در نسخههای جدید چتجیپیتی، این هوش مصنوعی صرفاً به تولید پاسخ بسنده نمیکند، بلکه میتواند الگوی پرسشهای کاربر را تحلیل کند. یعنی بفهمد کاربر بیشتر به دنبال قطعیت است یا تردید. به دنبال تأیید است یا فهم. به دنبال سرعت است یا عمق. به نظر می رسد این ویژگی، چتجیپیتی را از یک «ابزار اطلاعاتی» به یک «ابزار خودآگاهی» تبدیل میکند.
یکی از قابلیتهای کمتر دیدهشده، توانایی بازنویسی فکر انسان است. وقتی کاربری یک مسئله را آشفته، احساسی یا جانبدارانه مطرح میکند چتجیپیتی میتواند همان مسئله را به شکلی شفافتر، منطقیتر و بیطرفتر بازسازی کند. در واقع این فناوری به ما نشان میدهد که مسئله واقعی چیست، نه آنچه تصور میکردیم مسئله است. این توانایی در حوزههایی مانند روانشناسی، آموزش، رسانه و حتی تصمیمگیریهای فردی بسیار تأثیرگذار است.
قابلیت جدید دیگر تنظیم لحن و سطح تحلیل بر اساس مخاطب است. چتجیپیتی میتواند یک مفهوم واحد را برای کودک، دانشجو، استاد دانشگاه یا مدیر رسانه به شکل کاملاً متفاوتی توضیح دهد. این یعنی هوش مصنوعی به تدریج به درک «زمینه ارتباطی» نزدیک میشود؛ موضوعی که سالها یکی از چالشهای اصلی ارتباط انسانی بوده است.
اما شاید مهمترین نکته این باشد که چتجیپیتی بیش از آنکه جایگزین فکر انسان شود، ضعفهای تفکر ما را آشکار میکند. اگر پرسش سطحی باشد پاسخ هم سطحی میشود. اگر پرسش عمیق باشد پاسخ عمق میگیرد. به همین دلیل این ابزار در عمل کیفیت اندیشیدن ما را بالا یا پایین میبرد.
به واقع باید گفت چتجیپیتی تنها دستیار نوشتن یا جستوجو نیست، به نوعی همراه اندیشیدن انسان است. همراهی که اگر درست از آن استفاده شود میتواند ما را به نسخه دقیقتر، آگاهتر و مسئولانهتری از خودمان تبدیل کند.





نظر شما