از استاد بهرام بیضایی برایتان بگویم که در گفتوگوی دیروزش با حسین معززینیا در همین جریده حرفهای جالبی زده، از جمله اینکه موافقان و مخالفان آخرین ساختهاش، «وقتی همه خوابیم» را فقط به دو گروه با دو گرایش و سلیقه متفاوت تقسیم کرده و گفته: «این ماجرای نقشفروشی و تحکم سرمایه برای خیلیها عادی و دوستداشتنی است ]...[ ولی برای بعضیها که شاید لیاقتی دارند و فکر میکنند این لیاقت با این خریدوفروشها پس زده میشود، آزردهکننده است. این دسته شاید فیلم من را دوست داشته باشند، اما آن دسته که میگویند بدنه سینما و حاکمیت سرمایه و محدودیت بیان در همهجا هست ]...[ از این فیلم خوششان نخواهد آمد.»
از لحن مطمئن و نهچندان مؤدبانه این گفته ـ چیزی که در کلیت گفتوگو هم دیده میشود ـ بگذریم، به هر حال وقتی استاد، گروه اول، یعنی موافقان اثرشان را بالیاقت خطاب میکند، میشود نتیجه گرفت از منظر ایشان، گروه دوم، یعنی مخالفان فیلم، بیلیاقت هستند. فقط ایکاش ایشان به گروه سومی هم اشاره میکردند که فارغ از همسویی یا مخالفت با مضمون فیلم، به دلایل دیگری از «وقتی همه خوابیم» خوششان نیامده و با آن مخالف هستند.
آیا ممکن نیست گروهی باشند که ضمن مخالفت با نقشفروشی و تحکم سرمایه در سینما و موافقت با مضمون فیلم، از آن خوششان نیامده باشد، چون به نظرشان میرسد این مضمون شایسته را استاد به بدترین شکل و لحن ممکن به تصویر کشیده و فیلم بدل به اثری مضمونمحور و شعارزده شده که برای بیان مفاهیم خود به همه آنچه که مورد نیاز یک اثر سینمایی است ـ که ساخت آن را از بیضایی توقع داریم ـ بیتوجه بوده؟ این تازه در شرایطی است که در همین گفتوگو و همچنین جلسه مطبوعاتی پس از نمایش فیلم، استاد از خود در برابر اتهامِ داشتن توهم توطئه دفاع میکند، اما وقتی معززینیا درباره ارجاعات مشخص فیلم به آدمهای واقعی با ایشان کلنجار میرود، بهناگهان عصبانی میشود و میگوید: «عامه مردم چون این تعاریف را ندارند، مثل آدمیزاد فیلم نگاه میکنند.» یعنی غیرعموم که اطلاع و اشراف بیشتری نسبت به پسزمینههای ساخت فیلم دارند، مثل غیر آدمیزاد فیلم را نگاه میکنند؟!
از طرف دیگر، صراحتاً جرزنی و ادعا میکند شباهت نام شخصیت فیلم، یعنی «اشتهاریان» با نام «اعتباریان» (تهیهکننده فیلم ناکام او، «لبه پرتگاه») کاملاً از سر تصادف و اتفاقی بوده.
خود من بشخصه برای بهرام بیضایی احترام خاصی قایلم و آثارش را حتی اگر دوست نداشته باشم، آثار محترمی میدانم. او بهخاطر پایمردی و ناکامیهایی که در این سالها دیده، حق دارد دلخور، خشمگین و عصبانی باشد، اما از او که استاد است، توقع میرود حتی خشم و عصبانیت خود را در مجرای درستی هدایت کند و حرفهایی نزند که شنیدن آنها از او تعجبآور باشد.
گاهی به این نتیجه میرسم که فیلمسازان حق دارند از زیر بار مصاحبه با مطبوعات فرار کنند. ایکاش بیضایی هم بدقولی میکرد. در این صورت شاید معززینیا دلخور میشد، اما حرمت خیلیها حفظ میشد.
نظر شما