرفتن صدای متفاوت را با قوت تداوم بخشد.
بگذریم از نخواندن پیامهای ایرانیان خارج از کشور که در دفاع از میهن، بیانیههای بسیاری منتشر کردند. هر رسانهای که نگاه ملی به ایران و این جنگ میداشت، امکان نداشت لحظهای نسبت به پخش بیانیههای افراد متفاوت تردید کند. به همین جهت، این جنگ و همبستگی اجتماعی نسبتا تقویت شده در آن، نتوانست همبستگی ملی را تقویت کند؛ چون این بذر از سوی نهادهای رسمی مورد بی مهری قرار گرفت.
رویکرد صدا و سیما چیزی جز ویرانی برای کشور به همراه نخواهد داشت
بر اساس فرمایش شما، جامعه ایران تنهایی را حس کرده، همبستگی از نوع همدلی با یکدیگر پیدا کرده، و سیاست های صدا و سیما نیز، همواره در جهت کاهش امید مردم عمل کرده است، در نهایت برای ایجاد همبستگی پایدار در برابر دشمن خارجی، به نظر شما مهمترین خواسته جامعه ایران در شرایط کنونی چه میتواند باشد؟
جامعه ایران، جامعه جنگ طلب نیست. سیاست مقبول ایرانیان، سیاست موازنه وجودی نیست. این که مدرس میگفت سیاست ما عین دیانت ماست، مقصودش سیاست طرد و مقابله و ستیزهگری نبود، چرا که در نگاه او دیانت ما چنین نیست. دیانت او دیانت پرهیز از خشونت، ترویج روح همکاری و مشارکت، پذیرش تفاوتها و رعایت حقوق شهروندی و نیز احساس تعلق و مسئولیت نسبت به ایران بیش و پیش از امت اسلامی بود.
برای همین پیشنهاد اتحاد اسلامی مورد نظر پادشاه عثمانی را نپذیرفت و صراحتا به او گفت ما دست دوستی به همه دراز میکنیم ولی اگر کسی به ایران تجاوز کند، اول به او شلیک میکنیم و بعد میبینیم که مسلمان بوده یا غیر مسلمان. جامعه ایران، نیازمند و خواهان سیاست موازنه عدمی در نسبت با خود و دیگری است. از این رو، جامعه ایران، نیازمند آرامش است و با هیچ نوع سیاست طرد و خشونتگرا همراه نیست.
تمام سیاستهای داخلی و خارجی کشور، باید معطوف به ایجاد آرامش(آرامش روانی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ...) در کشور و فراهم کردن بستر مناسب برای توسعه ایران باشد. ضمن تلاش برای تقویت بنیه دفاعی کشور برای مقابله عزتمندانه با تهاجم احتمالی دشمنان ایران، رونق دیپلماسی خارجی برای یافتن راههای خلاقانه دوری جستن از جنگ و تحریمها و ایجاد زمینه لازم برای گفت و گوی ملی میتواند به این آرامش شکل دهد و آن را تقویت کند. تنها این رویکرد میتواند امید بیافریند و به سرمایهگذاری برای تولید بیانجامد. رویکرد جنگ و موازنه وجودی چیزی جز ویرانی برای کشور به همراه نخواهد داشت.
بیشتر بخوانید:
عملیات شناختی غافلگیر کننده مردم علیه عملیات غافلگیری اسراییل / ایران اینترنشنال و ملی مذهبی های بریده، پیشقراولان رسانه ای حمله اسراییل به ایران
بوی آتش و خاکستر تا ناله مجروحان زیر آوار / روایت تولدی دیگر؛ آن موشک همه تردیدهایم را برطرف کرد / پیوندی ناگسستنی با خاک میهن
معیدفر: اسراییل برنامه براندازی را در دوره پساجنگ دنبال میکند / بهترین موقعیت برای ترمیم شکاف دولت - ملت است / همبستگی ملی، سپر دفاعی ایران
«امکان و امتناع صلح در ایران امروز» / شاید بهراحتی نتوانیم صلح را در جامعه محقق کنیم
اهمیت برهمزدن مراسم تجلیل از خانیکی در گناباد
مطهری علیه مقدس نماها و ادامه رنسانس ایرانی / انقلاب تفکر در ملاصدرا و مطهری
۲۱۶۲۱۶
نظر شما