زهرا خدایی
شکست اخوانالمسلمین در مصر موقعیت و جایگاه اسلام سیاسی معاصر - که بخشی از آن را اخوانیها نمایندگی میکردند- با پرسشهای متعددی روبرو کرد. زمانی برخی بر این باور بودند که اخوانالمسلمین چون فضایی برای تنفس و ارتقاء جایگاه سیاسیاش ندارد، قادر به گسترش دامنۀ مانورش نیست، اما ساقط شدن اولین حکومت اخوانی که با انتخاباتی دمکراتیک روی کار آمده بود، ابعاد دیگری از ناتوانی و ضعف در اندیشهها و مشی این جریان را آشکار ساخت. حال پرسش اینجاست که با این کارنامه آیا اخوانالمسلمین میتواند باز هم محبوبیت گذشته را بدست آورد؟
خبرگزاری خبرآنلاین چشمانداز سیاسی و موقعیت اخوانالمسلمین در آینده را در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مسجدجامعی مورد بررسی قرار داد. دکتر مسجدجامعی میگوید: اخوانالمسلمین با شکست اخیر، موقعیت خوبی در مصر ندارد و بعید است که در آیندۀ نزدیک به یک موقعیت قابل قبول و قابل مقایسه با آنچه قبلا داشت، برسد. مشروح گفتگو را میخوانید:
در ابتدا با کودتای مصر آغاز کنیم. آیا اقدام نظامیان در ساقط کردن مرسی کودتا بود؟
با توجه به شرایطی که مصر در هفتههای اخیر داشته است، آنچه اتفاق افتاد عمدتاً نجات کشور از یک وضعیت بسیار بحرانی و خطرناکی بود که ممکن بود به یک جنگ داخلی تمام عیار منجر شود. لذا کودتا در معنای مصطلح کلاسیک آن نبود. کودتا به این معنی است که گروهی از نظامیان(اعم از نظامیان و یا متحدان غیرنظامیانشان) در شرایط عادی با قهر و غلبه و با جنگ و خونریزی قدرت را قبضه کنند و بر مراکز مهم کشور مسلط میشوند. در واقع واژۀ کودتا بیانگر چنین حالت و وضعیتی است. اگرچه بعضا کودتاهای بدون خونریزی هم وجود دارد. اما مهم اینست که گروهی حاکمیت مشروع و پذیرفته شده را به چالش میکشند.
اما در مصر چنین حالتی نبود. کشور در شرایطی بسیار سخت و بحرانی و در یک کشمکش واقعاً اجتماعی بی سرانجام قرار داشت که در این میان ارتش به دلیل موقعیت و جایگاه خاصاش در جامعه و تاریخ مصر به عنوان نجاتدهندۀ کشور از آن وضعیت بحرانی مداخله کرد و کشور را از درگیریهای مختلف نجات داد. عنوان کودتا در مورد بعثیها در عراق علیه عبدالرحمان عارف و یا کودتای عبدالکریم قاسم علیه نظام پادشاهی این کشور صدق میکند. در اینجا ارتش برای خروج کشور از بحران دخالت کرد و آنهم به درخواست گروه عظیمی که میتوان آنها را اکثریت دانست. مضافاً که بیش از 22 میلیون طوماری را برای برکناری مرسی امضاء کرده بودند و این عدد بیش از آرایی بود که به وی داده شد.
اما صرفنظر از همۀ این نکات بهتر این بود که وی استعفا میداد و نه آنکه ارتش او را برکنار کند. این به نفع اخوان، مصر و آیندۀ این کشور بود. این نوع برکناری سابقهای ناخوشایند برای آیندۀ مصر خواهد داشت.
آیندۀ سیاسی اخوانالمسلمین چه خواهد بود؟ با توجه به اینکه اخوانالمسلمین چند روز پیش شرکت در هر انتخاباتی را تحریم کرده بود، آیا موقعیت این جریان تضعیف نخواهد شد؟
اخوانالمسلمین یک گروه وسیعالقاعده است. بدین معنا که در میان تودههای مذهبی مخصوصاً در مناطق روستایی و شهرهای کوچک هوادار دارند. نه به آن دلیل که آنها وابسته به این گروه هستند، بلکه به دلیل اینکه مردم به طور طبیعی اسلام را دوست دارند و اینان خودشان را نمایندگان اسلام معرفی کردهاند. به همین دلیل دارای موقعیت و جایگاه است.
واقعیت اینست که اخوانالمسلمین در شهرهای بزرگ و در اقشار متوسط و تحصیلکرده نیز نفوذ قابل توجهی داشت. ولی در حال حاضر و بعد از تجربۀ یکسالۀ حکومتی، میزان نفوذ آنان در شهرهای بزرگ و در میان طبقۀ متوسط، اقشار تحصیلکرده و دانشجویان بسیار کاهش یافته است و در نتیجه موقعیت موجود اخوانالمسلمین بعد از این تجربۀ یکساله غیر از موقعیتی است که در گذشته داشته است.
آنچه که به تضعیف اخوان المسلمین انجامید، سیاستهای خود آنان بود. آنها در حالیکه 51% آراء را داشتند، به گونهای که عمل کردند که گویی اکثریت مطلق را دارند. در برابر همه ایستادند، از نظام قضایی گرفته تا مطبوعات و رسانهها و حتی دانشگاه الازهر. و فراموش کردند که رأی آنها در شهرهای بزرگ به مراتب کمتر از رقیب مرسی یعنی احمد شفیق بود. در نتیجه حتی گروههای اسلامی غیراخوانی هم به مخالفانشان تبدیل شدند.
مشکل مهمتر سرسختی آنها در برابر اعتراضات مردمی بود. و در نهایت مرسی نه استعفا را پذیرفت و نه رفراندوم را و این یک اشتباه بزرگ بود یعنی ایستادن در برابر درخواست بخش عظیمی از مردم. اگر نظرات و مقالات منتقدان از اخوان را در ماههای اخیر بررسی کنیم، خواهید دید که عموم آنها از سیاست و به تعبیر خود آنها لجاجت مرسی عصبانی و بلکه بسیار عصبانی هستند. این بدان معنی است که اگرچه اخوان هم اکنون موافقانی دارد اما مخالفان قسم خوردهای نیز دارد که عموماً تحصیل کردگان و جوانان هستند. در این شرایط بسیار مشکل میتوان گفت که نقش آنان در آیندۀ مصر چه خواهد بود. چون مخالفان به هیچ عنوان آماده نیستند که حضور آنان را در صحنۀ سیاسی تحمل کنند.
برخی کارشناسان بر این باورند که ایران با جریان اخوانالمسلمین میتواند تعامل بهتری داشته باشد و دستهای دیگر نیز بر این باورند که حکومت سکولارهای معتدل در مصر به شکل بهتری منافع کشورمان را تأمین میکند و به لحاظ ایدئولوژیک، تضاد و تقابل مذهبی به وجود نخواهد آمد. به نظر شما کدام حکومت به شکل بهتری منافع ایران را تأمین میکند؟
لازم است در ابتدا به نکتهای اشاره شود. و آن اینکه رابطۀ احزاب اسلامی در هنگامی که در قدرت باشند با ما چگونه خواهد بود و اصولاً چگونه میتواند باشد. به دلایل مختلف این رابطه چالش برانگیز است و بین دو حد رقابت و خصومت و بلکه خصومت مطلق نوسان میکند. اینکه چرا چنین است و اینکه آیا اراده و تصمیم قدرت به دستان را در این میان سهمی است و یا چه میتوان کرد که این مشکل حاد نشود، بحث دیگری است که عمدتاً ابعاد ژئوپولیتیکی دارد. مسئله آنچنان نیست که خوشبینانه میانگارند که صرف اسلامی بودن، آنها را در کنار ما قرار میدهد.
اما در مورد سوال، هر رژیم و حکومتی که بر مصر حاکم باشد (اعم از مبارک، مرسی، حکومت انتقالی و یا حکومت منتخب آینده) مجبور است در چارچوب منافع، مصالح و واقعیتهای ژئوپولیتیک این کشور عمل کند. البته این منافع و مصالح متناسب با گرایشهای رژیم حاکم و جاذبه و دافعهای است که در اطراف خود و به ویژه در جهان عرب میآفریند، تا اندازهای تغییر میکند. لذا رابطه ما با مصر به عکس آنچه اغلب میپندارند از حد معینی تجاوز نمیکند و نمیتواند تجاوز کند. هر مقدار این منطق و فارغ از پیش داوریهای تاریخی و تعصبهای مذهبی بر روابط ما حاکم باشد، این به نفع ماست.
در این میان چه عواملی بیشترین تأثیر را در شکلدهی به روابط طرفین و منافع آنها دارند؟
مسئله همانست که گفته شد. اولاً منافع ژئوپولیتیک ما و مصر در نقاط فراوانی در اصطکاک و تعارض است. از مسائل مربوط به امنیت خلیج فارس و شیخنشینهایش و سعودی گرفته تا مسئلۀ فلسطین و اسراییل و خاورمیانۀ عربی که سوریه کنونی نمونۀ آنست. تا موقعیت مصر در جهان عرب و تعارضهای مختلف این مجموعه با ما و تا موقعیتاش در جهان اسلام و احساس بالقوهاش مبنی بر اینکه پایگاه اصلی اسلامی. با توجه به این نکات باید گفت در شرایط کنونی ما با گروههای غیراسلامی بهتر میتوانیم کار و همکاری کنیم. آنها به لحاظ مواضع سیاسی، چه منطقهای و چه بینالمللی، به ما نزدیکترند.
در بین گروهها و شخصیتهای اسلامی در کل جهان مسلمان و جهان عرب شاید هیچ کدام از آنها آن مقدار که اخوانالمسلمین عملاً علیه ما و متحدان ما موضع گرفتند و حرف زدند، موضع نگرفتند. متأسفانه اینها نادیده گرفته میشود. مثلاٌ قرضاوی را به عنوان معتبرترین عالم اخوانی در نظر بگیرند. اگر حرفها و اظهارنظرهای ایشان را در این مدت دنبال کنید، با هر عالم سنی دیگر مقایسه کنید، کم و کیف اظهارات ضدایرانی، ضدحزب الله و ضد سوری وی از هر عالم دیگری به لحاظ کمی بیشتر و به لحاظ کیفی قویتر بود. چنانکه مواضعی که شخص مرسی عملاً علیه ما داشت، به طور مستقیم و یا غیرمستقیم، از هر رییسجمهور دیگری در دنیای عرب بیشتر بود.
همین آقای قرضاوی بود که در حج سال گذشته به حاجیان توصیه کرد که به سه کشور ایران، روسیه و چین نفرین کنند و هم او بود که حزب الله را حزب الشیطان نامید و هم او بود که گفت اشتباه کرده که از حزبالله در جریان جنگ 33 روزه با اسراییل دفاع کرده در حالیکه عالمان سعودی پختهتر از او عمل کرده بودند و حزب الله را مجموعهای گمراه میدانستند.
امکان نداشت در دنیای عرب هیچ رییس دولتی نامهای را که مرسی به پرز نوشت را بنویسد. علیرغم اعتراضات فراوان از نوشتن آن پوزش نخواست. همچنین هیچ رییسجمهوری این مقدار جسور نیست که از رژیم ما به عنوان "رژیم روافض" نام ببرد. این یک توهین بسیار بزرگ است و نمیدانم در این رابطه اعتراضی شد یا نه؟ این یک واقعیت است. بنابراین چنین رژیمی چگونه میتوانند رابطۀ بهتری با ما داشته باشند.
پس چرا اینگونه القاء میشود که ایران میتواند رابطۀ بهتری با اخوانالمسلمین داشته باشد؟
این ناشی از یک سلسله اشتباهات تصوری است که در ایران وجود دارد.
اول اینکه تلقیشان اینست که گروههای اسلامی حتماً ضداسراییلی و ضدغربی هستند که این کلاً اشتباه است. کسی که در محیط های عربی کار کرده و احزاب اسلامی آنها را از نزدیک میشناسد، میداند که ضدآمریکاییبودن عموم آنها تا آنجایی است که آنها را نمیپذیرند و به رسمیت نمیشناسند. اگر چنین شود آنان نه تنها همکار بلکه مطیع آمریکاییها میشوند. این جریان را دلایل متعددی است که از آن درمیگذریم.
نکتۀ دیگر اینکه اصطلاحاتی چون لائیک و ملی گرا از دریچۀ تلقی ایرانیاش مورد ارزیابی قرار میگیرد. تصور میکنند لائیک و ملیگرای مصری همچون لائیک و ملی گرای ایرانی است. بدون شک شباهتهایی وجود دارد ولی در نهایت دو گونۀ کاملاً متفاوت هستند. در دو بستر تاریخی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی متفاوت شکل گرفتهاند و نسبتشان با دین و واقعیات دینی یکسان نیست.
درست است که آنان ضداخوان هستند اما ضداسلام نیستند اکثر قریب به اتفاق آنان بدان علاقمند و حتی بدان عاملند. این سخن حتی در مورد هنرمندان و هنرپیشگان و بازیگران آنها نیز صحیح است.
مضافاً که در حال حاضر گروههای فعال غیراسلامی موجود در مصر دارای گرایشهای ترقیخواهانه، ناسیونالیستی و ناصری و تا حدودی دارای گرایشات ضداستعماری و به ویژه ضداسراییلی هستند. بدین جهت آنان به لحاظ سیاسی به ما نزدیکتر هستند.
5252
نظر شما