روایت رضا داوری اردکانی از سودای غربی‌کردن جهان توسط اروپا و آمریکا/ میل به غربی‌شدن در سراسر  زمین / فرهنگ راهنمای سیاست در استیلای تجدد

اکنون جهانی که پیش از این مستعمره بوده یا استعداد مستعمره‌بودن داشته در حاشیه جهان جدید قرار گرفته بی‌آن که از وضع خود خبر داشته باشد. این وضع غفلت در راه نبودن و در حاشیه قرار داشتن را من صفت خاص توسعه‌نیافتگی یافتم. باید اندکی بیشتر به تاریخ توجه و مخصوصاً در تاریخ معاصر کشورمان و وضع کنونی جهان تامل کنیم.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، متین محبوب در گفت و گو با دکتر رضا داوری‌اردکانی، فیلسوف و اندیشمند ایرانی، استاد ممتاز فلسفه دانشگاه تهران، با بیش از ۷۰ عنوان کتاب، صدها مقاله، مقولة استعمار و نسبت آن با غرب و شرق‌شناسی را به بحث گذاشت. شایان ذکر است مجموعه ۳۰ جلدی «استعمارشناسی ایرانی» در قالب شش مجموعه تخصصی پنج جلدی توسط پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تهیه و منتشر شده است: مجموعه اول: «استعمارشناسی معرفتی و زبانی»؛ مجموعه دوم: «استعمارشناسی نظری و فلسفی»؛ مجموعه سوم «استعمارشناسی به روایت اسناد، منابع و متون»؛ مجموعه چهارم: «استعمارشناسی فرهنگی و هویتی»؛ مجموعه پنجم «استعمارشناسی اجتماعی و اقتصادی»؛ و مجموعه ششم «استعمارشناسی تاریخی و سیاسی». این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد: 

****

سه مرحله مواجهه با استعمار در خاورمیانه  

با توجه به تجربه تاریخی و نظری و فکری قرون اخیر ملت ایران آیا ما می‌توانیم از نوعی استعمارشناسی ایرانی که در برگیرنده فرهنگ و هویت ملی باشد سخن بگوییم؟

استعمار تاریخ ۲۰۰ ساله دارد. این تاریخ را به دو بخش تقسیم کرده‌اند: استعمار قدیم که تا زمان جنگ بین‌الملل دوم دوام یافت و چون از آن زمان وضع دیگر پیدا کرد، وضع جدید را استعمار نو نامیده‌اند. شناخت این وضع جدید اندکی دشوار است. تفسیرهای مختلف و متفاوتی هم که از آن شده است، پیچیدگی و دشواری را نشان می‌دهد. استعمار جدید لااقل در صورت اخیرش استعمار پنهان و پوشیده است. کشور ما هرگز مستعمره نبوده اما از همان آغاز تاریخ استعمار که زمان رسیدن اروپا به قدرت علمی و سیاسی و نظامی بود مورد تعرض و مداخله قدرت‌های جهانی قرار گرفته و از آن‌ها آسیب‌های بزرگ دیده است.

مسئلة استعمار و چیستی آن و اینکه از کجا آمده و اروپا چرا و چگونه به قدرت رسیده است تا اواخر قرن نوزدهم حتی برای اروپاییان هم مطرح نبود. اما به هر حال مردم کشورهای گرفتار استعمار و دستخوش مداخلة دیگران، نمی‌توانستند در برابر این تعدی و تجاوز بی‌اعتنا بمانند و عکس‌العمل مخالف خود را به صورت‌های مختلف نشان دادند. چنانکه اشاره شد کشور ما مستعمره نشد. دیگر کشورهای اسلامی هم مستعمره نبودند. هر چند که وضعشان از وضع ما بدتر بود. تنها کشوری که جمعیت عظیم مسلمان داشت، کشور یا شبه‌قارة هند بود که مردم شرق و غربش مسلمان بودند.

در این کشور هم مسلمانان و هم غیر مسلمانان، در برابر استعمار در نظر و عمل، ایستادگی نشان دادند و این ایستادگی بی‌ارتباط و بدون نسبت با فرهنگ و اعتقاداتشان نبود. سیدجمال‌الدین اسدآبادی در ایران و اقبال لاهوری در هند تاحدودی به وضع خود در برابر استعمار اندیشیدند و برای رهایی از آن، راه جستند. اینکه این راه پیمودنی بود و چگونه پیموده شد مطلبی است که جای بحثش اینجا نیست و من هم توانایی ورود در آن را ندارم. اما نکته‌ای که مخصوصاً باید به آن توجه کرد مراحل مواجهه با استعمار در ۲۰۰ سال اخیر است.

  مواجهه با استعمار سه مرحله دارد: در مواجهه اول، تلقی فرهنگی و قومی و دینی غلبه داشت و سپس با پدیدآمدن روح ملی و ملیت، مواجهه با استعمار به‌صورت نهضت‌های ملی برای رسیدن به استقلال سیاسی به‌وجود آمد. متاسفانه این نهضت‌ها خیلی زود شکست خوردند و با این شکست مرحلة دیگری در تاریخ استعمار به‌وجود آمد و استعمار صورت تازه‌ای پیدا کرد که گفتیم استعمارنو نامیده شد. در این استعمار، عمال محلی قدرت‌های استعمارگر جای مقام‌های اروپایی را در کشورهای مستعمره و استعمارزده گرفتند

این مواجهه به نظر من سه مرحله دارد و هر مرحله‌ای وجه خاص داشته است. در مواجهه اول، تلقی فرهنگی و قومی و دینی غلبه داشت و سپس با پدیدآمدن روح ملی و ملیت، مواجهه با استعمار به‌صورت نهضت‌های ملی برای رسیدن به استقلال سیاسی به‌وجود آمد. متاسفانه این نهضت‌ها خیلی زود شکست خوردند و با این شکست مرحلة دیگری در تاریخ استعمار به‌وجود آمد و استعمار صورت تازه‌ای پیدا کرد که گفتیم استعمارنو نامیده شد. در این استعمار، عمال محلی قدرت‌های استعمارگر جای مقام‌های اروپایی را در کشورهای مستعمره و استعمارزده گرفتند.

نهضت استقلال‌طلبی هم صورتی دیگر پیدا کرد. صورتی که در آن عنصر دینی اثر کم‌وبیش تعیین‌کننده داشت. در این مرحله، عمل بر نظر غالب بود و تا آنجایی که من می‌دانم آثار مهمی در تحلیل وضع استعمارنو نوشته نشد. نمی‌دانم آیا باز هم می‌توان در این دوره از وضع استعماری سخن گفت یا نه. اما به هر حال دوران کنونی را زمان پس از استعمار می‌دانند. وضعیت پس از استعمار در صورتی معنی دارد که استعمار پایان یافته باشد که البته استعمار رسمی پایان یافته است؛ یعنی دیگر استعمار جزیی از برنامه‌های سیاسی دولت‌ها در غرب نیست.

اکنون جهانی که پیش از این مستعمره بوده یا استعداد مستعمره‌بودن داشته در حاشیه جهان جدید قرار گرفته بی‌آنکه از وضع خود خبر داشته باشد و بداند که نه فقط مصرف‌کنندة کالاهای تولیدی صاحبان قدرت تکنولوژی است بلکه شاید فهم و درکش با خرد مشترک زمان جدید میزان می‌شود. این وضع غفلت در راه نبودن و در حاشیه قرار داشتن را من صفت خاص توسعه‌نیافتگی یافتم. اگر این درک جایی و وجهی داشته باشد باید به وضع کنونی و نسبت میان قدرت‌های جهانی و کشورهای در راه توسعه و توسعه‌نیافته بیشتر اندیشید. در این راه باید اندکی بیشتر به تاریخ توجه کنیم و مخصوصاً در تاریخ معاصر کشورمان و وضع کنونی جهان تامل کنیم.

رضا داوری اردکانی از سودای غربی‌کردن جهان توسط اروپا و آمریکا و میل به غربی‌شدن در  زمین می گوید/ فرهنگ راهنمای سیاست در استیلای تجدد

غلبه نگاه سیاسی به غرب در ایران 

مطالعات غرب‌شناسی در ایران چطور و چقدر به شناخت پدیدة استعمار کمک کرده است؟

مطالعات غرب‌شناسی که در کشور ما مطرح شده و مورد توجه قرار گرفته است، شاید چندان تحقیقی و عمیق نبوده است. غرب و شرق طی ۲۰۰ سال اخیر اصطلاحاتی جغرافیایی بوده‌اند که در عرفان و فلسفه نیز معانی استعاری پیدا کرده‌اند. اما غرب و شرق به مفهوم سیاسی و تاریخی آن، به دوران جدید تعلق دارند. گرچه تقابل فکری و فرهنگی میان شرق و غرب را یونانیان پیش آوردند و مثلاً آتن را در برابر شرق (ایران-پارس) قرار دادند، تقابل جدی فرهنگی میان شرق و غرب تا ۲۰۰ سال پیش مطرح نبود و شاید نادرست نباشد که بگوییم تا قرن بیستم هرگز غرب را بر یک وضع و موجودیت تاریخی اطلاق نکردند.

در کشور ما نیز با اینکه از حدود یک قرن پیش، صورتی از تقابل فرهنگی شرق و غرب مطرح شده، بیشتر نظر سیاسی غلبه پیدا کرده و غرب موجودیتی سیاسی انگاشته شده است. تلقی سیاسی از شرق و غرب حتی اگر وجهی داشته باشد مجال تحقیق در باب غرب و شرق را محدود می‌کند و در آن تقدم به مقابلة سیاسی با غرب داده می‌شود

در قرن بیستم بود که اروپا به این خودآگاهی رسید که قدرت، قدرت فرهنگ و تفکر و علم است و این همه را در خود دید. پس اطلاق مفهوم غرب به اروپا با این خودآگاهی پدید آمد. هوسرل فیلسوف آلمانی در اثر درخشانی از بحران اروپا گفت و اشپنگلر سقوط و نابودی غرب را پیش‌بینی کرد تا اینکه بعد از جنگ جهانی دوم که بر اثر پیروزی اروپا و آمریکا بر نازیسم، خوش‌بینی‌ای موقت پدید آمده بود، شرق و غرب هم معنی دیگر پیدا کرد. اروپا و آمریکا غرب نامیده شدند و نام شرق به جبهه شوروی و اروپای‌شرقی اطلاق شد و این تحولی در معنی شرق و غرب پدید آورد و این دو بیشتر، اصطلاحاتی سیاسی شدند و اندیشیدن به غرب تحت‌الشعاع توجه به علم و تکنولوژی و توسعة آن و امید به آزادی‌های سیاسی قرار گرفت و از آن پس، کمتر به شرق و غرب فرهنگی و تاریخی اندیشیدند.

در کشور ما نیز با اینکه از حدود یک قرن پیش، صورتی از تقابل فرهنگی شرق و غرب مطرح شده، بیشتر نظر سیاسی غلبه پیدا کرده و غرب موجودیتی سیاسی انگاشته شده است. در زبان رسمی کنونی ما نیز وقتی از غرب سخن گفته می‌شود، قدرت‌های بزرگ در نظر می‌آیند. تلقی سیاسی از شرق و غرب حتی اگر وجهی داشته باشد مجال تحقیق در باب غرب و شرق را محدود می‌کند و در آن تقدم به مقابلة سیاسی با غرب داده می‌شود. مع‌هذا مطالعاتی که تاکنون صورت‌گرفته تاحدودی به شناخت استعمار به‌عنوان جلوه‌ای از جلوه‌های سیاست اروپا در دوران اخیر مدد رسانده است. اما برای روشن‌شدن وضع ما در برابر غرب هنوز به تحقیق عمیق‌تر و بیشتری نیاز است.

موجودیت تاریخی غرب دعوت به پذیرش اصول و قواعد خود

معمولاً وقتی از استعمار بحث می‌کنیم این مفهوم را در ساحت «امرسیاسی» مورد مداقه قرار می‌دهیم اما پرسش این است که آیا استعمار ابعاد «آنتولوژیکال» دارد و اگر دارد بنیان (های) آنتولوژیکال استعمار چیست و چه تفاوت‌هایی بین اشکال استعمار قدیم و جدید می‌توان یافت؟

این پرسش، پرسش مهمی است. به‌خصوص که با تامل در این پرسش، مسئله غرب نیز مطرح می‌شود. غرب یک سیاست نیست و زمام اختیارش یکسره در دست قدرت سوداگران سیاسی-اقتصادی اروپا و آمریکا نبوده است. غرب موجودیت تاریخی است و به‌صورت نظام فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی قوام یافته است. غرب در این صورت جدید تا ۳۰۰ سال پیش هرگز در هیچ جا وجود نداشته است. این غرب در اروپای دوران جدید به‌وجود آمده و در طی ۴۰۰ سال بسط و تحقق یافته و اکنون به‌نظر می‌رسد که تاریخش رو به پایان باشد. بیشتر فیلسوفان نیمة دوم قرن بیستم، این دوران را دوران تجدد نامیده‌اند.

از اوصاف این غرب یا تجدد، یکی این است که سودای جهان‌گشایی دارد و همه مردم جهان را به پذیرش اصول و قواعد خود می‌خواند، گویی می‌خواهد به دین تشبه کند. استعمار هم که ابتدا امری سیاسی-اقتصادی بود، اکنون وجهی از سودای غربی‌کردن جهان از طریق استیلای مصرف اطلاعات و تکنولوژی یافته است

از اوصاف این غرب یا تجدد، یکی این است که سودای جهان‌گشایی دارد و همه مردم جهان را به پذیرش اصول و قواعد خود می‌خواند، گویی می‌خواهد به دین تشبه کند. استعمار هم که ابتدا امری سیاسی-اقتصادی بود، اکنون وجهی از سودای غربی‌کردن جهان از طریق استیلای مصرف اطلاعات و تکنولوژی یافته است. در استیلای تجدد اما همواره فرهنگ راهنمای سیاست بوده است. برخلاف آنچه گاهی می‌پندارند شرق‌شناسی ساخته‌وپرداخته و آورده استعمار نیست. بلکه راه را برای استعمار و استیلای قدرت‌های جهانی هموار کرده است.

اکنون، از استعمار کمتر حرف زده می‌شود. اما سودای غربی‌کردن جهان در اروپا و آمریکا و میل به غربی‌شدن در سراسر روی زمین وجود دارد و روزبه‌روز بیشتر می‌شود. البته، غرب و تجدد دیگر نیروی گسترش قرون ۱۸ و ۱۹ را ندارند و جهان توسعه‌نیافته نیز چنانکه باید از امکان نزدیک‌شدن بیشتر به فرهنگ تجدد، بی‌بهره است. شاید مسیری که جهان کنونی در آن می‌رود به ایدئال‌های فرهنگ تجدد نیز نظری نداشته باشد اما به هر حال آدمیان را به شیوه زندگی جدید و مصرف‌کنندگان اشیا، تکنیک و اطلاعات فضای مجازی مبدل می‌کند.

هوش مصنوعی، عظیم و  حیرت‌آور است. اما به آینده زندگی انسان و تامین عدالت کاری ندارد

استعمار معرفتی یا استعمار ذهن در جهان امروز چگونه به شناخت ماهیت استعمار کمک می‌کند؟

 وضع جهان کنونی برای همه یک ایدئال معین کرده است و آن رسیدن به کمال هوش مصنوعی است. قابل تامل است که اخیراً پژوهشگری آمریکایی با اظهار خشنودی از اعلام مرگ آدمی بشارت داده بود که با مرگ انسان ظلم پایان می‌یابد و تکنولوژی عدالت را در میان موجودات زنده برقرار می‌سازد. این قبیل برداشت‌ها بوی حماقت می‌دهد و پیوند علم و حماقت می‌تواند فاجعة بزرگی باشد

اگر معنی استعمار معرفتی را درست دریافته باشم و مراد از آن تصرف جان‌ها و تسخیر اذهان باشد، باید بگویم که این استعمار کمکی به شناخت وضع جهان کنونی نمی‌کند. بلکه برای همه یک ایدئال معین کرده است و آن رسیدن به کمال هوش مصنوعی است. قابل تامل است که اخیراً پژوهشگری آمریکایی با اظهار خشنودی از اعلام مرگ آدمی بشارت داده بود که با مرگ انسان ظلم پایان می‌یابد و تکنولوژی عدالت را در میان موجودات زنده برقرار می‌سازد. این قبیل برداشت‌ها بوی حماقت می‌دهد و پیوند علم و حماقت می‌تواند فاجعة بزرگی باشد. پیداست که هوش مصنوعی به‌عنوان تکنولوژی امری مهم و عظیم و حتی حیرت‌آور است. اما به آینده جهان و بهبود زندگی انسان و تامین عدالت کاری ندارد، زیرا اصلاً آینده را نمی‌شناسد. هوش مصنوعی گذشته را در اکنون فضای مجازی گرد می‌آورد و متوقف می‌کند، بی آنکه از فردای انسان خبری داشته باشد. هوش مصنوعی با اعتقادها و امیدهای انسان نیز بیگانه است.

سیاست ها نمی توانند با اقتضای ذات تکنولوژی مقابله بکنند

با توجه به اینکه کشور ما هیچگاه مستعمره رسمی نبوده است، میزان نفوذ استعمار در کدام یک از بخش‌ها و سطوح جامعة ایرانی بیشتر بوده است؟

استعمار به‌معنی طرح سیاسی استعماری، نگاه داشتن مردمان در بی‌خبری از وضع خود و ناتوان‌کردن آن‌ها از دخالت و تصرف در امور کشور است. اثر این استعمار در همه‌جا هست و شاید در کاروکردار اهل سیاست و رویه مصرف در جامعه آشکارتر باشد. ولی گسترش رسم و شیوه زندگی غربی دیگر کار سیاستمداران و اثر استراتژی‌های سیاسی-اقتصادی نیست، بلکه علم و تکنولوژی جدید قدرتی دارد که خود به خود اعمال می‌شود و اقتضای ذات آن هم این است که همه جا باشد و همة جهان را صورتی از تجدد ببخشد. خودآگاهی به این قدرت که مقابله صرفاً سیاسی با آن ناکافی می‌نماید و کمتر از عهده سیاست‌ها نیز بر می‌آید، شرط رهایی از تقلید از جهان قدرت است.

سنت فلسفی و عقلانی ایرانیان چه مقدار در شناخت پدیدة استعمار می‌توانسته و یا می‌تواند موثر واقع گردد و این مسئله چگونه می‌تواند اتفاق بیفتد؟

شرط اول شناخت استعمار آشنایی با جهان جدید و اقتضاهای آن است. فیلسوفان و صاحب‌نظران و آشنایان با معارف فلسفی و الهی اسلامی معمولاً کمتر به‌وضع جهان و آنچه مثلاً در ۴۰۰ سال اخیر در اروپا و آمریکا گذشته است و اکنون در همه جا می‌گذرد، توجه دارند و علاقه ای نیز ندارند که راهی به درک آن بیابند. اما اگر با تجدد و تاریخ آن آشنا شوند، این آشنایی سرمایه و راهنمای خوبی برای درک و فهم و تفسیر اوضاع و حتی مقدمه‌ای برای رهایی از قید تقلید از رسم شایع می‌تواند باشد.

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 2089217

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =