محمدرضا بهرامی*
بحران سوریه درحالی هفدهمین ماه خود را به اتمام می رساندکه شرایط داخلی و رویارویی های بیرونی موجب افزایش ابهام پیرامون آینده این کشورشده است . استعفای کوفی عنان درواقع مهرتائیدی برناکارآمدی سازوکارهای سیاسی وبین المللی برای دستیابی به توافق جمعی پیرامون عبورسوریه ازمرحله فعلی بود . این موضوع میتواند از منظری دیگر اهمیت نقش وجایگاه سوریه را برای طرفهای منطقه ای و بین المللی نشان دهد . به نظر می رسد بیش از تونس،لیبی وحتی تاحدودی مصر،بروزهرگونه تحول ساختاری درسوریه میتوانداثرات مستقیمی بردیگرموضوعات مهم منطقه ای مانند شکل گیری خاورمیانه آتی و موقعیت رژیم صهیونیستی داشته باشد . بدین لحاظ سوریه را می توان نقطه تلاقی منافع برخی قدرتهای موثر منطقه ای و فرامنطقه ای تصور نمود .
برای دستیابی به درکی روشن از وضعیت فعلی سوریه می توان شاخصه های فعلی آن را در حوزه داخلی و بیرونی مرور کرد :
- جنگ داخلی در سوریه آغاز شده است . این درگیری بعضا نشانه هائی از برخوردهای طائفه ای را نیز به همراه دارد . هویت ملی در این نبرد داخلی با چالشی جدی مواجه و فدای جهت گیریهای سیاسی و تا حدودی طائفه ای شده است . این در ذات خود می تواند بحرانی نگران کننده برای آینده سوریه تلقی گردد .
- مخالفین در سوریه علیرغم اینکه بصورت وسیع ازحمایتهای آمریکا ، فرانسه ، انگلیس و برخی قدرتهای منطقه نظیر ترکیه ، قطر و عربستان سعودی برخوردارند ، در صحنه عمل نشان داده اند که توان براندازی نظام را نداشته و با همین حالت صرفا می توانند یک مزاحم دائمی برای حاکمیت در سوریه باقی بمانند . توجه به رویکرد ایجاد منطقه ممنوعه پرواز در سوریه بخوبی موید ناکارآمدی جریان مخالف برای براندازی نظام فعلی در سوریه می تواند محسوب شود .
- حاکمیت در سوریه تاکنون و علیرغم طولانی شدن مدت زمان بحران بخوبی توانسته ساختارخود را حفظ نماید . مجموعه ریزشهای صورت گرفته در حوزه سیاسی و نظامی در حاکمیت سوریه هنوز تا مرحله خطرناک فاصله زیادی داشته و علیرغم ادعای نخست وزیر سابق این کشور ، نشانه ای از فروپاشی نظام در سوریه حداقل در کوتاه مدت مشاهده نمی شود .
- این گفته آقای بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد که " بحران سوریه تبدیل به جنگی غیر مستقیم شده که بازیگران منطقه ای و جهانی از خلال آن با یکدیگر رقابت می کنند " را باید تائیدی بر پذیرش بحران سوریه بعنوان جنگی نیابتی در منطقه خاورمیانه محسوب نمود. اهمیت این بحران را می توان از موضع وزیر امورخارجه روسیه در مورخ 28 تیرماه و متعاقب انفجاردرمقر امنیت ملی سوریه که اظهار داشت " ما با یک رویاروئی سنگین فیصله بخش درسوریه مواجهیم " و یا اینکه بعدا تاکید کرده که " چگونگی حل بحران سوریه نقش عظیمی دراین داردکه جهان ازاین به بعدچگونه خواهدبودوآیابرمنشورسازمان ملل تکیه خواهدکردیابراساس زورمداری خواهدبود " مورد ارزیابی قرار داد . از سوی دیگر در غرب و مشخصا آمریکا بر تغییر نظام در سوریه تاکید و حاکمیت فعلی را ساقط شده تصور می کنند .
- شورای امنیت سازمان ملل متحد تا کنون نتوانسته مکان مناسبی برای حل و یا تخفیف بحران درسوریه باشد . این موضوع بدان مفهوم نیز می تواند باشد که در شرایط متفاوت راه حلهای خارج از شورای امنیت این سازمان ممکن است بیشترمورد توجه قرارگیرد .
- مصوبه اخیر مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ارتباط با سوریه ، هرچند به دلیل عدم توجه به نقش نیروهای مخالف و تمرکزتاکید بر دولت این کشور ، ماهیتی یک سویه داشت و از طرفی هیچگونه ضمانت اجرائی برای آن نمی توان قائل شد ، اما این مصوبه در ذات خود بخشی از جنگ روانی غرب علیه حاکمیت فعلی در سوریه و با هدف آماده سازی افکار عمومی بخشی از جهان برای اقدامات آتی تلقی می گردد .
- جریان مخالف در سوریه از وجود اختلاف نظر جدی در سطح سیاسی برخوردار بوده و فاقد انسجام لازم می باشد . اگر حتی امروز نظام در سوریه بخواهد به روش مسالمت آمیز منتقل شود ، طرف مقابلی که برخوردار ازانسجام باشد و بتواند ثبات را به این کشور بازگرداند هنوز شکل نگرفته است .
مولفه های فوق به نوعی موید طولانی شدن عمر بحران در سوریه می باشند . ورود روسیه به این بحران با توجه به نقشی که در شورای امنیت سازمان ملل متحد دارد در واقع دستیابی به نتیجه مورد نظر در این بحران را از نظر غرب با تاخیر مواجه ، ابزار مشروعیت بخشی شورای امنیت برای دخالت نظامی را بلا استفاده و موجب قوام صف بندیهای موجود گردید .سوال عمده ای که می تواند مطرح باشد این است که آیا غرب و مشخصا آمریکا در صورت استمرار وضعیت فعلی در سوریه و ادامه ناتوانی جریان مخالف برای براندازی نظام در سوریه ، آمادگی ورود به این بحران را خارج از سازوکارهای تعریف شده بین المللی دارد و آیا همانند آنچه در مورد عراق اتفاق افتاد می تواند در مورد سوریه نیز اتفاق بیفتد ؟ و سوال مهم تر اینکه در صورت بروز چنین شرایطی آیا روسیه آمادگی ادامه حمایت از رژیم فعلی در سوریه را در تمامی شرایط متصوره خواهد داشت ؟
پاسخ به این سوالات به عوامل مختلفی بستگی دارد اما دو نکته ابتدائی را مناسب است مورد توجه قرار دهیم . اول اینکه تمام تلاش روسیه برای نگه داشتن موضوع سوریه در قالب سازوکارهای بین المللی و مشخصا شورای امنیت سازمان ملل متحد به جهت مزیت حضورش در این شورا و امکان وتوی قطعنامه ها و همچنین ممانعت از هر گونه اقدام نظامی در چارچوب شورای امنیت می باشد . در واقع روسها درصدد دستیابی به حل سیاسی بحران سوریه و یا در صورت عدم امکان ، حفظ این بحران در چارچوب طرفهای درگیر داخلی در آن می باشند . به نظر می رسد پیام این سیاست کاملا روشن باشد . دوم اینکه تردید اندکی وجود دارد که تا تعیین نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آتی در آمریکا ، اقدام مشخص و مستقیمی از سوی دولت این کشور در مورد سوریه صورت پذیرد ، خصوصا اینکه هنوز جریان مخالف در سوریه نتوانسته به یک اجماع مشخص برای آینده پس از رژیم فعلی در این کشور برسد .
علاوه بر این کارشناسان موضوع معتقدند که استمرار فعلی بحران در سوریه ( تا سقف زمانی مشخص ) به دلایل عدیده در تعارض با سیاستهای آمریکا و برخی کشورهای هم پیمان آن در منطقه نمی باشد . دلایل این موضوع را می توان در فرسایش بیشتر نظام فعلی در سوریه و استهلاک جریان اخوان و طرفهای خارجی حامی نظام در سوریه در تقابل فعلی ذکر نمود .
در بازگشت به سوالات مطروحه ، دو اتفاق مهمی که می تواند در تعیین پاسخ سوال اول کلیدی تلقی گردد اول عدم موافقت شورای امنیت سازمان ملل متحد با تمدید ادامه کار صلح بانان سازمان ملل در سوریه و دوم تعلیق عضویت سوریه در سازمان همکاری اسلامی می باشد . اولی به مفهوم خروج نیروهای این سازمان به منظور پرهیز از آسیب رسانی به آنها در صورت بروز هر گونه تحرک نظامی خارجی علیه سوریه و دومی در واقع مورد تردید جدی قرار دادن مشروعیت این نظام در جمع کشورهای اسلامی می باشد . هر چند سازمان همکاری اسلامی با ورود به این حوزه بدعتی تازه را به میان آورد .
به نظر می رسد از نگاه غرب ، آینده نظام بین الملل تا حدودی به تعیین تکلیف نهائی منطقه خاورمیانه و البته در ادامه منطقه اورآسیا دارد . استمرار حاکمیت فعلی در سوریه حتی در صورت تغییر چهره ها ولی با حفظ مناسبات فعلی خارجی به مفهوم ایجاد شرایطی متفاوت از دیدگاه آمریکا بوده و با خاورمیانه مطلوب آمریکا فاصله خواهد داشت خصوصا اینکه هنوز برای اینکه گفته شود نفوذ آمریکا در خاورمیانه متعاقب تحولات یک سال و نیم اخیر تغییر نکرده خیلی زود است . چنانچه از این منظر به تحولات سوریه نگریسته شود تردید کمی برای عدم ورود غرب و آمریکا در این بحران تا انتهای سال جاری باقی می ماند . البته طبیعی است این الویت اول غرب نبوده و ترجیح می دهد با حداقل هزینه و انسجام نیروهای مخالف حاکمیت فعلی در سوریه ، امکان دستیابی به منافع حداکثری برایش مهیا گردد . امری که با صف بندیهای فعلی در منطقه بشدت دشوار به نظر می رسد .
در مورد سوال دوم پاسخ صریح دادن شاید کمی دشوار باشد . روسها می دانند حفظ نظام فعلی در سوریه آخرین خاکریزی است که نه تنها نفوذ آنها در خاورمیانه را تضمین می کند بلکه قدرت مانور بیشتری به آنها در تقابل فعلی با آمریکا می دهد . با پایان نسبی بحران اقتصادی در غرب ، سیاستهای آمریکا در مواجهه با روسیه از حالت تعاملی در دوران مدودف خارج و به نوعی در برخی حوزه ها تهاجمی شده است . در این میان مجموعه سیاستهای آمریکا در منطقه آسیای مرکزی و خصوصا سه کشور تاجیکستان ، ازبکستان و قرقیزستان نیز ، این حوزه را نیز وارد سایر حوزه های بازی این کشور با روسیه نموده است . این به مفهوم افزایش دغدغه های روسیه در حوزه پیرامونی خود و یا خارج نزدیک که طبیعتا الویت بیشتری برایش داشته ، خواهد بود . از طرفی با توجه به اقتصاد در حال رشد روسیه و نیاز شدیدی که به سرمایه گذاری و تکنولوژی خارجی برای توسعه دارد ، بعید است توان تحمل هزینه های ورود به درگیری مستقیم این کشور بر سر سوریه را داشته باشد ، ضمن اینکه شرایط داخلی روسیه و بویژه رشد طبقه متوسط شهری عامل بازدارنده ای برای ورود روسیه به چنین ریسکهای خطرناکی که نتیجه امیدورار کننده ای هم از آن شاید قابل تصور نباشد خواهد بود .
نکته ای که به نظر می رسد غرب و مشخصا آمریکا باید به آن توجه داشته باشد این است که حمله به سوریه ممکن است لزوما نه تنها درگیری را در چارچوب مرزهای جغرافیائی این کشور محدود نگه ندارد ، بلکه این ظرفیت را می تواند تولید نماید که توجهات به رژیم صهیونیستی که مدتی است در منطقه و به دلیل ماهیت داخلی تحولات برخی کشورها کم رنگ شده مجددا به حالت سابق برگردد . ضمن اینکه گستردگی آمریکا در منطقه بیش از آنکه نشانه ای از قدرت این کشور باشد ، در واقع بیانگر بی اعتمادی آن به توان دوستان منطقه ای خود برای حفظ منافع مورد نظر بوده و به همین میزان گستردگی ، آسیب پذیری آمریکا را افزایش خواهد داد .
در انتها هر چند دورنمای دستیابی به راه حل سیاسی چندان روشن به نظر نمی رسد ، اما باید منتظر شد و دید آیا لخضر براهیمی نماینده جدید دبیر کل سازمان ملل متحد می تواند این بحران را با توجه به تجارب سابق ش در منطقه به گونه ای مدیریت کند که امکان دستیابی به اجماعی فراگیر در آن میسر بوده و مانع از بروز بحرانی عمیق تر و گسترده تر در منطقه گردد ؟
*کارشناس و تحلیل گر منطقه
نظر شما