باید غزل می گفتم اما درد نگذاشت
دل درد و سر درد و سه نقطه درد نگذاشت
در کنگره من حتما اول می شدم حیف
آن داور نالوتی نامرد نگذاشت
می خواستم در کوچه حالش را بگیرم
فوری ننه باباش را آورد، نگذاشت
می گفت تو مو را به موز تشبیه کردی
آن دختر چشم آبی مو زرد نگذاشت
امروز کنسل شد قرارم با نگارم
دلشوره های طرح زوج و فرد نگذاشت
دیگر قراری با من بیچاره حتی
در ایستگاه مترو «ورد آورد» نگذاشت
باید مدیر حوزه یا ارشاد بودم
نه مثل یک بیکاره ولگرد...نگذاشت
نگذاشت تا من نیز پشت میز باشم
نگذاشت این جسم سپید، این گرد نگذاشت
عباس احمدی
6060
نظر شما