دولایه
من و ملیحه
دو پسر داریم
عرفان و ایثار
عرفان ساکت
ایثار شلوغ
عرفان باطن من است
ایثار ظاهر من
باطنم خودم را می سوزاند
ظاهرم دیگران را...!
گرامافون
خیلی زرنگید
چپ و راست تشویقم می کنید
نیچه بخوانم، سمفونی گوش بدهم
نقاشی اجق وجق ببینم
و هیچ چیزی را تأیید نکنم
بعد بروید بنشینید
پشت سرم صفحه بگذارید
فلانی هم روشنفکر شده است
کور خوانده اید
روشنفکر، جد و آبادتونه!
دفاعیه
تیری در رفته
تکه موزائیکی پرتاب شده
چشمی در آمده
دستی شکسته و چند تا نقطه
این وظیفه تشخیص هویت
یا پزشکی قانونی ست
وظیفه شعر، اظهار همدردی
وظیفه طنز، افشای حماقت است
آقای بازپرس!
دخو
به من نگویید استاد!
استاد لقب بازنشسته هاست
شاعران پیر هم که باشند
از رده خارج نمی شوند
مثل لغت نامه دهخدا
آرام در گوشه ای می نشینند
و می شوند کتاب مرجع!
بر عکس
از دیوار پذیرایی ما
5 قاب عکس آویزان است
در این عکس ها عکبر عکسیر خود را
به شاملو، براهنی، دولت آبادی و مجابی
چسبانده تا معروف شود
در قاب پنجم، ملیحه می خندد
به سادگی عکبر عکسیر!
اخلاق ناصری
به ما گفته بودند: دنبال سیاست نروید
سیاست پدر و مادر ندارد
از ترس یتیم شدن معلم شدیم
اما به جای گلستان و بوستان
سیاست نامه درس دادیم
تمام دیپلم ها دیپلمات شدند
چایت سبز
خواده نطیل الدین طوطی!
شانس
سازها هم مثل آدم ها
خوشبخت و بدبخت دارند
نی، سوراخ سوراخ می شود
تنبک، مدام تو سری می خورد
کمانچه را سروته می کنند
تیغه بر گلویش می کشند
تار را اما، در آغوش می گیرند
و می نوازند!
6060
نظر شما