به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدینشاه قاجار در خاطرات روز چهارشنبه ۲۲ شعبان ۱۲۸۷ (۲۵ آبان ۱۲۴۹) نوشت: در خانقین اطراق شد، به علت خستگی دیروز. پاشایان با تشریفات و غیره به حضور آمدند. لباس رسمی پوشیدیم. اول مدحتپاشا آمد، نطقی کرد. با ناظم افندی و حمدیبیگ کارگزار خارجه بغداد و رئوفپاشا صحبت شد. مدحتپاشا والی بغداد شخصی است کوتاهقد، سرخ و سفید، ریش توپی مایل به بلندی؛ نصف بیشتر وسط ریش سیاه، طرفین ریش همه سفید است؛ عینک به چشم میگذارد، قدری به کونستان (نقاش فرانسوی) شبیه است. حمدیبیگ مردی بود کوتاه، کثیف، زرد، بدریش، در پاریس تربیت شده؛ به حکیمالممالک شباهتی داشت. پسر او هم پاشا است.
رئوفپاشا قدی بلند و صورت میمونیِ درشت، ریش کم، نشان زیادی داشت؛ والی کرید شده است، آدم دانای زرنگی به نظر میآمد. اینها که رفتند، کمالپاشا و علیبیگ تشریفاتچیباشی، با ناظم افندی آمدند. نطقی کرد پاشا و نامه را داد. کمال پاشا، کمال افندی بوده است (سیوپنج سال پیش از این به سفارت طهران نزد شاه مرحوم رفته بوده است) مردی است پیر، ریش سفید کمی دارد، فارسی خوب حرف میزند. علیبیگ تشریفاتچیباشی، مرد جینبو، دَلخُک غریبی است؛ ریش توپی سیاهی دارد؛ جَنَم حاجی علیخان مرحوم را بعینها دارد.
بعد اینها هم مرخص شده رفتند. هوا بسیار گرم است. الی غروب به استمرار گذاشت. شب بعد از شام مردانه شد. آقا علی به اردوی رومیها رفته بود (به لباس تبدیل) شناخته بودندش. تعریف میکرد سربازشان که میگفتند چادر مبال میزنند و غیره، چیزی نداشتند. غذای پخته دادنشان را خواسته بود ببیند، عذر آورده بودند.
بعد خوابیدیم. انیسالدوله
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار از ربیعالاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۱۴۷-۱۴۶
۲۵۹







نظر شما