به این جمله دقت کنید: ما صاحب فرهنگ و پیشینه پرافتخاری هستیم.
این جمله با واژهها و تعابیر مشابه، فراوان به کار میرود و در گفتهها و نوشتهها بسیار دیده میشود. البته تاریخ سرزمین ایران گواه درستیِ این جمله است. وجود دانشمندان، شهرهای آباد و بزرگ، منابع مکتوب، کتابخانههای مشهور و دستآوردهای بزرگ علمی همگی نماد این فرهنگ و پیشینة پرافتخار هستند. اما چرا این یادآوری به صورت تأکیدی و پی در پی صورت میگیرد و در واقع وجود این گذشته به رخ کشیده میشود؟
نخستین پاسخی که به این پرسش میتوان داد این است که یادآوری، یک نیاز معنوی است، به خصوص برای جامعه ما که هرم سنی نامتعادلی دارد و جمعیت جوانش با معدل سنی کم، اصلیترین لایه جمعیت را از آن خود کرده است. ویژگی این جامعه ضعف حافظه تاریخی و کم حوصلگی برای دانستن پیشینههاست. (نگاه کنید به بی اقبالی درس تاریخ در مدارس و نیز رویگردانی جوانان و میانسالان از کتب تاریخی.) چنین جامعهای محو زمان حال خود است و گاه نیمنگاهی دارد به آینده. بنابراین یادآوری پیاپی افتخارات گذشته میتواند امری طبیعی تلقی شود تا جبران آن ضعف و بیحوصلگی را بکند. (این نکته را نیز بگوییم که در دورة ما، یادآوری، صورتهای گوناگونی دارد که یکی از آنها با کلام و بیان است؛ و ما بیش از هر صورت دیگری از این روش بهره میبریم.)
در کنار این پاسخ که یادآوری پیشینه و فرهنگ کشور یک نیاز معنوی است، به طور منطقی پاسخ دیگری نیز وجود دارد و آن دستان نه چندان پر ما از فرهنگ و دستآوردهای بشری در زمان حال است. در واقع با آن یادآوریهای موکد درصدد پر کردن جاخالیهایی هستیم که توی چشم میزند. آیا حقیقتاً این چنین است و دستان ما از فرهنگ قابل عرضه به جامعه خود و جهان خالی است؟ پاسخ این پرسش از این جهت که ما در زمره کشورهای در حال توسعه هستیم و با تمدنی که عشوة فنآوریاش دنیا را مات کرده فاصله زیادی داریم و نمیتوانیم هوس در برگرفتن این شاهد را از ضمیر بخشی از جامعه، به خصوص همان لایه کم سن و سالی که نسبت به گذشتهاش بیحوصله است، پاک کنیم، درست است. اما واقعیت چیز دیگری است. واقعیت این است که ما قدرت عرضة درست فرهنگ خود را نداریم. به عبارت دیگر امکانات لازم را برای گستردن فرهنگ فراهم نمیکنیم.
بله. هم جامعه نیاز معنوی به تکرار وجود پیشینه پرافتخار فرهنگی دارد و هم دستان ما از عرضه فرهنگ خودی عاجز است. هر دو این پاسخها حقیقت دارند؛ منتها تشخیص نسبت هر کدام نیازمند بررسی علمی - آماری است که امری است ممکن و شدنی.
اما به راستی چرا نتوانستهایم در توسعه فرهنگی موفق شویم؟ مگر نه اینکه ما وارث فرهنگ بزرگترین انقلاب قرن بیستم هستیم؟ مگر نه اینکه فرهنگ پرعمق و پردامنه دفاع هشت ساله هم اینک پیش روی ما است؟ چرا در نشان دادن این گوهر پربها که پر است از تراشههای عشق، امید و انسانیت ناتوان بودهایم؟
داشتن پیشینة بلند و پرافتخار فرهنگی یک امتیاز است و برخوردار بودن از فرهنگ به جا مانده از دو پدیده بزرگ انقلاب و جنگ امتیازی دیگر. اما همه اینها، امتیازی کافی برای به سر بردن در زمان حال نیست. وجود هر پساندازی با اینکه سبب دلگرمی است اما آنچه امکان یک زندگی درست را فراهم میکند شیوه خرج کردن این پسانداز است. شعار پرعمق «گذشته، چراغ راه آینده» ترجمه همین موضوع است که امتیازها و پساندازهای بزرگ گذشته میتوانند راهبرد زندگی امروز باشند. اما چگونه؟ با فراهم کردن زمینههای فرهنگپذیری جامعه. و راه آن تأکید بر بخشهای فطری فرهنگ خویش است. منظور از بخش فطری فرهنگ، محک قرار دادن فطرت آدمی در پذیرش یا عدم پذیرش همه آن چیزی است که دستآوردهای معنوی و بشری خوانده میشود. بیشک قسمی از مایملک فرهنگی ما بی شناسنامه است. شناسایی این بخش بی هویت و دور کردن آن از بخش اصلی فرهنگ قدمی است که کمک بسیاری به فراهم کردن زمینه فرهنگپذیری جامعه میکند. تکرار میکنیم: چارة ما برای تکیه کردن به فرهنگ خودی گسترش بخشهای فطری فرهنگ خویش است.

واقعیت این است که ما قدرت عرضة درست فرهنگ خود را نداریم. به عبارت دیگر امکانات لازم را برای گستردن فرهنگ فراهم نمیکنیم.
کد خبر 388861
نظر شما