مطلب دوم که با ادبیاتی موهن و سخیف نوشته شده و بازی با حروف و واژگان را آنقدر پیش میبرد تا رکیک ترین لفظ را از نام کوچک عبدالکریمی بسازد. از نظر حقیر ارزش پاسخ دادن ندارد. کسی که هنرش در استحاله یک واژه به یک ناسزای رکیک نهفته است همان بهتر که با جدول کلمات متقاطع سرگرم باشد.
اما در مورد متن آقای موسوی، یک نکته مهم وجود دارد و آن هم این است که این پدیده مبارک در ذهن جناب موسوی شکل گرفته است که فردی که به عنوان رهبر یک جریان فکری مطرح می شود را قرار نیست تا ابد پیروی کرد و کورکورانه اطاعت نمود. ضروری است که هر فردی در این مسیر توسط پیروان یا علاقه مندان مکتبش پایش شود. العیاذ بالله کسی از امیرالمومنین علی (ع) فراتر نیست که از مردم مطالبه بازخورد میکرد.
اما این بزرگوار که بنده طبق عادتی که دارم فرض را بر حسن نیت و دلسوزی ایشان می گذارم نکته ای را استنتاج کرده اند که مغز کلام بیژن عبدالکریمی است. ازین عریان تر چگونه می شد خطر را بیان کرد:
«اگر قرار باشد نماینده جبهه مقاومت و نیروهای ملی چنین اشخاصی باشند بهتر نیست آدمیزاد همان همدست صهیونیستها باشد؟»
بیژن عبدالکریمی فریاد میزند که اگر با جمهوری اسلامی دشمنی دارید، چرا آنرا به مضامین ملی بسط می دهید؟ اگر جمهوری اسلامی را دشمن می دارید چرا با تیم ملی عداوت می کنید؟ اگر دشمن حاکمیت اید چرا دستاورد های علمی را کتمان می کنید؟ اگر اپوزیسیون نظام هستید چرا .....؟ و حالا دقیقا جناب موسوی جای خالی را با جمله شان تکمیل فرمودند... «همدست صهیونیست ها می باشد»؟
جالب است که بزرگوار گویی نه کلام عبدالکریمی را گوش داده است که هشدار می دهد که آنها که او روشنفکر می نامد مصلحت ملی را قربانی عداوت با نظام می کنند، و نه روح کلام وی را درک کرده است که از وضعیت معیشت متفاوت یک معلم فلسفه و یک سلبریتی ورزشی به عنوان اندیکاتور تضاد اولویت بندی های موجود در ذهن جامعه و نیازمندی های حقیقی آن یاد می کند، و جالب تر آنکه ایشان این قیاس را در سطح مقایسه فرد به فرد عبدالکریمی با علی دایی دریافته است! کما اینکه از مطلبی که در مورد کتاب مشرکی در خانواده پیامبر گفته هم هویداست که حتی مقدمه کتاب را نیز نخوانده است!
من جامعه شناس و فیلسوف نیستم، قضاوت آنکه عبدالکریمی واژه «روشنفکر» را به درست به گروهی از خود تحول خواه بینان بنیان کن اطلاق میکند یا نه اطلاعی ندارم اما آنقدر از جهان آکادمیک آگاهم که اگر پیشکسوتی مانند استاد داوری اردکانی خود بیژن عبدالکریمی را به وصایت برگزیده است زیر سوال بردن این انتخاب نقد استاد داوری است نه بیژن عبدالکریمی. این ابتدایی ترین اصول منطقی است که عاملیت تعیین وصی بر عهده کسی است که بر میگزیند و بعید است که وقتی بر کسی درک چنین رابطه منطقی ساده دشوار است و استادی را می ستاید و کسی که او برگزیده را به جرم برگزیده شدن شماتت میکند، بتوان به استنتاجات دیگر او نیز اطمینان کرد.
و تیر آخر را زمانی پرتاب می کند که از عبارت پروژه عبدالکریمی یاد میکند... جالب است که نویسنده که خود عبدالکریمی را برای اتهام به هموطنانش به چالش می کشد، در پایان نسبت دادن سخاوتمندانه انگیزه های شخصی و مادی بسیار, با به کار بردن این لفظ پروژه خودش کیهان مآبانه سعی در القاء این مفهوم دارد که این جریانی است که عامدانه توسط وی طرح شده است و در پایان خودش هم با همان خود حق به جانب پنداری سنتی استاد داوری را نیز پند می دهد که در دام او گرفتار نیاید.
یاد جمله مشهور سلمان فارسی افتادم که گفت: کرداد و ناکرداد یا به فارسی امروز کردید و نکردید...
آقای موسوی عزیز به گمان این حقیر به این خطر که جریان اندیشه معاصر ایران کورکورانه پیرو کسانی بشوند وقوف یافته و سعی در انذار داشته اند که برگزیدن یک اندیشمند به عنوان جریان ساز پایان کار نیست، و مسیری که اندیشمند از آن پس طی می کند را باید پایش و نظارت کرد. آگاهی بر این مهم امری مبارک است که نه تنها در باره بیژن عبدالکریمی بلکه در باید هر اندیشمند دیگری باید به کار گرفته شود. اما گویی برادر دلسوز ما که من هنوز در حسن نیت ایشان تردیدی ندارم به سبب حساسیت موضوع تعجیل بسیار به خرج داده و فرصت بررسی صحبت ها و نظرات عبدالکریمی را به خود نداده اند و خود نیز به ورطه توجیه همدلی با دشمن بشریت (نه تنها این آب و خاک) به موجب کدورت از عبدالکریمی که در نظر ایشان وابسته به حاکمیت یا سفید شوی آن است لغزیده اند، و این دقیقا خطری است که نه مارا به عنوان افراد بلکه تمامیت هویت و ملیت و سرزمین مارا تهدید می کند.
امیدوارم که همه دلسوزان این آب و خاک مقدس راهی برای همگرا کردن نیروی نهفته در عشق به این سرزمین را پیدا کنیم تا فردای روزگار عبدالکریمی و موسوی و زیباکلام سه شاخه پیکانی باشند که در چشم بدخواه این دیار فرو می رود نه سه تیر مجزا در پهلوی دیگری.
نظر شما