مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است

سمنان، شهری که در هزار توی تاریخش صدای کاروان‌ها، نقاره‌ها، اذان‌های سلجوقی و خاطره‌ی نسل‌های پی‌درپی جاری است، این روزها بیش از هر زمان دیگری نیازمند «دیدن» است؛ نیازمند آن است که کسی دوباره به حافظه‌اش دست بکشد، غبار از هویت دیرینه‌اش بردارد و مردم این خاک را مطمئن کند که هنوز «چیزی برای ماندن» دارند.

 به گزارش خبرگزاری خبرگزاری آنلاین استان سمنان ،اما این نکته را باید از همین ابتدا روشن گفت:اگر مناره سمنان هزار ساله است، خود شهر سمنان هزاران سال قدمت دارد؛ سمنان به‌هیچ‌وجه شهری هزارساله نیست—شهری است چند هزار ساله، با لایه‌هایی از تمدن که از پیش از اسلام تا دوره‌های باستانی، تا قاجار و امروز ادامه یافته است.

مناره هزارساله تنها یکی از «فرزندان» شهر است؛ نه کل تاریخ آن.

و با وجود چنین سابقه‌ای، اگر بخواهم صدایم را به مردم ایران برسانم، باید راستش را بگویم:

سمنان سال‌هاست تنها مانده؛ میراثش فرسوده، بافتش کم‌رمق، و دستگاهی که باید پاسدار تاریخش باشد تنها با یک رئیس و دو کارمند اداره می‌شود.

این نه فقط «کمبود نیرو» است؛ بلکه اعلام «بی‌مهری رسمی» نسبت به مرکز یک استان تاریخی.

و درست در چنین روزی، فرماندار بومی و پرتلاش سمنان، دکتر مهدی صمیمیان, تصمیم گرفت چراغی روشن کند؛ چراغی که از دفتر فرمانداری آغاز شد و ما خبرنگاران را فراخواند تا پیش از برگزاری مراسم پاسداشت هزاره منار سمنان—بزرگداشت هزارمین سال تولد یکی از مهم‌ترین مناره‌های ایران—به سفری یک‌روزه در دل تاریخ این شهر برویم.

یعنی:به جای نشستن پشت میز و صادر کردن بیانیه، «پا به میدان گذاشتن».

به جای شعار، «دیدن».

و همین تصمیم، آغاز روزی شد که شاید بعدها در تاریخ مطبوعات محلی، از آن به عنوان «روز بیداری سمنان» یاد شود.

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است

فصل اول – مسجد جامع: جایی که هزار سال است با مردم نماز می‌خواند

تور خبرنگاران از مسجد جامع سمنان آغاز شد؛ مسجدی که مناره‌اش همچون انگشت اشاره‌ی تاریخ، نه قرن است که رو به آسمان ایستاده و مردم سمنان را به ماندن، به ایستادگی، و شاید به «به‌خاطر آوردن» فرا می‌خواند.

اگر بخواهم صادق باشم، بسیاری از خبرنگاران بومی سمنان هم تا امروز «این‌گونه» به مسجد جامع نگاه نکرده بودند.

نه به عنوان جایی برای نماز یا عکس‌گرفتن؛ بلکه به عنوان قلب تپنده‌ی یک شهر هزارساله.

در کنار این مناره‌ی ستبر و صبور، دکتر امیر عزیزالدین، دبیر بزرگداشت هزاره مناره، شروع به توضیح کرد و چنان شور، پژوهش و دقتی در کلامش بود که حتی خشک‌ترین خبرنگاران هم خودکارشان را محکم‌تر گرفتند.

او گفت:این مناره یکی از قدیمی‌ترین و سالم‌ترین مناره‌های ایران است.

تنها یکی از دو مناره کشور است که مؤذن‌خانه فعال دارد.

هزار سال است که «در زندگی روزمره مردم» حضور دارد؛ نه همچون شیئی موزه‌ای.

تنها مناره‌ای است که هم پژوهش پشت آن است، هم مردم هنوز با آن نفس می‌کشند.

و مهم‌تر از همه:

این مناره، تنها سازه‌ای است که هنوز هم در آن اذان گفته می‌شود؛ هم‌چنان‌که هزار سال پیش.

بعد ما را به زیرزمینی بردند که ۵۰ سال قفل بود.

۵۰ سال!

و شاید این جمله تلخ‌ترین واقعیتِ مدیریت میراث سمنان باشد:“ما در شهرمان گنج داریم، اما کلیدش را نداریم.”

وقتی قفل شکسته شد و وارد زیرزمین شدیم، زیلوهایی از ۸۰، ۹۰ سال پیش در تاریکی خاک خورده بودند.

نه در موزه‌ای، نه در گالری‌ای؛ در زیرزمین.

اگر میراث این سرزمین زبان داشت، شاید تنها یک جمله می‌گفت:«من اینجا مانده‌ام، اما شما فراموشم کرده‌اید.»

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی استفصل دوم – خانه ادب: خانه‌ای که باید دوباره زنده شود

از مسجد جامع به خانه تاریخی ادب رفتیم؛ خانه‌ای در خیابان کهنه‌دژ که دیوارهایش نه آجری، که «کلمات» بودند. بوی تاریخ داشت؛ بوی نسل‌هایی که در سمنان ریشه دوانده و از این خانه به زندگی قدم گذاشته‌اند.

اما خانه ادب، هرچند مرمت شده، هنوز چشم‌انتظار «جان گرفتن» است.

مهندس ابراهیمیان، مسئول فنی اداره کل میراث، گفت:10 سال طول کشیده تا این خانه از خرابی به زندگی برسد.

بیش از ۵ میلیارد تومان هزینه شده، اما هنوز جای خالی «کاربری» در آن حس می‌شود.

قرار است دفتر میراث فرهنگی شهرستان به اینجا منتقل شود.

و هدف نهایی این است که این خانه به «مرکز رفت‌وآمد مردم، انجمن‌ها و فعالان فرهنگی» تبدیل شود.

خانه ادب یک پیام مهم داشت:هر بنای تاریخی تا وقتی در آن زندگی جریان نداشته باشد، زنده نیست.

سمنان ده‌ها خانه تاریخی دارد؛ اما اگر مردم واردشان نشوند، اگر چراغ‌شان روشن نشود، اگر صدا و قدم و گفتگو در آنها جاری نشود، این خانه‌ها تبدیل می‌شوند به قاب‌های خاموشی که فقط عکاسان عاشق می‌توانند ارزش‌شان را درک کنند.

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی استفصل سوم – دروازه ارگ: نمادی که هر روز از کنار آن رد می‌شویم، اما نمی‌بینیمش

دروازه ارگ سمنان…

همانی که برای مردم شهر آن‌قدر عادی شده که گاهی حتی نگاه‌شان هم از روی آن عبور نمی‌کند.

اینجا، نماد شهر است؛

قدیمی‌ترین نشانه‌ی تصویری سمنان، قدیمی‌ترین کارت‌پستال‌ها، قدیمی‌ترین نقاشی‌ها و قدیمی‌ترین خاطرات جمعی این شهر از همین طاق باشکوه قاجاری آغاز می‌شود.

اما اگر بخواهیم واقعیت را روشن‌تر بگوییم:دروازه ارگ تنها یک نماد شهری نیست؛ آخرین بازمانده از مجموعه‌ای حکومتی است که زمانی قلب مدیریتی، سیاسی و امنیتی سمنان بوده است.

این دروازه بخشی از ارگی بزرگ بوده که:جایگاه حکام و والیان منطقه بوده ،مرکز تصمیم‌گیری‌های حکومتی بوده ،در دل خود برج، بارو و ساختمان‌های اداری داشته و همان‌طور که تاریخ‌نویسان گفته‌اند، در دوره قاجار همچون «ستاد مرکزی» شهر عمل می‌کرده است

از میان همه آن بناها، امروز تنها دروازه ارگ باقی مانده؛ مثل آخرین برگ از کتابی که بیشتر صفحاتش گم شده‌اند.

معماران درباره‌اش می‌گویند:ساخت آن به اواخر دوره فتحعلی‌شاه قاجار بازمی‌گردد

کتیبه و تزئینات آجری‌اش از نمونه‌های شاخص معماری قاجاری مرکز ایران است

زمانی ورودی رسمی ارگ حکومتی بوده که مردم برای درخواست، شکایت یا دیدار حکام از آن عبور می‌کردند

و جایگاهش طوری بوده که تمام مسیرهای اصلی شهر به آن ختم می‌شده

امروز، دروازه ارگ مثل پیرمردی است که میان خیابان ایستاده، اما همه از کنارش رد می‌شوند بی‌آنکه بدانند او زمانی «شاه‌نشین شهر» بوده است.

گفته می‌شود اگر ارگ کامل امروز پابرجا بود، می‌توانست:یکی از مهم‌ترین محورهای گردشگری کشور باشد

سمنان را در فهرست مقاصد مهم میراث قاجار قرار دهد و به قلب تپنده بافت تاریخی بدل شود

اما حتی همین تک‌دروازه هم کافی است تا روایت کند که سمنان فقط یک شهر نیست؛ یک تاریخ است.

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است***فصل چهارم – مسجد جامع زاوقان: مسجدی که نامش را هم بسیاری نشنیده‌اند

وقتی گفتند «مسجد جامع زاوقان»، بعضی‌ها زیر لب پرسیدند:«زاوقان مگر مسجد جامع دارد؟»

و چه تلخ است که شهری با این ریشه و قدمت، حتی خبرنگارانش هم بعضی بخش‌هایش را نمی‌شناسند؛ و البته تقصیر آنها نیست—وقتی میراث معرفی نشود، دیده نمی‌شود.

زاوقان برای ما شبیه کشف یک راز بود.رازِ یک محله قدیمی که:حمام داشته ،آب‌انبار داشته، یخچال داشته، تکیه داشته و مسجد جامع داشته—همان چیزی که امروز از زیر خاک بیرون کشیده می‌شود.

مهندسین میراث می‌گفتند: پایه‌های مسجد احتمالاً مربوط به دوره ایلخانی است.

صحن مسجد بسیار وسیع بوده و احتمال دارد مسجد دو ایوانی بوده باشد.

سال‌ها زیر خاک بوده و امروز تازه کاوش‌های اولیه آغاز شده.وقتی خبرنگاران از روی خاک‌برداری‌های تازه عبور می‌کردند، گویی قدم‌شان روی حافظه شهری هزار ساله می‌نشست؛ حافظه‌ای که سال‌ها زیر لایه‌ای از فراموشی دفن بود.

و زیر مسجد، یخچال زاوقان بود؛ فضایی که نفسش سرد اما روایتش گرم بود.

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است

***فصل پنجم – خیرآباد: جایی که یک نفر می‌تواند یک روستا را زنده کند

ظهر شده بود که به خیرآباد رسیدیم.جایی که هرچند کوچک است، اما به لطف تلاش یک مرد، تبدیل شده به قلب صنایع‌دستی سمنان.

امین کجوری، مردی آرام، صبور، خاکی و پرکار؛ همان‌گونه که باید یک فعال صنایع‌دستی باشد.

او با دست‌های خودش: حمام  قدیمی را احیا کرد-کارگاه سرامیک راه انداخت و اولین «خانه صنایع‌دستی استان» را ایجاد کرد،

 فضای آموزشی بیش از ۸ رشته هنری را استارت زد ،هنرجویان را از آموزش تا فروش همراهی کرد و تضمین خرید محصولات‌شان را بر عهده گرفتو امروز روستای خیرآباد را تبدیل کرده به «قطب  روستای صنایع‌دستی سمنان»

کجوری فقط یک هنرمند نیست؛کسی است که ثابت کرده یک نفر می‌تواند عجیب‌ترین رؤیاها را عملی کند.

حتی وقتی از ۲۰ بافنده واقعی گفت—نه بافنده‌های خیالی روی کاغذ—همه فهمیدیم که روایت او روایت «کار واقعی» است، نه آمارسازی.

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است

***فصل ششم – ننجون فاطمه: خانه‌ای برای استراحت، روایتی برای امید

بعد به اقامتگاه بوم‌گردی «ننجون فاطمه» رفتیم؛ جایی که ملیحه صیادتوری با دستان خودش ساخته بود: خانه‌ای آرام، ساده، دوست‌داشتنی و بومی؛ خانه‌ای که می‌توانست در هر روستای تاریخی باشد، اما اینجا در خیرآباد، تبدیل به نمونه‌ای از «بازگشت به ریشه‌ها» شده است.

در این خانه، علاوه بر غذا و استراحت، «روح روستا» جاری بود.

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است***فصل هفتم – گفتگو با فرماندار؛ و امیدی که از جنس عمل بود

در پایان، دکتر مهدی صمیمیان، فرماندار سمنان، به جمع خبرنگاران آمد.نه پشت تریبون، نه در سالن اداری؛ بلکه در خانه‌ای روستایی، وسط جمع، بی‌تکلف، بی‌تشریفات.

او پای صحبت‌ها نشست؛ با دقت، با متانت، و با علاقه‌ای که نشان می‌داد «این شهر برایش فقط محل کار نیست.»

در نگاه او، سه چیز واضح بود:

۱. سمنان ظرفیت دارد.

۲. سمنان رها شده.

۳. سمنان باید دوباره دیده شود.

و اگر نگاهش واقعی باشد—که روز این تور نشان داد هست—سمنان می‌تواند از دل همین اقدامات کوچک، دوباره خودش را پیدا کند.

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است***فصل هشتم – بغضی که در سکوت ترکید؛ دردهایی که هیچ‌کس درباره‌شان حرف نمی‌زند

در میان این بازدیدهای یک‌روزه، لحظه‌هایی بود که ناگهان جمعیت خبرنگاران از من دور شد و من در گوشه‌ای از تاریخِ شهرم تنها ماندم؛ تنها با دیوارهایی که قرن‌هاست ایستاده‌اند و مردمی که دیگر از کنارشان رد می‌شوند بی‌آنکه نگاه کنند.

راستش را بگویم:گاهی بغض کردم. گاهی حسرت خوردم. گاهی انگار گلویی فشرده شد.

از خودم پرسیدم:چرا سرنوشت یک شهر تاریخی باید به اینجا برسد؟

چرا عده‌ای باغ‌شهری با این عظمت را به چنین حال و روزی انداخته‌اند؟

چرا گذشتگان اینقدر به بافت قدیمی شهر بی‌توجه بودند؟

چرا هیچ برنامه مدونی برای این همه خانه تاریخی نیست؟

چرا از این حجم سرمایه‌های هنگفت، این‌همه ظرفیت خام، این‌همه ثروت فرهنگی، درست و صحیح استفاده نمی‌شود؟

و دردناک‌تر از همه، وقتی دوباره به مسجد جامع برگشتم، پرسشی در ذهنم چنگ انداخت: براستی با دستور چه کسانی این همه دیوارهای مسجد تاریخی جامع میخ‌کوب شده و سوراخ سوراخ شده است؟

کدام عقل، کدام مدیریت، کدام احساس مسئولیت اجازه داده است که:دیوارهای سلجوقی مثل تخته‌های یک کارگاه، میخ‌باران شوند

بازار ورودی مسجد جامع به چنین وضعیتی بیفتد ،سیم‌های بی‌قواره و آشفته، چهره تاریخی این بازار را زخم بزنند و هیچ‌کس حتی صدایش را بلند نکند

و سؤال بزرگ‌تر:

کجای دنیا با میراث خود این گونه رفتار می‌کنند؟

کدام ملت، کدام شهر، کدام دولت، ثروت تاریخی‌اش را این‌گونه در معرض نابودی آرام و تدریجی قرار می‌دهد؟

در آن لحظه فهمیدم:مسئله فقط فرسودگی یا کمبود بودجه نیست؛ مسئله دردناک‌تر است—بی‌حسی ، بی‌تفاوتی.

عادت کردن به زخم‌هایی که روزی برایمان فاجعه بودند و امروز تبدیل شده‌اند به منظره‌ای عادی.

اما همان‌جا، همان لحظه، همان بغضی که آرام فرو خوردم تبدیل شد به یک یقین: سمنان اگر امروز دوباره دیده شود، می‌تواند دوباره برخیزد.

به شرط آنکه همه—مردم، مسئولان، فعالان، رسانه‌ها—دست‌کم یک‌بار دیگر «نگاه کردن» را یاد بگیرند.

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است

***جمع‌بندی یک روز بزرگ، برای شهری که باید بزرگ دیده شود

این تور یک‌روزه، فقط بازدید از چند اثر تاریخی نبود.

یک آینه بود؛ آینه‌ای که روبه‌روی مردم سمنان قرار گرفت تا ببینند:شهرشان چقدر ظرفیت دارد ، چقدر از این ظرفیت استفاده نشده، چقدر میراثشان تنهاست و چقدر لازم است همه با هم برای حفظش برخیزند

درباره سمنان باید حقیقت را نوشت:این شهر، فراتر از یک مرکز استان است؛ قلب تاریخی شرق ایران است.

اما این قلب، برای تپیدن به:توجه – بودجه- نیرو- مدیریت و مهم‌تر از همه «عشق مردم» نیاز دارد.

اگر همه‌چیز را در یک جمله خلاصه کنم: مناره سمنان هزار سال ایستاده؛ اما اگر امروز برایش کاری نکنیم، فردا چیزی برای ایستادن نمی‌ماند.

و این گزارش، دعوتی است به همه:به مردم، مسئولین، بخش خصوصی، هنرمندان، دانشجویان، اصناف، مدیران، و هر کسی که دلش برای هویت ایران می‌تپد.

سمنان، شهر مناره‌ای است که هزار سال است ایستاده.

مناره‌ای که هزار سال ایستاده، اما میراثش امروز در آستانه فراموشی است

بیایید کاری کنیم هزار سال دیگر هم بایستد.

»گزارش: مرتضی دهرویه – علیرضا عربی

کد مطلب 2146808

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار