به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، والری برانستون در دوران بمبارانهای هوایی لندن (Blitz) ۱ در این شهر زندگی میکرد، اما زمانی که آلمانیها موشکهای V خود را (که امیدوار بودند با آنها جنگ را ببرند) پرتاب کردند، او به یک مزرعه خوک در برمپتون فرستاده شد.
در سال ۲۰۲۳، پسرش مایلز بینگهام در حال پاکسازی اتاق زیرشیروانی مادرش بود که خاطرات او را پیدا کرد. با این حال، والری که در آن زمان ۸۸ سال داشت، به بیماری آلزایمر مبتلا بود و نوشتههای خود را به یاد نمیآورد.
آقای بینگهام، ۵۸ ساله، میگوید که این کشف را زمانی انجام داد که مادرش به خانه سالمندان منتقل شد. او از زیر تار عنکبوتها و غبارهای اتاق زیرشیروانی خانه مادرش در لادلو، شروپشایر، نسخهای خطی بیرون کشید که دههها دیده نشده بود.
این دستنوشته داستان تجربیات والری را در دوران جنگ در شمال لندن (در خانهای در بوش هیل پارک) و زمانی که در سال ۱۹۴۴، در حدود ۱۱ سالگی، به لینکلنشر تخلیه شد، روایت میکرد.
آقای بینگهام میگوید: «با اینکه از بمبارانهای لندن جان سالم به در برده بودند، اما با موج جدید موشکهای آلمانی بهشدت درگیر بودند.»
او بخشی از خاطرات را که اکنون به صورت کتابی با عنوان «لندن تاب میآورد» منتشر شده، به اشتراک گذاشت:
«صدای انفجار هر موشک V۱ را که به لندن برخورد میکرد، میشنیدم. گاهی حتی لرزش زمین را حس میکردم. با هر انفجار، لبهایم را آنقدر میگزیدم تا ترک بخورند. مادرم از نگرانی چهرهای نحیف و تکیده پیدا کرده بود.»
والری را با عجله سوار قطار کردند و به مکانی امن در روستا فرستادند. او هیچ تصوری نداشت که به کجا میرود.
او لحظه رسیدن به مزرعه را اینگونه توصیف میکند:
«... اینجا یک خوکدانی بدبو درست کنار خانه بود. قرار بود با یک خوکدار و همسرش زندگی کنم. مرا به اتاق کوچکی بردند و گفتند فورا به رختخواب بروم. فقط در تاریکی دراز کشیدم، چشمهایم را بستم و امیدوار بودم که فردا بیدار شوم و همه اینها فقط یک اشتباه بزرگ بوده باشد.»
آقای بینگهام به یاد میآورد که مادرش در مدرسه یک اطلس بریتانیا پیدا کرده بود و تلاش میکرد محل زندگیاش را روی نقشه پیدا کند.
«او از بزرگترین شهر نیمکره شمالی به جایی آمده بود که حتی روی نقشه بریتانیا هم مشخص نشده بود. احساس میکرد به انتهای دنیا رسیده است.»

آقای بینگهام میگوید که مادرش در ابتدا میخواسته فورا به لندن برگردد. او یادداشتهای کوچکی را در نامههایی که به خانه میفرستاد، پنهان میکرد و از مادرش میخواست که بیاید و او را برگرداند؛ اما به گفته او، والری عاشق طبیعت زیبای لینکلنشر شد.
... متأسفانه، والری نتوانست از کشف داستان زندگیاش لذت ببرد.
آقای بینگهام میگوید: «او مبتلا به آلزایمر بود، و حتی وقتی شروع کردم به خواندن بخشهایی از نوشتههای خودش، هیچ چیزی را به خاطر نمیآورد. البته که آرزو میکردم میتوانستم با او درباره این خاطرات صحبت کنم، اما او تنها دو هفته پس از رفتن به خانه سالمندان درگذشت... آنچه در اختیار داریم، چیزی واقعا نادر است. این نوشته، دوران کودکی کسی را روشن میسازد که در لندن و در بحبوحه بمبارانها زندگی میکرده. همچنین داستانی فوقالعاده از تجربههای یک کودک مهاجر جنگ است.»
۱- حمله رعدآسا
منبع: بیبیسی جهان
۲۵۹
نظر شما