۰ نفر
۱۳ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۷:۱۷

سید ابوالحسن مختاباد

آنگونه که عطار در حکایات ابتدایی مصیبت‌نامه آورده است، شعر و شاعری پیشه‌ای موجه‌ در میان مردمان آن زمان شمرده نمی‌شد و موافقان و مخالفان فراوانی داشت.

بود روزی حلقه‌ای پر اهل  فضل / هرکسی می‌کردحرفی نیز نقل

تا سخن آمد به شعر و شاعری / هر کسی می‌گفت حرفی سرسری

ذم و مدح شعر‌می‌گفتند باز / شد سخن بر هر دو قوم آنجا دراز

 اما عطار با اشاره به شاعرانی چون فردوسی و سنایی سعی می‌کند، درک و فهم و تعریفی دقیق‌تر از شعر به مخاطب ارائه کند و ارزش و  جایگاه خود را در میان شاعران دقیق‌تر معرفی کند.

باز کن چشم و ز شعر چون شکر/ در بهشت عدن«فردوسی» نگر

و سپس از تمامی شاعران قبل و هم‌عصر خود یاد می‌کند که با زبان شعر بسیاری از مفاهیم حکمی و اخلاقی، دینی و حماسی را بیان کردند.

عطار  در حکایت خود از آن مجلس از بومحمد ابن خازن نقل می‌کند که در برابر مخالفان شعر برپا می‌ایستد و تمام قد از شعر ، حتی از منظر فرمی آن، دفاع می‌کند.

بومحمد ابن خازن ، پیش رفت / در کمال شعر بیش اندیش رفت

گفت هم موزون وهم زیباست شعر / در حقیقت احسن الاشیا‌ء است شعر

دکتر شفیعی کدکنی در توضیح این حکایت آورده «این داستان در لب لباب سدید الدین عوفی هم آمده» و بومحمد خازن در مجلسی که درباره شعر و شاعری سخنان بسیاری گفته می‌شد و برخی معتقد بودند شعر شعاری مذموم است و  احوال شاعران معلوم و آنها چه در مدح و یا چه در نسبت اگر شعر بگویند در آن اکاذیب فاحش و دروغ‌های صریح به چشم می‌آید استدلالی ارائه داد به این مضمون که مهمترین خاصیت شعر این است که مس را به کیمیا تبدیل می‌کند، به این معنا « شعر از همه چیزها بهتر است از بهر آنکه دروغ با هر چیزی که بیامیزد زشتی دروغ رخسار آن معنی را بی‌فروغ کند، اما اگر مس کذب را با زر نظم( شعر) امتزاج دهند و در «کوره قریحت زیرکان» تابی یابد،‌مس همرنگ زر شود و حسن شعر بر قبح کذب راجح آید.

این سخن البته محل تأمل ونقد است،‌ اگر چه فرم و زیبایی‌شناسی واژگانی در شعر اهمیت دارد، اما آنچه یک شعر را برمی‌کشاند همانا معنایی است که در شعر مستتر است که حاصل چالش ذهن شاعر با فضای برونی و درونی‌اش است.  خاصیت شعر در معنای آن نهفته است و هنرمند شاعر هرچه با حقیقت نسبتی عمیق‌تر داشته و به‌‌آن نزدیک‌تر باشد، هنرش بهتر در دل می‌نشیند. به همین دلیل اگر چه عطار در ابیات بالا و حکایت یاد شده از منظر فرمی شعر دفاع می‌کند ، اما در ابیات بعدی یکی‌از دلایل بدنامی شعر در نزد مردم را خام بودن مضامین آن می‌داند.

شعر چون در عهد ما بدنام ماند / پختگان رفتند و باقی خام ماند

 به همین دلیل عطار در چند حکایت مختلف سعی دارد، بستری را فراهم سازد که به مخاطب بفهماند توجه به معنا از جمله دغدغه‌های اصلی وی است. 

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در جلد سوم کتاب «دفتر عقل و آیت عشق»(انتشارات طرح نو-1383) در توضیح توجه عطار به شعر و معنای‌ آن می‌نویسد: «...عطار  شعر خود را نوعی شعور می‌داند و معتقد است چون جهان هستی در حد ذات خود عین شعور به حق تبارک و تعالی است، پس جهان را نیز می‌توان شاعر به شمار آورد. بر اساس همین طرز تفکر است که این عارف بزرگ شعر خود را نوعی تسبیح و تنزیه به شمار‌آورده و آن را از اقسام حکمت می‌شناسد»(ص.124)

عطار در ابیات بعدی در تایید سخنانش از پیامبر اکرم(ص) هم روایت می‌کند و این که شاعری چون حسان(1) در عهد ایشان به نیکوترین وجهی شعر می‌گفت.

مصطفی گفته‌است«شعر نامدار / چون سخن‌های دگر دارد شمار

زشت او زشت و نکوی او نکوست / زشت ، دشمن دار، نیکو، دار دوست

از ابوبکر و عمر هم شعر خواست / اشعر از هر دو علی مرتضاست

نظم حسانی و اشعار حسن / هست منقول از حسین و از حسن

شافعی را شعر هم بسیار هست / وز امامان دگر اشعار هست

عطار تمامی این مثال‌ها را می‌آورد تا نشان دهد،‌ حتی بزرگان دین هم دستی در شعر داشتند و افراد حکیم و دیندار هم شعر می‌سروده‌اند.

حکایت وی از یکی از پیشنمازان مسجد در عهد عمر،‌ خلیفه دوم، که بعد از نماز برای مردم شعر می‌خواند از جمله این تأکیدات است. 

بود در عهد عمر مردی قوی / چون ادا کردی نماز معنوی

خلق را در پیش خود بنشاندی / شعر در محراب خوش می‌خواندی

برخی از ظاهر بینان که عطار از آن‌ها به عنوان منکر یاد می‌کند، شعر خوانی این مومن را برنمی‌تابند و حکایت ماجرا را به عمر گزارش می‌کنند.

عمر که نام دیگرش فاروق است، از آنان خواست وی را نزدش برند. وقتی عمر وارد مسجد شد، مرد شاعر از جای جست و به پیشواز خلیفه دوم آمد.

گفت فاروقش که «تو بعد از نماز / شعر خوانی شعرهای دلنواز»

مرد در پاسخ گفت که الهاماتی است از دنیایی دیگر.

گفت «چیزی می‌درآید غیبی‌ام/ همچنان می‌خوانم از بی‌عیبی‌ام»

عمر از وی خواست شعر بخواند و شاعر هم اشعاری در ذم نفس و برخی نکات حکمت‌آمیز بیان کرد به نحوی که خلیفه دوم را بسیار خوش آمد.

سخت دلخوش شد ز شعر او عمر/ حفظ کرد و باز می‌گفت آن‌قدر

گفت این شعرم که برخواندی تمام/ هم عمر این شعر می‌گوید مدام

 

 و سپس نتیجه این مقدمات و نقل قول آوردن از بزرگان دین را در نهایت در این نکته ارزیابی می‌کند که شعر اگر از حکمت ومعرفت غنی باشد، تا ابد پایدار می‌ماند.

شعر اگر حکمت بود، طاعت بود / قیمتش هر روز و هر ساعت بود

شعر مدح و هزل گفتن هیچ نیست / شعر حکمت به، که در وی پیچ نیست.

1- حسان ابن ثابت، شاعری که هم دوره اسلام را دریافت و هم بخشی از عمرش در دوران جاهلیت گذشت، متوفی حدود 40 هجری. وی بزرگ‌ترین ستایشگر رسول(ص) بود و مدایح او از معروف‌ترین مدایح نبوی است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 3121

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 7 =