۰ نفر
۱۴ شهریور ۱۳۹۱ - ۰۸:۱۷

این روزها با سالگرددرگذشت سیدجلال الدین سادات آل احمد مصادف شده است

بله همان جلال آل احمد نویسنده معروف خودمان که در 18 شهریور 1348 در اسالم گیلان دارفانی را وداع گفت یا آنطور که شمس می گفت" کشتنش".اما غرض از نوشتن این مطلب چیز دیگری است و آن ازدست رفتن سریع وناگهانی نزدیکان درجه یک جلال دراین چند سال اخیر است؛از سیمین دانشور گرفته تا شمس واخیراً هم محمود گلابدره ای وخوب که نگاه کنی میبینی دیگر کسی از حلقه ی اول اطرافیان این قله ی ادبیات مقاومت-تعبیر رهبری انقلاب در مورد جلال- باقی نمانده است.اما از آل احمد،درچند سال اخیر  توسط مرکز بررسی اسنادتاریخی وزارت اطلاعات،مجموعه اسنادی چاپ شده است که بسیارخواندنی وجالب به نظر می رسدومن چند سال قبل در مقاله ای که در سری قبلی مجله آیه همشهری نوشته بودم برخی از آنها را نقل وواکاوی کرده ام.

آنچه در این اسناد بیش از همه جالب توجه است،نه بازگشت جلال به دین،که به نظر من تطور درخشان مذهبی اوست و اینکه شبیه سید نازنین دیگرمان مرتضای آوینی راه را رفته است ودیدنی ها را دیده؛سالها عضویت واعتقاد به مرام خشک کمونیستی و با اصول فلسفه پولیستر و اقتصاد مارکس سرگرم بودن و به قول خودش در زیر بیرق آنها سینه زدن،او را از این امر باز نمی دارد که حین درک وابستگی توده به اردوگاه شرق،بفهمد که این راه به ترکستان ختم می شود.ناگهان کسی را می بینی که با امام موسای صدر هم کلام است و همه ی ما دیگر امروز نامه های او را به امام خمینی(ره) که باذوق و شوقی قابل توجه نوشته شده است،خوانده ایم.

بسیاری کسان خواسته اند آل احمد را مصادره به نفع تفکر خود کنند و با ده ها ویژه نامه و یادنامه غیره درصدداین کار برآمده اند و از مظلومیت جلال همین بس که گروه دیگری که خود را خیلی نویسنده می دانند و همه ی دیگر نویسندگان را وابسته ومزدور و واپس گرا معرفی می کنند-از سید مهدی شجاعی خودمان گرفته که چشم و چراغ ادبیات مذهبی ماست تا آل احمدواخیراً گلابدره ای-جلال را نه فردی انقلابی ودر مسیر مخالفت با شاه،بلکه برعکس او را رفیق گرمابه وگلستان هویدا می دانند و  به مصداق"تشبث به هر چیز"دهها حرف نامربوط را شاهد حرف می آورند که مثلاً کذا......

اینکه تو با حدود 50 جلد کتاب تالیف و ترجمه در حوزه های مختلف ازتک نگاری گرفته تا سفرنامه و داستان کوتان و رمان و مقالات انتقادی و غرب زدگی-که شکر خدا امروز بسیاری از جماعت تاریک بین روشنفکر متخصص نقدش شده اند-به جایی برسی که به قول شمس بگویی: این سید خیلی مرداست وراحت رساله ی امام را نه در سال 57 که همه انقللابی بودند،بلکه در سال 47 بخوانی  و خود را گوش به فرمان یک مرجع تقلید مبارز معرفی کنی.خنده دار است به خدا که تو اولین کسی باشی که خطر اسرائیل را دربین جماعت روشنفکر ببینی و بفهمی و صراحتا "اسرائیل عامل امپریالیسم را بنویسی که به قول جناب سیدهادی خسروشاهی با وجوهات شرعی چاپ شود وهمه ی آنچه را که ما در این سالها در مورد اسرائیل و ماهیت آن گفته ایم،چهل و چند سال قبل بیان کنی و به تو یگویند :چون سیمین دانشور از طریق داییهای خودش با دربار ارتباط داشت،جلال مورد غضب دربار قرار نمی گرفت و کسی به او کاری نداشت.

بله اخیراً عده ای مثل پرویز ثابتی-مقام امنیتی معروف در ساواک و مدیرکل اداره سوم آن، در خاطراتش به نام در دامگه حادثه-همه را ساواکیو رفیق شاه و خود را مصلح می دانندودارای سوابق روشن انقلابی گریو به همین دلیل چه ایرادی دارد دکتر شریعتی و آل احمد و مرحوم طالقانی و مهندس بازرگان و سحابی و شهید بهشتی و ....همه نیروها و عوامل نفوذی ساواک و شاه و در بدنه ی انقلاب باشند؟

به قول محمدکاظم کاظمی"خدا بخیر کند دین و دنیامان......

حسین قاضی زاده-دانشجوی دکتری حقوق کیفری و جرم شناسی دانشگاه تریبت مدرس-وکیل دادگستری

کد خبر 240548

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 13 =