وقتی مرحوم غزنوی دبیر دبیرستان محبوب من در سنین 70 سالگی دچار بیماری شد نا 21 سال تمام من و دو همکلاسی دیگر از نظافت ناخن و بر تن کردن البسه و در روزهای واپسین زندگی تا خورانیدن غذا ا او حمایت بی دریغ کردیم . 88 سال داشت که سرش در آغوشم جان به جان آفرین تسلیم کرد . ایکاش اینهمه مشتری حلوا بجای حضور بیموقع خود گاها تلفنی از حالش جویا میشدند تا با آبروی کشور در جهان بای نمیشد و فرهیخته ای بدینگونه 15 روز جنازه اش روی تخت نمیماند , مرده پرستی تا کی
منصوره حسینی هیچ وقت احساس پیری نمی کرد ، برای همین همیشه تنها زندگی می کرد . خانه اش پر بودازگل های طبیعی زیبا ، خانه اش همیشه سبزه سبز بود . هر گاه به دیدارش می رفتی از تو می خواست که در آب دادن اون همه گلدان کمکش کنی . منصوره حسینی استاد مسلم خط و نقاشی دوست داشت مثل زن های جوان به صورت و لباس خودش برسه . اون یه ایینه کوچک همیشه توی کشوی آشپزخانه داشت. معتقد بود خانم ها باید همیشه آراسته باشند.چقدر دلم می گیره که دیگه نمی تونم برم خونه اش . اون خونه بزرگ که مثل روح صاحبش بود.
اگه فاميلي نداشته كه باهاش ارتباط نزديك داشته باشه چه دوستا وشاگردايي داشته به به يعني اين هنرمند طي 15 روز يا شايد حتي معلوم نيست اخرين بار كي ازش ياد كرده كسي يادش نكرده يا اگه جواب نداده كسي نگرانش نشده و پيگيري نكرده شاگرداي قديم چي شدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟احسن به اقاي نادر احسن
نظر شما