به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از اطلاعات آنلاین، رضا سوختهسرایی (۱۴۰۴-۱۳۲۸) کشتیگیر پیشکسوت اهل استان گلستان، که یکی از طولانیترین دوران حرفیای تاریخ کشتی ایران را داشته، کشتی گرفتن و قهرمانی را پیش از انقلاب شروع کرد و در ۱۳۵۴، بعد از چند عنوان داخلی و آسیایی، به عنوان پهلوان ایران هم انتخاب شد. او دو نقره جهانی و چند طلای آسیایی در کارنامه دارد و کشتیبلدها میگویند اگر گل دوران ورزشیاش به تحریم المپیکهای مسکو و لسآنجلس نمیخورد، چه بسا اولین طلای سنگین وزن المپیک ایران را هم دشت میکرد.
در میانه دهه ۵۰ که سوختهسرایی در سنگین وزن دنیا برای خودش نامی دست و پا میکرد، علیرضا سلیمانی جوان هم دیگر مدعی سنگینورزن کشتی ایران شد. رقابت این دو از همان سالها شروع شد و در دهه ۶۰ به اوج رسید، دورهای که تمام کشتیدوستان کشور، ماهها و سالها انتظار میکشیدند تا رقابت این دو را ببیند. سوختهسرایی و سلیمانی، در کنار رقابت داغ و سنگینی که با هم داشتند، رفاقتی بینظیر در تاریخ ورزش ایران را هم شکل دادند که تا روز مرگ هر دویشان ادامه داشت.
سوختهسرایی که متولد ۱۳۲۸ در کلاته رامیان است، ۷ سال بزرگتر از سلیمانی است که بچه تهران بود؛ ۷ سال در دنیای قهرمانی بخصوص کشتی اختلاف زیادی است؛ اما دیرپایی حضور سوختهسرایی در کشتی، سالها این رقابت را زنده کرد. در رفاقت که سن و سال معنا ندارد، دوستی این دو سنگینوزن باابهت، بعد از زندگی حرفهایشان هم تا آخرین نفس ادامه داشت.
قلبم را برای سوختهسرایی میدهم
هر دو قهرمان در طول سالها، از دوستی عمیقی که با هم داشتند گفتهاند و وقتی که در سال ۸۹، سلیمانی به خاطر مشکلات دیابت و سوختهسرایی به خاطر مشکلات قلبی، هر دو در یک بیمارستان بستری بودند. تصاویری از این دو دوست در کنار هم در بیمارستان منتشر شد که نشانی از اوج صمیمیت و رفاقت آنها بود. صحبتهای این دو قهرمان هم که مدام از دیگری میگفتند و برای دوستشان آرزوی سلامتی میکردند، دل خیلیها را گرم میکرد. در یک مصاحبه معروف، سلیمانی با اشاره به مشکل قلبی سوختهسرایی گفته بود که حاضر است قلبش را به دوست قدیمیاش هدیه کند؛ «چهار رگ قلب این پهلوان و بزرگتر ما گرفته است که من حاضرم قلبم را برای بهبودیاش بدهم.»
البته دست اجل، سلیمانی را زودتر از دوست قدیمیاش گرفت؛ دارنده اولین طلایی سنگینوزن ایران در مسابقات جهانی، در اردیبهشت ۱۳۹۳ بر اثر سکته قلبی درگذشت. مصاحبههای سوختهسرایی بعد از درگذشت سلیمانی، نشانی از تالم و افسوس بیپایان او از درگذشت دوستی بود که او را از برادر به خودش نزدیکتر میدانست؛ «ما سالیان سال با هم بودهایم. نهتنها در میدان بلکه بیرون از میدان کشتی کنار هم قرار داشتیم. ما در خوشی و ناخوشی کنار هم بودیم و هر موقع دلم میگرفت با سلیمانی درد دل میکردم... اگر کشتی ایران قهرمان بزرگی را از دست داده، من برادرم را از دست دادهام و از مرگ او بسیار ناراحت هستم.»
پیش از مرگ سلیمانی، این دو در سفری نسبتا طولانی به خراسان و مشهد، در کنار هم بودند و آخرین خاطراتشان، احتمالا سرشار از محبت و شیرینی بوده است اما رابطه این دو، همیشه اینطور ساده نبوده و اوایل، پیچیدگیهای خاص خودش را داشت.
وقتی سلیمانی فریب سوختهسرایی را خورد
این دو، سالها برای پوشیدن دوبنده دسته سنگینوزن کشتی آزاد با هم رقابت داشتند. البته به مرور زمان که دوستیشان عمیقتر شد، به شیوه خودشان، راهکارهایی برای این مسئله هم پیدا کردند. در سالهای اول اما اتفاقهای بامزهای میافتاد که خاطراتش، بارها از سوی سلمانی بازگو شده است. در یکی از معروفترینها، سلیمانی از جرزنی دوست دیرینهاش در یک مسابقه مهم گفته است. خود مرحوم سلیمانی این خاطره را اینطور بازگو کرده است: «یک بار من و او با هم کشتی میگرفتیم. کشتی حالت متعادلی داشت و هر دو بدمان نمیآمد که کشتی مساوی تمام شود، سوخته هم وقتی سرشاخ میشدیم، کنار گوشم میگفت: علیرضا! همینطور خوبه! نه تو امتیاز بگیر نه من. من هم که صاف و ساده بودم مثل یک بچه حرفشنو، به گفته او عمل میکردم. فقط ۳۰ ثانیه به پایان کشتی باقی مانده بود که یکدفعه دیدم، سوخته یورش آورد و زیر یک خم مرا گرفت. فهمیدم کاسهای زیر نیمکاسه است و او قصد دارد در این ۳۰ ثانیه پایانی یک امتیاز بگیرد و کشتی را ببرد. خونم به جوش آمد و خودم را جمع و جور کردم و با خیمهای سنگین روی سرش هوار شدم. سوخته هرچه زور زد، نتوانست از خیمه جان سالم به در ببرد، وقتی زنگ پایان مبارزه به صدا درآمد از فشار خیمه، تلوتلوخوران به بیرون تشک رفت. خلاصه کنم که آن کشتی صفر بر صفر تمام شد اما من متوجه شدم نباید به حرف سوخته اعتماد کنم.»
سلیمانی در خاطرهای دیگر، به این موضوع اشاره کرده که به خواست سوختهسرایی، از پوشیدن دوبنده تیم ملی انصراف داده که دوست قدیمیاش در انتهای دوران حرفهای زندگیاش بتواند ملیپوش شود. سلیمانی البته به این راحتی کنار نکشیده بود. او گفته که برای انتخابی جام جهانی ۱۹۸۳، سوختهسرایی به او پیشنهاد میکند این بار را به او اجازه بدهد که به تیم ملی برود چون سال دیگر میخواهد اعلام بازنشستگی کند. سلیمانی اما میگوید به یک شرط حاضر به انجام این کار است؛ «گفتم آقا رضا به یک شرط کنار میکشم و او گفت چه شرطی که من جواب دادم بیا جلوی همه با یکدیگر کشتی بگیریم، تا هیچکس فکر نکند من از تو ترسیدهام و یا ضعیفترم و به خاطر ترس و ضعف کنار کشیدهام. سوخته قبول کرد و ما جلوی مربیان و کشتیگیران، یک تمرین مسابقهای برگزار کردیم که در آن تمرین من (۷-۲) جلو افتادم و بعد دست سوخته را بلند کردم و گفتم حالا میتوانی در جهانی کشتی بگیری. اما متأسفانه آن سال تیم کشتی آزاد از حضور در رقابتها خودداری کرد و سوخته هم نتوانست به آرزویش برسد هرچند که سوخته هم به وعدهاش عمل نکرد و تا ۴۰ سالگی در صحنه باقی ماند و همچنین ما هیچ وقت بعد از آن با هم روبهرو نشدیم.»
ترفند دوستان قدیمی برای گرفتن مدال
دلایل مختلفی وجود دارد که این دو کشتیگیر با هم دیگر مسابقه نداند و شایعات زیادی در این باره وجود دارد. برخی میگفتند در مسابقات خاصی، سلیمانی خود را به مصدومیت میزد تا دوستش در مسابقت بینالملی کشتی بگیرد. یک روش حل این مسئله اما این بود که سوختهسرایی در اواخر دوران کشتی خود، تصمیم گرفت در تیم ملی فرنگی کشتی بگیرد و اینطور بود که هر دو دوست در بازیهای آسیایی سئول در دسته سنگین وزن آزاد و فرنگی، به مدال طلا رسیدند. سوختهسرایی یکی از معدود ورزشکاران ایران است که در هر دو رشته فرنگی و آزاد، مدال آسیایی دارد.
در یک مسابقه معروف دیگر هم هر دو کشتیگیر منفعلانه وسط کشتی همدیگر را عقب و جلو هل میداند و درنهایت داور هر دو را ۳ اخطاره کرد و کشتی مساوی به پایان رسید.
معمای غیبت سوختهسرایی
عجیبترین و بحثانگیزترین مسابقه این دو قهرمان اما مسابقهای است که هرگز برگزار نشد. در اردیبهشت ۱۳۶۲، انتخابی تیم ملی در تهران در حال برگزاری بود و با توجه به شهرت هر دو کشتیگیر، هزاران هوادار از روز اول بازیها مشتاقانه منتظر جدال این دو غول بودند. مسابقات در میانه رقابت برگزار نشد که همین باعث خشم هواداران شد. ابتدا قرار بود دو قهرمان، روز جمعه برابر هم به میدان بروند اما مسابقه به یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۶۲ موکول شد. چیزی که هیچکس انتظارش را نداشت، این بود که سوختهسرایی در این مسابقه روی تشک نرود. انتظار هزاران نفر برای دیدن این مسابقه که در سالن ۱۲ هزار نفری برگزار میشد، به سرانجام نرسید و خشم زیادی بین هواداران موج میزد. براساس گزارشهای رسانهای از آن دوران، سوختهسرایی، پیش از مسابقه پیامی را از طریق منصور سرداری قهرمان سابق کشتی ایران به مسئولان در سالن میرساند و اعلام میکند آماده مسابقه نیست و به همین خاطر به سالن نیامده است. مسئول وقت تربیتبدنی پشت میکروفون غیبت سوختهسرایی را اعلام میکند. مردم که یک هفته منتظر این فینال بودند، بهشدت خشمگین میشوند. رئیس سازمان تربیتبدنی، برای آرام کردن فضا، قهرمانیها و افتخارات سوختهسرایی را به تماشاچیان یادآور میشود و وعده میدهد موضوع را پیگیری کند و اگر کسی باعث رنجش خاطر سوختهسرایی شده، با او برخورد کند و ناراحتی سوختهسرایی را برطرف کند.
بعدها البته کسی این اتفاق خاص را به یاد نمیآورد و هرچه درباره این دو گفته میشد، صحبت دوستی و رفاقت آنها بود. سوختهسرایی در سالهای آخر عمرش به خاطر بیماری، هیبت و ابهت خود را از دست داده بود و رسانهها با انتشار تصویر صورت غمزده و هیکل رنجور او، اینطور تیتر میزدند که سوختهسرایی، بعد از مرگ دوست و رفیق قدیمیاش از تک و تا افتاده است.
حالا اما هر دو دوست به هم رسیدهاند، و میتوانند با هم خاطراتشان را مرور کنند، و به یاد جوانی، از هم یک خم بگیرند.
۲۵۹
نظر شما