چهار قطعه از اشعار گل آقای 20 سال پیش را در ادامه میخوانید:
مرغ بریان و کارمند حیران!
دیدم به چشم خویش که مرغی درون فر
در چرخ روی میله به پختن شتاب کرد
با صد کرشمه، قر به کمر، پیچ و تاب خورد
قلب ضعیف مردم بیپول آب کرد
مردی گرسنه موقع ظهر از پیادهرو
در قلب خویش آرزوی ناصواب کرد
پایش ز راه ماند و کمی خیره شد به مرغ
گویی که دایه طفلک خود را به خواب کرد
آهسته گفت: «کاش تو بودی از آن من»
تا چند لحظه خیره، دهان پر ز آب کرد
پرسید مرغ از او که: «بفرما، چه کارهای؟»
گفتا که: «کارمندم» و او را مجاب کرد
گفتا: «به سر تو راه مده این خیال خام
ما را برای پول کلان او کباب کرد
این ران و سینه سهم بزرگان و اغنیاست
سهم تو، عکس رنگی من در کتاب کرد
یک چند با کوپن به سرای تو آمدیم
دست قضا ز خوان تو ما را جواب کرد!»
***
نفرین جدید!
دوتا راننده دیدم در خیابان
که میفحشند! چون ریگ بیابان
یکی گفتا: نداری رحم و انصاف
که آیی توی ناف این و آن صاف
الهی ای الاغ خاک بر سر
بماند دستهایت لای این در
بگفتا دومی: این فحش و فریاد
نصیب جد و آباد خودت باد
الهی داخل مترو بیفتی
اگر افتادهای، از نو بیفتی!
***
شیر خشک
نوجوانی وقیح و زشت نهاد
سوی مادر دهان به هرزه گشاد
هر چه حرف رکیک بود و قبیح
پسر بیادب به مادر داد
حرمت مادری و فرزندی
ناجوانمرد، زیر پای نهاد
رنجهای شبانه او را
تا به این سن و سال برد از یاد
نه به دل رحم و نه حیا در چشم
نه که او مادر است و این اولاد
بیخبر از تلاش و زحمت او
تا کند نور دیده را ارشاد
آرزوها که بود در دل او
همه را داد نوجوان بر باد
الغرض مادر ستمدیده
پی نفرین او دهان بگشاد
رو به سوی جوان هرزه نمود
گفت با آه و ناله و فریاد:
«شیر خشکی» که در طفولیت
به تو من دادهام، حرامت باد!
***
انبار
محتکر زادهای گدایی دید
در خیابان که لخت و بیمار است
دارویش داد و جامهاش بخشید
پدر آشفت کاین چه کردار است؟
گفت در درس اجتماعی ما
مبحثی هم به نام «ایثار» است
خواندهام در کتاب خود دیشب
کاین عمل را ثواب، بسیار است
گر کسی دانهای کند ایثار
بهره آن هزار خروار است
گفت: جان پدر غلط خواندی
چشم انسان بسی خطاکار است
آنچه این کارها تواند کرد،
نیست «ایثار»، بلکه «انبار» است
گل آقا. شماره 107. زمستان 1371
6060
نظر شما